نقدی بر فیلم اینسپشن (inception)
يكشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۶، ۰۷:۰۶ ب.ظ
نقدی بر فیلم inception یا سرآغاز، یقین
فیلمی بسیار خوش ساخت که شما را با خود همراه می کند. این فیلم همه چیز دارد، اکشن و ماجرایی، علمی و تخیلی، احساسی و روانشناسانه و من نمی خواهم نقد سینمایی بنویسم. تنها بحث من در مورد چالههای فیلم نامه است که با این که نولان بسیار روی آن وقت گذاشته است (میگویند ده سال) ولی نتوانسته آن چالهها را پر کند بلکه با ظرافت و زیرکی آن ها را جزو روایت خود میکند و آن قدر به جزییات ماجرا میپردازد که بینندهها می گویند که فیلم گیج کننده است. اما کسی که از ایده فیلم اطلاعات درست داشته باشد هرگز گیج نمی شود. این فیلم علمی–تخیلی است و من نقد خودم را بر جنبه علمی آن نوشته ام و از منظر منطقی–اسلامی به تماشای آن نشستم. شاید دانستن این نکات جذابیت فیلم را برای شما کم کند اما خالی از لطف هم نیست.
اول از همه باید نکتهای را بگویم و آن این است که ما انسان ها دو نوع خواب میبینیم. یکی صادقه که دارای تعبیر و معانی خاصی است که اگر کشف شود (توسط معبّر) غالبا خبر از اتفاقی در آینده میدهد. و دومین نوع آن غیرصادقه است و از آن جا که مشخص است خواب هایی که افراد در آن می بینند، از نوع صادقه نیست پس قطعا غیرصادقه اند.
اساسا نولان فکتهای (حقایق) غلطی را به خورد تماشاچی می دهد. حرف من در مورد همین فکتهای غلط است. فیلم درمورد ارتباط خواب با تلقین و ناخود آگاه و دنیایی است که در خواب به آن میرویم.
فکت غلط اول: در این فیلم دنیای ساخته ذهن انگار شناور است و قائم به چیزی نیست ولی در بهترین حالت باید آن را به ذهن نسبت بدهیم ولی نمیشود. چون میبینیم فرد از آن عالم خواب اول یا لایه اول، منصرف می شود ولی همچنان آن عالم درجریان است و حتی لازم نیست فرد در همهی مکانهای عالم واقع باشد، زیرا آنها خودشان، بینیاز از فردِ ادراککننده به فعالیت ادامه می دهند. اساسا ما در عالم خواب های غیر صادقه ( یا بدون تعبیر ) فقط آن جایی را مورد نظر خوابمان است را میبینیم و نه چیز دیگر. پس اولین اشتباه نبود وابستگی واقعی و خلق واقعی عوالم خواب توسط افراد است.
فکت غلط دوم: این فکت که از اولی هم مهم تر است این است که ما انسان ها اساسا یک روح داریم و یک جسم و همه می دانیم که به وسیله جسممان خواب نمیبینیم. بلکه روح است که خواب میبیند و روح هم مجرد است و برای همین این طور هم که در فیلم در مورد سایتو دیدیم، امکان ندارد که روح مجروح شود یا پیر شود. شاید برایتان پیش آمده که در خوابهای بی سر و ته برایتان اتفاق ناگواری افتاده ولی با دانستن این مساله که خواب هستید مسیر داستان خوابتان را تغییر داده اید و حتی خودِ مجروحتان را سالم کرده باشید! هنرمندی نولان در همین جاست. او مسائلی را که خودش می خواهد و انتخاب میکند را، در حیطه عدم اختیار انسانها تغییر میدهد ( مثل مرگ سایتو در عمق سوم ) و گرنه تقریبا همه چیز در حیطه اختیار انسان است.
فکت سوم غلط: خواب اصلی برای یک نفر است، چنانکه در فیلم می بینیم اما همه افراد می توانند؛ با ذهن خودشان در خواب تصرف کنند. شاید بگویید این یک خواب کاملا اشتراکی است ولی این طور نیست چون در فیلم تصریح می شود که خواب قائم به یک فرد مشخص است. و ما در خواب های خودمان می بینیم که دیگران زاییده ذهن ما هستند و هرگز پیش نمی آید کسی به شما بگوید که من هم همان خواب تو را دیدم و با اختیار خودم داشتم آن فعالیتها را می کردم.
فکت چهارم غلط: ارتباط غلط بین خواب و ذهن. فیلم اساسا در پی این است که به ما بگوید هر باوری را از طریق خواب می توان به فرد القا کرد و یا از ذهن او دزدی اطلاعاتی کرد. اما همانطور که گفتیم خواب در حوزه روح است و نه ذهن. به همین دلیل چنین اتفاقی محال است.
البته فیلم چالههای ریز دیگری هم دارد. مثل اینکه افراد تا به خودشان سیم را وصل می کنند شروع به خواب دیدن می کنند در حالی که شروع دیدن خواب از اختیار انسان خارج است. یا اینکه در فیلم گفته شد که خواب نیازمند یک معمار است. اما متاسفانه نقش معمار در ارتباط با ذهن فردی که خواب بیشتر از دیگران متعلق به اوست به درستی تعریف نشده و البته این ها مسائلی هستند که با وجود این همه فکت غلط، قابل توجیه نیستند و صرفا ماست مالی شده اند اما در نهایت زیبایی. شاید نولان گل محمدی روی ماست ها پرپر کرده است...
و این که من این نقد را نوشتم چون فیلم وارد عرصه عقیدتی ما مسلمانان می شود و لازم دانستم که این مسائل را در خصوص فیلمی که مدعی ورود به عرصهی جدید و ناشناختهای است بنویسم. و این که پیشبینی میکنم فیلم دیگری در این خصوص ساخته نمی شود چرا که اگر خودتان هم در موضوعاتی که گفتم کمی فکر کنید متوجه میشود که کریستوفر نولان در بسیاری از بخش های فیلم نامه به ناچاری افتاده و ماجرا را بافته است، مخصوصا در یک سوم پایانی فیلم.
و اما یک نکته در مورد سکانس پایانی. اگر این سکانس در پایان فیلم ذهن شما را به خود مشغول کرده، من دو فرضیه جالب دارم که می تواند آدم را از شر سرگیجه ای که نولان ایجاد کرده رهایی بدهد. اول این که کاپ (دی کاپریو) در عالم واقعی آنقدر مشغله داشته است که هیچ وقت درست و حسابی فرفرهاش را نچرخاند! دوم اینکه تمام ماجراهایی که در فیلم دیدیم زاییده تخیل او در یک بعد از ظهر که کنار دختر و پسر و (مایکل کین) بودهاست، میباشد.
۹۶/۰۴/۱۸