۲۳ تیر ۹۷
انا لله و انا الیه راجعون
اعوذ بالله من نفسی
بسم الله الرحمن الرحیم
یوم لا ینفع کتاب و لا جزوه! الا من اتی الامتحانَ بِمُخ مملوّ!
خوشحالم!
بلاخره به بهشت رسیدم!
وقتی از امتحانِ آخر برگشتم و دخترم میخندید و من با تمامِ وجود خندهاش رو خندیدم و درک کردم. با اینکه فقط یک ساعت از آخرین لحظهی با هم بودنمون میگذشت، دلش برام تنگ شده بود. اومد بغلم و تا ده دقیقه محکم همدیگه رو بغل کردیم. اونم میدونست که دورانِ سختی تموم شده...
۷ روزِ گذشته، ۶ امتحان داشتم. حتی در پنجشنبه و جمعه و تعطیل رسمی. حواس پرتی گرفته بودم. سه بار نزدیک بود تصادفِ جدی کنم و بارها و بارها ناخودآگاه خلافِ رانندگی کردم و دنده معکوسِ نابجا کشیدم! دردِ ستونِ فقرات! چشمایی که نیم درجهای ضعیفتر شدهاند و کمی سودا در اطرافشون رسوب کرده! ده روز غذای غیرِ خانگی... ده روز فقط درس و درس برای ۲۰ واحد از سخت ترین و آخرین واحدهای دورهی عمومیِ جامعه الزهرا. درست مثل ترمِ قبل... همهاش به خیر گذشت.
و دخملِ دوسال و سه ماهه اون سختی ها رو میفهمید...
حالا تا دو ماه میتونم بدونِ دغدغه، کتابم رو ببندم و ببرمش پارک، باهاش نقاشی بکشم و براش کتاب بخونم...
من به بهشت رسیدم.