صالحه


نرگس
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۳۰ سال
همسر ۱۳ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

منوی بلاگ
بایگانی
نویسندگان

دربِ بسته‌ی ۱۶ آذر

پنجشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۵:۳۲ ب.ظ

دیروز برای گرفتن چند کتاب از کتابخانه دانشکده کارآفرینی و کتابخانه مرکزی، با همسر و زینب و لیلا راهی کارگرشمالی شدیم. فاطمه‌زهرا هم به رغم تعطیلی مدارس به خاطر آلودگی، رفته بود مدرسه برای جشن پایانِ سالِ پیش‌دبستانی.
بعد از گرفتن کتاب مدّنظر از کتابخونه دانشکده کارآفرینی؛ من و زینب جلوی درِ اصلی ۱۶ آذر پیاده شدیم ولی در بسته بود. با خودم گفتم دو قدم راه میریم درِ بالایی، اما چند قدم که رفتیم جلوتر زینب نق نقش شروع شد: "اَسته شودم". (خسته شدم)
و اینطور شد که تا کتابخونه مرکزی بغلش کردم و بدو بدو رفتم که همسر با لیلا توی ماشین کمتر معطل و اذیت بشه.
توی کتابخونه هم جمله‌ی "تیتار تووونَم" از دهنش نمی‌افتاد و هر حیله‌ای برای سرگرم‌کردنش بی‌اثر بود. خلاصه کتاب‌ها رو گرفتیم و از آسانسور همکف که پیاده شدیم، من دستم پر بود از کتاب و زینب داشت خودش پشت سرم می‌اومد که...
که کله‌ش محکم خورد به درِ شیشه‌ای...
و گریه‌ش کلِ سالنِ اصلی کتابخونه رو پر کرد.
من پشت ماسکم داشتم به این وضعیت می‌خندیدم و هی سعی می‌کردم آرومش کنم اما بی‌فایده بود. از همه‌جا هم مسئولین کتابخونه و دانشجوها داشتن سرک می‌کشیدند که ببینند چی شده!
وضعیتی بود برای خودش...
و زینبی که دستش رو گذاشته بود رو پیشونیش و با گریه می‌گفت: اوی اوی اوی اوی
جایِ فاطمه‌زهرا چقدر خالی بود. میدونم که اگر بود چقدر از فضای دانشگاه الهام می‌گرفت. یه روز می‌برمش.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱/۰۲/۲۹
نـــرگــــس