به عقب برمیگردم :)
گچپژ رو میخوندم، رفتم سرچ کردم: محسن رضوانی. وبلاگش اومد و نگاه کردم دیدم، سید علی رکن الدین هم کامنت گذار فعال رضوانی بود. شبی که روضه وبلاگی رو برقرار کردم، اول به واسطه همسرجان از خودشون برای نشر شعر اجازه گرفتم. گفته بودن: مگه دیگه الان کسی وبلاگ هم مینویسه؟
نفسِ عمیق...
حالا میخوام از خجالت آب بشم برم تو زمین! :)
دارم توی لینکدونیها میگردم و میبینم همه _علیالخصوص شعرا_ وبلاگ داشتن و همه رها کردن و رفتن اینستا و توئیتر و ...
بعضیها هم دارن کتاب مینویسن و ...
روزایی که وبلاگی نویسی در اوج بود، من ننوشتم.
روزایی که اینستا مد شد، من دل ندادم.
روزایی که کسی وبلاگ نمیخونه، من دارم اینجا آسمون ریسمون میبافم.
در آینده هم احتمالا رفتار ناهمگونی با جریان متداول خواهم داشت.
خدا عاقبتم رو به خیر کنه. شما هم نخونید خواهشا، بلکه از رو برم :/
ما هم میخونیم و هم مینویسیم همون موقع که مد بود، هم الان ...