صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

چه خوشبختم من!

جمعه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۱:۱۱ ق.ظ

+ همسر میگه تو خیلی به ایده‌آل نزدیکی...
چه خوشبختم من!
+ امروز احساس کردم چقدر دخترا دارن زود بزرگ میشن. هر کدوم یه جور.
+ امروز یه مامان جالبی بودم برای خودم. ظرف یک ساعت برای دخترا برنج و خورش گوشت و گوجه با سالاد شیرازی درست کردم و برای شام هم سالاد سیب‌زمینی و مرغ با شوید و پیازچه. بعد از ظهر سیمِ آنتن رو کشیدم بیرون تا تلویزیون صداش درنیاد من استراحت کنم. عصری ورزش کردم و همین... بچه‌ها خودشون با خودشون مشغول بودند یا خونه همسایه بودند :/
+ سر جلسه اخلاق همش داشتم به رابطه‌م با رضا فکر می‌کردم.
+ امشب بعد از کلاس اخلاق حاج آقا به همسر گفتم دلیل ناراحتی امروزم رو. یه طوری ازم پرسید چرا ناراحت شدی که از خودم خجالت کشیدم. چرا باید ناراحت باشم وقتی میشه آیه ومن یتق الله خوند؟ چرا باید ناراحت باشم وقتی میشه گفت حسبی‌الله؟ به خودم حق میدم ولی. باید یه نفر بشنوه حرفام رو و اون یه نفر همسره‌...
ای‌کاش می‌شد می‌رفتم یه جای دور. یه جایی دور از این دغدغه‌های پست. برم تو دنیای کتاب‌ها...
+ در همین راستا برای اینکه ناراحتی‌هام رو بشوره ببره، رفتیم دوقلوها... آبمیوه زدیم خانوادگی :)
بهش میگم چقدر خوب میدونی من چی می‌خوام. مردِ خانواده‌ی ایده‌آل... (الان داره گریه‌م میگیره)
+ فردا با همسر میریم نمایشگاه. ولی نه نمایشگاه کتاب. بلکه اینستکس... همین‌قدر خفن :) دوتایی!
+ شایدم نرفتیم :))
+ نمیدونم چرا استاد تاریخ پهلوی اینقدر با تکالیف و برنامه‌ریزی‌هاش من رو عصبی می‌کنه. واقعا چی فکر می‌کنه؟ با اون طرز نمره‌دهی! :(
+ از الان برای صفحه تشکرِ پایان‌نامه‌م یه متن آماده کردم. میدونم اون روز خیلی نزدیکه.
+ برای دادن پایان‌نامه‌م به استاد درس اندیشه سیاسی استخاره کردم. آیه لقد ارسلنا رسلنا بالبینات اومد. همون آیه‌ای که جلسات اول دوم بعد از بسم الله می‌خوند و ما کل جلسه هیچی نمی‌فهمیدیم. احتمالا استاد موضوعم رو قبول می‌کنه ولی من هیچی حالیم نمیشه :))) ولی بهتر از استخاره قبلی بود که سوره توبه اومد :))))))))
+ من نه جون دوستم، نه عاشقِ عمرِ طولانی داشتن. من فقط دوراندیشم.
تو دلم میگم اگه تو جوانی شهید شدم که خوش به حالم.
اگر نشدم لااقل "سالم" بمونم هر چندسال عمر می‌کنم.
دور اندیشیم با معاد باوریم تلاقی داره. شاید هم در موازات همدیگه‌اند.
دور اندیشم و واسه همین درس می‌خونم. دلم نمی‌خواد وقتی پا گذاشتم تو پنجاه سالگی، هیچ کس دورم نباشه دیوونه بشم. دلم می‌خواد تازه فعالیت کنم. رسالت داشته باشم. حیات روحی و روانیم رو وابسته نکرده باشم به بچه‌هام.
به همسر چرا.
اون نباشه، دلم نمی‌خواد باشم.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱/۰۲/۲۳
صالحه

نظرات  (۱)

کیف میکنم  میخونم وبتونوو فعالیت هاتونو. موفق باشین. انشاالله توفیق بهترین هارو داشته باشید.

پاسخ:
سلام‌.
چقدر خالص و با حالِ خوب بود این پیام. ممنونم :)
نظر لطف خدا شاملِ حالتون...

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">