پایاننامهی عزیزم
یکی از سوالهایی که پایاننامه من قراره بهش جواب بده اینه چرا بچه مذهبیها؛ بچه بسیجیها، بچه حزب اللهیها زیرِ پا لِه اند؟
پایاننامهام خودِ خودِ منه و چندین و چند سوالی که لابهلای سوال اصلی و سوالات فرعیش جواب میده، همون چیزایی هستند که چند سال هست که همهی زندگی و دغدغهام شده.
امروزی که گذشت و شد دیروز، رفتم سر وقتِ دفتر برنامههای کلانِ زندگیم. نگاه کردم به صفحهای که سه خط درمیون نوشته بودم: ۹۶_ ۲۳ ساله. ۹۷_ ۲۴ ساله... من اینا رو تا ۳۶ سالگی ادامه داده بودم.
نگاه کردم به خطِ ۲۷ سالگی. پایینشون نوشته بودم که اونموقع فاطمهزهرا و خواهر برادرای احتمالیش چند سالهاند. باورم نمیشد... ۶ ماه از برنامه فرزند سوم جلوتر بودم و باورم نمیشد که برنامه علمیم اینقدر خوب جلو رفته باشه.
اما واقعا در مورد این سه سال آخر چی میتونم بگم؟
خیلی پر فشار بود. پیرم کرد. از ۹۸ تا امروز، هر سال به اندازه سه چهار سال بار و فشار داشته و من تکیدم.
نه... از روزی که ازدواج کردم... چقدر سخت شد...
همه چیز سخت شد و روز به روز سختتر و پیچیدهتر شد.
چرا؟ امروز همون مشکلات روزهای اول ازدواج رو دارم با این تفاوت که اینقدر مشکلات زیادتر شدند که وقت ندارم به تکتکشون فکر کنم. همین که نتونی روی تک تکِ مشکلات زوم کنی هم خودش موهبته، نه؟
و اینکه نتونی به کسی بگی هم خودش موهبته... حتما هست.
چون آخرین باری که به یکی از نزدیکترین کسانم گفتم دردم رو، جز سرزنش نصیبم نشد. البته که مجردها سر سوزنی درک نمیکنند... توقع زیادی داشتم ازش.
گاهی آدم باید به خودش استراحت بده.
دلم میخواد چشمام رو ببندم و مثل آدام سندلر تو فیلم کلیک یه دکمه بزنم برم روز جلسه دفاع پایاننامهام. از همه تشکر کنم. بعدش به خودم شش ماه استراحت بدم و لاک و هابز بخونم.
حتی الان انقدر حالم بده که دلم میخواست معتاد بودم. چیزی بود که عقلم رو زایل میکرد...
پ.ن: این پست رو باید دقیقتر مینوشتم اما هرگز این کار رو نمیکنم. جزییات زیادی داره چیزهایی که آزارم میده که ترجیح میدم هیچ وقت برای کسی تعریف نکنم. یه سریهاش رو بگم ریا میشه. یه سریهاش ابزار سرزنش و یه سریهاش کاملا قابل رفع هست.
طبق تجربه محدود خودم از جنس مرد، بخش مهمی از قوی بودن جنس مرد و اعتماد به نفسش به نحوه ی ارتباطش با جنس مخالف برمیگرده و اون گروهی که گفتید چون ترجیح میدن ارتباطاتت خودشون رو محدود نگه دارن خود به خود تو جنگل جامعه شاید اون اتفاقی که گفتید براشون میفته.