صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

اربعین امسال

چهارشنبه, ۱۵ شهریور ۱۴۰۲، ۰۶:۵۲ ب.ظ

امسال برعکس سال‌های پیش، مصطفی عزم رفتن به کربلا نداشت. می‌گفت دیگه بدون تو و بچه‌ها نمی‌رم.
تا این‌که ناگهان یک سفر کاری به کربلا براش پیش اومد. با خوشحالی، نگرانی و غمِ توام راهی‌اش کردم و رفت. من موندم خونه مامان با بچه‌ها.
تصمیم داشتم شب‌ها بیدار بمونم برای نوشتن پایان‌نامه. اما بعد از یکی دو شب، متوجه شدم لته‌ی نصفه شب بهم نمی‌سازه. مریض شدم.
چند روز بعد همسر برگشت و نوبت مامان و بابا شد که برن سفر اربعین.
از دو‌شنبه تا شنبه، چند روزی که همسر نبود و از شنبه تا شنبه‌ای که مامان‌اینا نیستند و هر روز چند بار سکته می‌کنم از استرس پایان‌نامه و استرسی که تموم نمیشه...
امروز برای مراسم اربعین، مصطفی یه سری چیز میز خریده بود که پخش کنیم با بچه‌ها.
همین کار رو کردیم و حال خیلی خوبی به خودم دست داد...
دوست دارم سال بعد هم همین‌کار رو کنیم...


تو ایتا عضو یک گروهی هستم که ماموریت اعضاش، روایت کردن از اربعین هست. بحث بود سر اینکه آیا باید خاطرات بدمون از سفر اربعین و رفتارهای ناجور عراقی‌ها رو هم بگیم یا نه.
یک نفر در طرفداری از عراقی‌ها نوشت که ما لهجه و زبانشون رو خوب بلد نیستیم و همین مساله منشاء سوءتفاهم و ... است.
ریپلای زدم و نوشتم:
یک خاطره کوچک از نفهمیدن لهجه و زبان عرض کنم.
اربعین سال ۹۷ یک شب در مسیر مشایه موکب گیرمون نیومده بود و هوا هم سرد بود. از بین افراد خانواده، من شرایط خاصی داشتم و حامله بودم. مادرم اصرار داشت که من رو ببره داخل یک موکب. اونجا هم کاملا پر بود و خلاصه من خیلی به مادرم گفتم نمی‌خواد مامان، برگردیم اما ایشون اصلا به حرف من گوش نمی‌کرد و مدام به خانم‌های مسئول موکب عراقی، با اشاره به من میگفت: حامله!
حالا هرچی من می‌گفتم: مامان به زن حامله در عربی حامله نمیگن، میگن حامل!
خلاصه داستانی داشتیم! :)
اون سال به من خیلی سخت گذشت. با وجود شرایط خاصم، میدیدم چقدر ایرانی‌ها خودخواهن. چقدر فقط دائرمدار نفع خودشونن. چقدر تفریحی اومدند. انگار نه انگار عزادارن. رفتارهای زشتی که از هم‌وطن‌هام دیدم، دل چرکینم کرد و هنوزم نه کربلا قسمتم شده و نه اربعین. هنوزم نمی‌دونم طاقت دارم برم تو فضایی که چنین رفتارهایی ببینم یا نه.
کسی در جوابم نوشت:
آخی چقدر سخت. به نظرم تا دل چرکینی پاک شد دوباره کربلا جور می شود
شاید اونها هم باردار بودن🤗
یک نفر دیگر نوشت:
سلام تجربه سختی رو گذروندید حق هم دارید دلخور باشید ولی نگه ندارید این غم و درد رو. دل آدم رو سنگین میکنه کارکرد دیگه ای هم نداره. دعا کنیم برای اصلاح و عاقبت بخیری هم.
ان شاءالله توی خلوتی تشریف ببرید و دل سبک کنید 💐
جواب دادم:
کیا؟ خانم‌های مجرد؟😆
الان دیگه ناراحت نیستم. می‌فهمم ماجرا از چه قراره.
ماجرا اینه که در کاروان امام حسین، اون چیزی که انسان رو زمین‌گیر می‌کنه، منیّت و خودخواهیه و اربعین هدیه‌ای آسمونی برای ماست تا خودمون رو بندازیم تو سعه‌ی وجودی امام و بزرگ بشیم. از حصار تنگِ خودخواهی‌هامون دربیاییم تا آماده ظهور بشیم.
برای همین، الان می‌دونم اربعین، جاماندگان و ... رو فقط برای عیشش خواستن، بازم همون خودخواهیه... اگر رفتم و رفتار ناصواب دیدم و روحم گشایش پیدا کرد، یعنی حسینی شدم.
اگر نه، گاهی جاموندن بهتره. همین‌که اینجا توی تهران یا شهر دیگه، یه لیوان آب بدی دست کسی، گشایش بیشتری در روح ایجاد میشه...


