دوران ضایع
فاطمهزهرا آخر امسال ۹ سالش تموم میشه. دیگه میشینه هیس هیچی نیس میبینه؛ از این سریال نوجوانِ شبکه امید "فراری" خوشش اومده، خودش زمانبندی برنامههای مورد علاقهاش رو در نظر میگیره و بینش تلویزیون رو خاموش میکنه میره اتاقش رو مرتب میکنه و اونجا رو جارو میزنه، بازی میکنه، ظرف میشوره و بلاخره خیلی یهویی شبیه به ۹_ ۱۰ سالگی من شده و البته به نظرم حتی خیلی بهتر از من.
دیشب رفتیم دم در خونه دوست و همکار همسر. مصطفی زنگ زد و گفت: بیا سر کوچه. دوستش گفت: بیا تو کوچه من زیر شلواری پامه. من گفتم: وا! حالا مگه چیه؟ چه مشکل بزرگی :))
فاطمهزهرا گفت: مردهای مذهبی نمیتونن با زیرشلواری بیان! مثل این مردهای خشتکی نیستن که! :|
و ما یک عالمه خندیدیم. اما برام عجیب بود که این اصطلاح از کجا اومده. من که تا به حال نشنیدم!
میدونم این مطلب خیلی مطلب ضایعی هست ولی به نظر من نوجوانی هم یک دوران فوق العاده ضایع هست.
یعنی حداقل من از نوجوانیام خاطره خوبی ندارم ولی الان تمام تلاشم اینه که دخترم نوجوانی خوبی داشته باشه.
مثلا چند وقت پیش، در مورد روزهایی که خانمها نماز نمیخونند مجبور شدم توضیح علمی کوتاهی در مورد کارکرد رحم بدم. بعد هم تاکید کردم که نشونه سالم بودن هست و عادی هست ولی اینا بین خودمون بمونه.
دیشب همسر زنگ زده که بریم به بابابزرگم سر بزنیم؟ میگم خستهام ولی اولویتم اینه که صله رحم کنیم.
فاطمهزهرا میگه: صله رحم یعنی چی؟
و توضیح دادم که چرا به فامیل میگن رحم :)
بهش گفتم از روی کتاب بدن انسان، رحم رو بهت نشون میدم بعدا.
همون موقع کتاب رو از بالای کتابخونه آورد و نشستیم به تماشا و خوندن توضیحات عکسها. آخر شب هم دوباره نشستیم پای کتاب.
فعلا خدا رحم کرده که اون صفحه کتاب که تفاوت سیستم مردها و زنها رو لو میداد ندیده. منم دوباره کتاب رو گذاشتم بالای کتابخونه.
واقعا ترجیحم اینه که توضیحات تکمیلی با داداشدار شدنشون مصادف بشه :/
یکی از ضعفهای مدرسه پارسال فاطمهزهرا درس علوم بود. بچهها از علوم زده و متنفر شدند. بهترین کار برای علاقمند شدن بچهها به علوم، کتابهای مصور مثل همین کتابهای بدن انسان؛ اسرار درختها؛ اسرار زنبورهای عسل از نشر طلایی هست.
و به نظرم، بهترین ورود به مسائل بلوغ، توضیح علمی قضیه است تا بچه کمتر دچار واکنش احساسی بشه. بهترین کسی که میتونه این مسائل رو به بچه بگه، یک والد آگاه هست و من همیشه دوست داشتم خودم این چیزا رو به بچهام بگم...
خلاصه گرچه توی این بیان، تعداد متاهل و بچهدار زیاد نیست، اما اینا چیزهایی هست که الان وارد دنیای من شده.
پ.ن: من عاشق این جمله تو شعر تیتراژ سریال فراری شدم: دیوارها همه، پنجره میشه :)
سلام صالحه جان
چرا ضایع باشه این متن؟
چه جالب بود.
من ذوق کردم از اینکه دخترتون بزرگ شده و همچین مسئولیتهایی رو قبول میکنه خودجوش😍
برای من توضیحاتت جالب بود عزیزم. ممنون♥❤مطمئنم یه روز به کارم میاد.