این روزهای من
مامانم شب عاشورا رفت مشهد با دوستانش. کل دهه محرم، من خونه مامان نرفتم یه جورایی. هر وقت رفتیم زود بلند شدیم بریم هیئت خودمون. هیئتمون هم یه بخشی داشت که نه مهد کودک بود و نه کاملا هیئت. هیئت بچگونه و بیشتر دخترانه بود. مدیریتش دست دوست خوبم یسرا بود. واقعا از جون و دل مایه گذاشت برای هیئت دخترانه که خاطرهی عالیای تو ذهنشون ساخته بشه. ذخیرهی آخرتش بشه الهی.
مامان که برگشت، هی اصرار داشت بریم خونهشون. آخرش هم رفتیم خونه مامانبزرگم (که تازه از شهرستان اومده پیش ما و نزدیک خونه عمهام) مامان دید من خیلی حال و هوام خوب نیست. فرداش اومد خونهمون. خلاصه شروع کرد به کمک کردن بهم توی کارها. جارو زد و یه ذره گردگیری و تمیزکاریهای ساده آشپزخونه.
البته خدا رو شکر، هم فریزرم تمیز بود، هم یخچال، هم گاز. هم اینکه خونه تمیزکاری اساسی نیاز نداشت. مامان میگفت خونهتون تمیزه و مشخصه که هر روز وقت میذاری و ...
مامان جدیدا یه دوره شرکت کرده در مورد اصول خانهداری. مدام در مورد اون صحبت میکرد. من هم مجبور بودم گوش بدم. مامان همیشه میگه سالها به اصول خانهداری بیتوجه بوده و تازه داره با خالی کردن سینک و روشن کردن ماشین لباسشویی و جارو زدن خونه دوست میشه. البته که خوب یادمه این چیزها رو چند سال پیش هم میگفت.
غافل از اینکه همهی اصول خانهداری رو بکنی یه کارشناسی، من کارشناسی ارشدم رو زمانی گرفتم که خانهداری در مدیریت بحران رو پاس کردم. هر روز هفته آماده بودم که همسر بهم بگه، ساک خودت و بچهها رو جمع کن بریم قم، بریم تهران و ... و دکتری خانهداری در مدیریت بحران رو وقتی گرفتم که مدام ساک جمع میکردم و میرفتم خونه مامان با سه تا بچه، با انواع کیفها و بستههای متنوع؛ پوشک و لباس و کیف و کتاب و لبتاپ و لباسها و چادر دانشگاه و ...
البته دمش گرم مامانم. اون روز انقدر به کارهام رسیدم که خدا میدونه. به جز کارهای خونه، به کارهای قرآنی و علمی هم رسیدم...
اما اکثر اوقات مجبور میشم انتخاب کنم بین کارها و فعلا از کارهای علمیام میزنم. (فعلا یعنی تابستون، شاید بعدا مجبور بشم از کارهای قرآنی بزنم مثلا) مثلا دیروز با دخترا یک ساعت نشستیم آلبالو پاک کردیم. نصفه شب همسر از جلسه اومد و نصفشون رو خورد. جنابِ روح نصفهشب آلبالوخورِ خونهمون! امروز از اون نصف شربت آلبالو و از تفالههاش بعد از مدتها آلبالوپلو درست کردم و در کنار بقیهکارها مثل رسیدگی به بچه مریض، درست کردن ناهار و شام و پخت و پزهای جانبی و لباسشستن و پهنکردن و مرتب کردن و جارو زدن اساسی، دیگه به کار علمی نرسیدم. خب معلووومه که نباید هم میرسیدم! این همه کار توی یک روز آخه؟!
اما
واقعیت اینه که همهی این مشغلههای خانهداری فقط وقتی برام شیرین میشه که کارهای علمی و قرآنی رو جلو برده باشم :/
شنبه و دوشنبه و چهارشنبه که میرم باشگاه، بعدش معمولا خستهام چون شبها دیر میخوابم. برای این سه روز هرچه بادا باد هست. گاهی کارهای خونه رو میتونم خوب ببرم جلو، گاهی نه.