این آخرین حال و احوال این روزهای منه.

موافقین ۸ مخالفین ۲ ۰۲/۰۶/۱۵
صالحه

نظرات  (۴)

اتفاقا من هم امشب چندتا از مشاهدات تلخ خودم از اربعین رو نوشتم توی وب !! و متاسفانه ناظر به خودخواهی جماعت ایرانی هم هست ...

بعضی ایرانی ها خودخواهانه فکر میکنن اگه ایران و ایرانی نباشه اربعین هم نیست . محبتِ زیاد عراقی ها اونها رو دچار سوتفاهم کرده و فکر میکنن عراقی ها نوکرشون هستن و گاها بی ادبانه برخورد میکنند . 

اگر کمی تعارف رو کنار بذارم و بخوام رک بگم بعضی ایرانیا لکه ننگ مراسم با شکوه اربعین هستن ...

پاسخ:
ان شاءالله مردم کم کم به این رشد برسند که: حب الحسین یجمعنا... تمام.
۱۶ شهریور ۰۲ ، ۰۱:۱۲ پلڪــــ شیشـہ اے

سلام صالحه جان. خدااااقوت

ان شاالله خدا بهت انرژی و توان مضاعف بده و زودی تموم بشه.

 

جالب بود.

من و بگو که به خاطر داستان هایی که داشتم از تمنا و صرافتش هم افتادم.

 

پاسخ:
عزیز دلم یه ذره بگذره..‌ شاید سال‌های بعد، دوباره این اشتیاق شعله می‌کشه. جسم که همراهی نمی‌کنه و بچه‌ها که کوچیکن و رسیدگی تمام وقت لازم دارن، این تمنا رو هم ممکنه تضعیف کنه و برای منم کرده بود...
اما واقعا ان لقتل الحسین؛ حراره فی قلوب المومنین لن تبرد ابدا...
شک نکن که سرد نشده، دوباره شعله می‌کشه.

سلام

من همون قدر که بعضی از رفتن ها رو خریدارم

بعضی از نرفتن ها رو هم خریدارم

 

ان شا الله هم رفتن و هم نرفتن ما مورد تایید اهلبیت باشه...

پاسخ:
سلام علیکم
یه زمانی همیشه فکر می‌کردم باید بری کربلا تا کربلایی بشی...
باید بری مشهد تا مشهدی بشی...
باید فلان اتفاق به صورت ملموس و مادی بیافته تا واقعا اتفاق افتاده باشه...
اما الان میدونم ما تو قید و بند دنیای مادی هستیم وگرنه حقیقت عالم معطل این چیزها نیست... فقط باید به وظیفه عمل کرد و فقط در این صورت هست که صورت اعمالمون مثل باطنشون پذیرفته میشه...

یه روزی خودمم باورم نمیشد بتونم حتی در این حد هم ایمان به غیب پیدا کنم. الحمدلله.

الهی آمین.
۱۸ شهریور ۰۲ ، ۱۱:۳۵ خانومِ پرین

عه. منم تو اون گروه عضوم

پاسخ:
من که تا الان نتونستم چیزی بنویسم براشون :/

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">