برزخها
+ جدیدا ناهار که میخورم، بیحال میشم!
نتیجه: ناهار نخورم یا با شام دو تا یکی کنم. اما متاسفانه روزهایی که کارِخونه و بچهها زیاده، اینجوری بهم خیلی فشار میاد. اینم یه جور برزخه که تا تجربه نکنید متوجه نمیشید چی میگم.
+ امتحاناتم نزدیک شده ولی من هنوز دارم با بیفکری تمام بافتنی میبافم. کیک و کوکی درست میکنم. کیک کاکائو و گردو. کیک هویج و گردو. کوکیِ هویج و گردو و کیک سیب دارچین...
فعلا اینا رو درست کردم. همسر میگه میشه یه قول به من بدی؟ این روحیه رو در خودت حفظ کن.
:)
+ یه مدت هست ذهنم خیلی درگیرِ این خانمهایی شده که با ظاهر مذهبی (و ایضا در باطن مذهبی حتی) در فضای مجازی، با چهره خودشون بلاگری میکنند. حالا چه بلاگریِ خوب و مفید چه غیرِ اون. اینا خانمهایی هستند که اتفاقا همسرشون خیلی ازشون حمایت میکنه! یعنی میگه: "تولید محتوا کن... من پشتت هستم." حتی اگر برای این تولید محتوا، اون خانم، یکسری جذابیتهایی رو از خودش خرج کنه...
چرا ذهنم درگیر شد؟ چون همسر یه تصویری از آینده من ساخته، که توش من بروز رسانهای ناچیزی دارم یا حتی صفر! اصلا ندارم... ولی نمیتونم انکار کنم که هم جذابیت رسانهای شدن برام وسوسهبرانگیز هست و همزمان ازش گریزان و فراریام. حتی طبعم ازش نفرت داره! و دست آخر هم نمیتونم تکلیفم رو باهاش یکسره کنم. (یکی از دلایلی که در پیامرسانها کانال میسازم ولی پر و بالش نمیدم همینه!)
دیشب با همسرم طرح مساله کردم. یعنی از بروز رسانهای خانمها پرسیدم و گفتم فکر کنم تو دوست نداری من رسانهای بشم.
خیلی صریح گفت دوست نداره من بروز رسانهای داشته باشم. چه رسمی (مثل مثلا گویندههای خبر!) چه غیر رسمی (مثل بلاگرها) و جالب این بود که معتقد بود بیغیرتی یه طیفی داره. گرچه اون مردهایی که زنشون رو با زنندهترین ظاهر در انظار عمومی میارن، یه سرِ طیف هستند، ولی اونایی هم که مشکل ندارند همسرشون با حجاب، بلاگری کنه (و حتما میدونید، به ناچار بلاگری یه مقتضیاتی برای جذابسازی داره!) اونا هم دچار مقداری بیغیرتی هستند. (بازم تو پرانتز بگم که منظورش حضور خانمها در فضای رسمیِ رسانه نبود.)
میدونید، من از اونام که اگر بفهمم محدودیتها و فرصتهام چیه؛ خیلی سریعتر و راحتتر پیشرفت میکنم. سریعتر منطبق میشم با واقعیات زندگیم.
برای همین فارغ از درستی و غلطی نگرش همسرم، این گفتگو برای من سازنده بود و بسیار مهم. چون مطمئن بودم اگر همسرم چیزی رو برای من دوست نداشته باشه، ابدا موفقیتی در اون زمینه کسب نمیکنم.
با این وصف، در آستانه پایان این تابستان، من همچنان در وضعیت برزخگونهای دست و پا میزنم که عبور ازش برام بسیار سخت هست.
در دلم توسلی به شهدا کردم؛ و مخصوصا شهیدِ عزیز، سردار حاج حسن طهرانی مقدم.
ان شاءالله از این وضعیت خارج بشم. توکل به خدا.
با عرض خداقوت [بوی سیب و دارچین تا اینجا اومد. البته اینکه منم مربای سیب و دارچین گذاشتم روی گاز و داره میجوشه هم بیتاثیر نیست :)] با همسرتون تا حدود زیادی موافقم. یعنی به نظرم اون ضرورتی که برای این مدل بروز رسانهای لازمه به این راحتی حاصل نمیشه.
همسر بنده حتی تصویر من رو نمیذارن رو مخاطب گوشیشون که اگه یه وقتی بیرون بودن و من زنگ زدم و کنارشون کسی بود یه وقت اوشون نبینن!:/ و من دوست دارم این دقتشون رو.