صالحه


نرگس
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۲ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

چهارده

شنبه, ۱۳ فروردين ۱۴۰۱، ۰۳:۰۰ ب.ظ

یعنی از فردا باید برم سر کلاس؟
یه استرس شیرینی دارم. یه حال غریبی که اگه الان یک مهر بود شاید این حس رو نداشتم. خودتون رو بذارید جایِ من:
استاد‌هایی که بیشتر صداشون رو شنیدی و کلی احساس جور و واجور نسبت به هرکدومشون داری و همکلاسی‌هایی که فقط تصورشون کردی مبهماً و نمیدونی باید چطور باهاشون روبرو بشی.
دانشگاهی که بارها تصور کردی یه روز اونجا قبول میشی...
دانشگاهی که بارها و بارها تصور کردی داری توی خیابان نزدیکش قدم برمیداری تا برسی و بری سرِ کلاس...
و بلاخره این اتفاق‌های جالب و شیرین و شگفت داره از پشت صفحه مانیتورِ لب‌تاپ به پیش رویِ چشمام، بدون واسطه منتقل میشه.

و حالا
یک خانه‌ می‌مونه بدونِ من.
یعنی همسر میتونه؟ از پسِش برمیاد؟ آیا دوام میاریم با این رویه جدید؟

* فقط همین رو از این مواجهه بگم: ترمِ قبل یک استاد خانم داشتیم که البته این ترم هم باهاشون کلاس داریم. کل ترم فقط جلسه اول ایشون چند لحظه دوربینش رو فعال کرد و ما دیدیمشون. اما کلا استادها دانشجو رو نمی‌بینند. فقط و فقط این استادمون ما رو دید. اینطوری که امتحان شفاهی درس رو با تماس تصویری واتساپ گرفتند. اون روز صبح من یک روسری بنفش پوشیده بودم، بدونِ چادر. (البته دلیلی نداشت چادر بپوشم و رسمی‌تر باشم!) استاد اون لحظه اول یک نگاه به من کردند و لبخند زدند. من هم لبخند زدم. همه چیز خیلی یه جوری بود :)

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱/۰۱/۱۳
نـــرگــــس

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">