صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

از نو

جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۹، ۰۷:۵۷ ب.ظ

یا صاحب کل نجوا
همه‌ی ما ممکنه رویاهایی داشته باشیم اما همیشه باید هزینه فایده کرد و دید که آیا دنبال کردن اون رویاها ارزشش رو دارند که اصلی‌ترین سرمایه‌مون، یعنی عمرمون رو به پاشون بریزیم؟
من رویاهای زیادی دارم... مادّی و غیر مادّی‌. ولی چیزی که فهمیدم اینه که خیلی‌هاشون رو بدون رنج زیاد خداوند رحمان و رحیم، در این دنیا یا در عقبی بهم میده.
برای همین من، یکی از اون رویاهای قدیمیم، که بدون زحمت _چه در دنیا و چه در آخرت_ بهش نخواهم رسید رو انتخاب کردم. این رویای اخیر این امتیاز ویژه رو هم داره که رضایت خداوند رحمان و رحیم و رضایت و لبخند پیامبر امّت اسلام و امام عصر و نائبش رو برام به ارمغان میاره.
بازی دو سر برد یعنی این.
خیلی خوشحالم... گرچه روزهای سختی رو پشت سر گذاشتم و با ناامیدی جنگیدم و حتی تصمیم گرفتم که اسم پسرم رو بذارم "امید" بلکه یادآور تمام امیدها و نویدهایی باشه که رهبر مدام بهمون تذکر میده.‌‌ گرچه حالا احتمالا اسم دیگری بگذاریم برایش.
۱۹ اسفند بود و در اوج ناامیدی بودم. تصمیم داشتم دیگر در مورد درد و ناامیدی‌ام با هیچ‌کس صحبت نکنم حتی همسرم. نماز مغرب و عشا را در مسجد خواندیم. بعد از اینکه هر تعقیبی که بلد بودم زیر لب خواندم، سرم را به دیوار تکیه دادم‌. در فرصت کوتاهی که تا همراهانم بروند زیر لب به صاحب کل نجوی و سامع کل شکوی تمام درد و ناامیدی‌ام را در چند جمله کوتاه عرضه کردم. چند قطره اشک مرهم تمام آلامم شد و همان شب، کورسویِ امیدم را دوباره پیدا کردم.
حالا امشب ۲۰ اسفند، احساس می‌کنم "نه اینکه تکلیفم رو پیدا می‌کنم" بلکه دارم "نسبت به چیزی احساس تکلیف می‌کنم" و این همون نقطه شروع هست.
از همسرم ممنونم که کمکم کرد. همون‌جوری که باید کمکم می‌کرد، این کار رو کرد. همین که صبر کرد. گذاشت تا باران نم‌نم سودای ناامیدی رو از دلم بشوره و ببره. درختای سبز و شاخه‌های لخت برام ترانه بخونند. جاده و راهی که ادامه‌ش زیباتره بهم بگه: "امید داشته باش.‌" دریا و موج‌هاش بهم وسعت بدن و سفیدی برف‌ و بوران که دنیام رو سفیدِ سفیدِ سفید کرده بود، یه بار برای آخرین بار، غم‌های سیاه رو ناپدید کنه.یاد اون ترانه قدیمی به خیر که میگه: یک شب بارونی بسه برای از از نو تر شدن. یک گل شمعدونی بسه برای عاشق‌تر شدن :)
از دوستانمون هم ممنونم. از همشون ممنونم اما برام جالبه که گاهی دوستانِ انسان یک عالمه حرف به آدم می‌زنند تا کمک کنند اما بعضی از دوستان همین که "هستند" کمک هستند. برای من، نسیم همون رفیقی هست که فقط "هست". همین که می‌بینمش حالِ دلم خوب میشه.
همین که با هم هستیم... شویم با شویش، دخترم با دخترش، دخترکم با دخترکش، کافی است. همین که اگر من علاقه‌ دارم نشست الگوی سوم زن تراز انقلاب اسلامی رو ببینم، نسیم بیشتر دوست داره و بهتر از من صدای خانم علاسوند رو تشخیص میده :)
والحمدلله

از همه شما دوستان عزیزی که پیام گذاشتید و جواب‌ها را هنوز ننوشتم، عذرخواهی می‌کنم. نمی‌دونید توی دلم چقدر باهاتون حرف زدم اما حالم خوب نبود که چیزی بنویسم. پست رمزدار قبلی رو فقط برای این اینجا منتشر کردم که یادم نره مشکلم چی بود. شما هم اینو بدونید که زندگیِ هیچ‌کس بدون بالا و پایین نیست. همه‌ی آدم‌های غیرمعصوم ناامید میشن ولی مهم اینه که زود برگردیم و خدا رو شکر می‌کنم که تونستم با کمترین هزینه از این دوران هم عبور کنم. خدا رو شکر...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۲/۲۲
صالحه

نظرات  (۲)

الحمدلله

خدا به این حال خوب برکت بده

 

درک حال خوش آدم های هم آیین خیلی شیرینه

چقدر خوب که خدا این لذت رو به واسطه ی دینش بهمون عطا کرده...

پاسخ:
خیلی ممنون از لطفتون و دعای خیرتون...
این نوشته برای من یادآور چیزهایی هست که رنج و لذتش در هم تنیده شده بود اما من فقط شیرینی ها رو حس کردم. چون خودم خواستم که فقط به شیرینی ها فکر کنم. نتیجه عالی بود. انگار این ما هستیم که در دنیا می تونیم رنج هم ببریم ولی رنج هامون رو نبینیم... بهشون بی توجه باشیم...
مثل خیلی از آدمهای خوب دیگه ی دنیا که رنج ها براشون حقیر بودند، اینقدری که به چشمشون نمیومد. عشق رو خودشون خلق می کردند و باهاش زندگی می کردند و به مشکلات دیگه می خندیدند.
واقعا گل گفتید. این لذت رو خدا به واسطه ی دینش به ما داده. اختصاصیِ اختصاصی.
گوارای وجودمون.
۲۴ اسفند ۹۹ ، ۱۴:۰۵ مامان حسین

سلام عارفه جان خداروشکر ک بهتری واقعیت نگرانت شده بودم چندین بار اومدم و دیدم ننوشتی دعا میکردم هرجا هستی سلامت باشی و خوب و خوش

تبریک فراوان بابت فرزند سوم ان شاالله صحیح سلامت دنیا بیاد و جزو صلحا باشه

واقعن باعث تحسین و افتخار ک فرزند سوم آوردید

البته الان منم ی پسر کوچلو دیگه دارم و دوتا کوچلو دارم و اصلن حالا حالا ها ب فرزند سوم فکر هم نمیکنم بس ک بچه داری سخت

برای همین خیلی تبریک میگم بهت

 

 

پاسخ:
سلام مامان جان :) 
البته من صالحه ام :) خیلی ممنونم. شما دعا کنید برامون. من بچه میارم شما دعا کنید :)
من که سعی کردم به چیزی از سختی بچه داری فکر نکنم و وارد پروسه بچه سوم بشم چون اگه می خواستم با اون معیار دودوتا چهارتا کنم اصلا نمی تونستم ولی راستش یقین دارم که سه تا بچه راحت تر از دوتاست و اینکه دلم میخواد با هم بزرگ بشن. اینطوری هم برای خودشون بهتره و هم برای من.
آهسته و پیوسته ان شاءالله میریم جلو :))) ببینیم تا خدا چی می خواد :) دعا کنید

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">