یک شنبه و سه شنبه و پنجشنبه، روزهای پرانرژی بعد از باشگاه، مثلا باید کار علمی بکنم. البته این تصمیم من از ابتدای مرداد بوده... امیدوارم بهش پایبند بمونم ولی...
همهی روزهای هفته هم یکی دو ساعت حددداقل باید برای حفظ قرآن وقت بذارم. یعنی زمان مشخص نمیکنم. محدوده مشخص میکنم و تا جایی که بتونم انجام میدم. به راحتی روزی دو ساعت زمان میذارم، حتما گاهی بیشتر هم میشه.
همین. بقیه جزئیات کارهام توی دفتر برنامهریزیام به تفصیل هست. همه چیز رو ثبت میکنم و اینطوری یادم نمیره.
به نظرم نوشتن برنامه، بیشترین فایدهاش در کم کردن حواسپرتی و تمایل به استفاده نکردن از گوشی و تلویزیون و ... است. مثلا اگر امروز در برنامه ننوشته بودم درست کردن آلبالوها؛ حتما یادم میرفت. و همین نوشتن باعث شده جدیدا چیزی توی یخچالمون به مرز نابودی نرسه. مثلا امروز علاوه بر آلبالوها، تنبلی رو گذاشتم کنار و بادمجونهای پلاسیدهای که یکشنبه شب خریده بودیم رو سرخ کردم و یک قدم به نجات از نابودی نزدیکشون کردم. خخخ یه کانال هم توی ایتا عضو شدم، یه خانم خانهدار غذا خونگی میپزه و میفروشه. من که بعید میدونم ازش خرید کنم ولی هر بار که عکس میذاره لوبیا خریدیم، داریم خرد میکنیم، آلبالو هستهگیری میکنیم و بادمجون کباب یا سرخ میکنیم و .... من یادم میاد که عععههه! آلبالو تو بازار هست! عهه برم لوبیا بخرم فریز کنم! و خلاصه انگیزه کار خونه میگیرم. برای من خیلی خوبه. وگرنه از تنوع غذایی بینصیب میمونیم :)
هوووممم!!! بهترین بخش برنامهریزیام کتابخوانی هست. ۱۴ جلد از ۱۵ جلد سرگذشت استعمار رو در کمتر از ۳۵ روز تموم کردم. خودم رو مجبور کردم تاریخ بخونم و خیلی جواب داده!
البته دفتر برنامهریزیام فراتر از همه این اطلاعات هست. الان دقیقا ۶۶ روز هست که دارمش و ازش استفاده میکنم. با ثبت اطلاعاتم داخلش برای اولین بار فهمیدم من در ماه، دقیقا به طور میانگین در شبانهروز ۸ ساعت میخوابم. نه کمتر نه بیشتر! میتونم بفهمم در طول یک ماه، کدوم جزءهای قرآن رو خوندم و کدومها رو دوره نکردم. ردیاب عادتهام هم خیلی جالب بوده تا اینجای کار. مشخص شده برام که عادت سازی خیلی سختتر از اونچیزی هست که من فکر میکردم اما خوشبختانه من عادتهای اصلی و مهم رو دارم. اما بازم همونها نیاز به پایش دارند.
خلاصه فعلا همینها. هدفم از نوشتن ارائه گزارش نبود اما گفتم شاید در آینده خواستم چیزهای دیگهای بگم که گفتن اینها و ثبتشون خوب باشه. شایدم عکس و فیلم از دفترم براتون گذاشتم. ملت با این چیزا بلاگری میکنند، من دقیقا در اینجور کارهای پولساز تنبلترینم :)))
سلام عزیزم روز بخیر
چندوقتی میشه خاموش مطالبتون رو میخوندم.
و ممنونم🌸
میشه اسم اون کانال رو بگین