صالحه


نرگس
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۳۰ سال
همسر ۱۳ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

چطور تونستم؟ :)

يكشنبه, ۱۹ اسفند ۱۴۰۳، ۰۱:۰۲ ق.ظ

امروز یکی از همکلاسی‌های دوره دکترامون انصراف داد.
یک آقایی بود که رتبه یک کنکور رو آورده بود. جوان بود. شاغل هم بود. طلبه سطح خارج بود و استادیار یک استادِ درس خارج. در دانشگاه بهشتی هم درس می‌گفت انگار. متاهل بود و یک بچه هم داشت تا جایی که می‌دونم. ارشد دانشگاه هم داشت از دانشکده الهیات دانشگاه تهران و اونجا فلسفه دین خونده بود. تفسیر قرآن هم می‌گفت و کار می‌کرد :)
به خاطر مشغولیت‌هاش و یک سری مشکلات و احتمالا مشکل تاریخ مدرکش که بعد از ۳۱ شهریور بود، انصراف غیررسمی داده فعلا.
اون یکی همکلاسی‌مون خیلی جوشِ این آقای بااستعداد رو می‌زد.
من اصلا دلم براش نسوخت! خوش به حالش، به قدر کافی فعال هست. بسه. کمی استراحت کنه بد نیست. ضمن اینکه ترم قبل، کلاس‌های شنبه رو محض حل شدن مشکل ایشون جا‌به‌جا کردیم و بردیم روز دوشنبه و بعدش واقعا شرایط ترم‌مون پیچیده شد و من اصلا دوست نداشتم این ترم هم این ماجرا تکرار بشه. چون حمایت گرفتن من از همسر و مادرم هم چالشی‌تر می‌شد.
سرِ کلاسی بودیم که استادمون مدیر گروه‌مون بود. من گفتم: مگه یه آدم چقدر ظرفیت روانی، فکری و زمانی داره! ۲۴ ساعت بیشتر که زمان نداره...
همکلاسی‌ام پرسید: پس شما چطور می‌رسید به کارهای دانشگاه خانم فلانی؟
استادمون هم گفت: اتفاقا برای منم جالبه بدونم و برام سواله.
دروغ چرا، قند تو دلم آب شد. انقدر به بیش‌فعالی خودم عادت کردم که به چشمم نمیاد اما وقتی استادم هم از کارم راضیه و می‌پرسه چطور می‌تونی، یعنی خوب! یعنی خیلی خوب!
فکر کنم شمایی که وبلاگ رو از ۱۴۰۰ خوندید، باید بدونید چطوری تونستم... سال ۱۴۰۰ و کرونا و نوزادِ چند روزه و کلاس آنلاین با بدنِ داغون از زایمان. مخصوصا فشارهای وحشتناک سال ۱۴۰۱... دست‌تنهایی‌هام در شب‌ها با بچه‌ی شیرخوار و یک بچه‌ی بدقلقِ تازه از پوشک گرفته شده و دست دردها و بدن دردها و بی‌خوابی‌ها و خستگی‌های عمیق ناشی از بردن ساک‌های سنگین از خونه‌مون به خونه مامان و برعکس. دفاعِ پرفشار از پایان‌نامه ۱۴۰۲ رو. استراحتی که سال تحصیلی ۱۴۰۲_۱۴۰۳ با حفظ قرآن، کلاس ورزش و مطالعه زبان کردم تا تونستم خودم رو آماده دوران تحصیلی جدید کنم...
اما چطوری.‌‌‌‌... فقط یک راز داره: من همه‌ی کارهای جانبی رو تعطیل کردم در طولِ ترم تا به واجب‌ترین‌ها برسم. من تمام تمرکزم رو گذاشتم که یک مامان و همسر معمولی، یک زنِ خانه‌دار سهل‌گیر و بی‌خیال و یک دانشجوی متوسط رو به بالا باشم. *
به همین سادگی‌. کاری که همکلاسیِ ما نکرد.


اما از این روزهای ماه رمضان می‌نویسم... گرچه فشار اصلی همزمانی کلاس‌های دانشگاه و ماه رمضان برای من، فردا تمام می‌شود. مدرسه دخترک روزه‌اولی، چهارشنبه تمام می‌شود و فقط می‌ماند برنامه‌ریزی برای تعطیلات.
از اینکه وقتی از زن‌ها و مادرهای موفق می‌پرسند راز موفقیتتون چیه، جواب میدن برنامه‌‌ریزی، متنفرم :)
برنامه‌ریزی نیست. تمرکز است. جمع‌کردن وقت‌های پرت از گوشه موشه‌های شبانه‌روز است. مثل من که امروز وقتی داشتیم می‌رفتیم افطاری خانه پسرخاله‌ام، توی ماشین سبزی پاک کردم... باران را تماشا نکردم تا پای حرفم بایستم.
من کل دوران ارشد، تفریحات محبوبم مثل کوه و ورزش صفر شد تا تمرکز کنم. من کلی غذای آماده و نیمه آماده خریدم که از پا نیفتم. من از زیبایی و آراستگی آرمانی خانه‌ام زدم تا فقط به درس فکر کنم. 
این اسمش تمرکز است. نه برنامه‌ریزی.
موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۳/۱۲/۱۹
نـــرگــــس

نظرات  (۶)

مشتاقم از تکنیک های این تمرکز بیشتر بدونم . ایده خوبی برای نوشتن پست های بعدی نیست ؟

پاسخ:
حتما می‌نویسم و براتون چند ایده برای شروع می‌گذارم.
۱۹ اسفند ۰۳ ، ۰۹:۰۵ احمدرضا رحیمی

.:: چه خوب که دغدغه نوشتن دارید ::.

     با نوشتن پر بگیرید و پرواز کنید

پاسخ:
ممنونم :)

و راضی هستید؟

پاسخ:
نه تنها راضی‌ام. بلکه به خودم افتخار می‌کنم.
چون شرایطم که عوض نمی‌شد اگر سر جام می‌نشستم.
اما با شرایط جنگیدم و الان دستاوردهایی دارم که باعث میشه هیچ وقت در نقطه صفر نباشم.
۱۹ اسفند ۰۳ ، ۱۹:۳۸ سارا سماواتی منفرد

سلام چه جالب من خودم دیگه واقعاً از برنامه ریزی های بی ثمر خودم خسته شده بودم و هیچ وقت برنامه هام درست از آب در نمی آیند ولی حالا تمرکز و استفاده بهتر از زمان و بهره‌وری را شما میگی که جواب بهتری از برنامه ریزی می دهد. کاش نرگس جون بیشتر در موردش بنویسی در پست های دیگه و من هم باید امتحان کنم ...

ممنون

پاسخ:
سلام ساراجان. می‌دونید، مطلب زیاده در این خصوص. اما شما یه طوری گفتی که من ترغیب شدم به سبک خودم در موردش بنویسم‌.
چشم. ولی واقعا همه‌اش به عمل کردن بستگی داره. "به عمل کار برآید... " :)

این انگیزه ت برای زندگی و ادامه دادن و ساختتش قابل تحسینه 

خدا بهت قوت و توانایی روزافزون بده 

 

من که دیگه دست کشیدم از زندگی و هرچه که در آن هست ... دیگه توانایی ادامه دادن ندارم حتی توانایی ادامه دادن همین روزمره رو ...

۱۹ اسفند ۰۳ ، ۲۰:۴۳ سارا سماواتی منفرد

واقعاً ممنون از توجهت با این همه مشغله‌های گوناگونی که داری خلاصه هر زمان وقت کردید مشتاقانه می خوانم که به فعل دربیاورمش 🥰🙏🙏🙏

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">