وقتی نبودم...
بسم الله الرحمن الرحیم
آدم وقتی نمینویسه انگار زنده نیست اما چقدر اتفاقات افتاد و من نگفتم و احساساتی که حالا لابهلای خاطرات و انرژی کائنات گم شدند. کی بیاد تا دوباره پیدا بشن.
دانشگاه تهران کارشناسی ارشد قبول شدم.
لیلا به دنیا اومد.
فاطمهزهرا پیش دبستانیش شروع شد.
ترم اول خیلی دیر شروع شد و پرفشار و سخت، پر از کلاس جبرانی.
و ماجراهای پس از زایمان که حدس میزنم تا مدتی طولانی همراهم باقی بموندند.
سفر به دیار مادری بعد از نمیدانم کی و دیار پدری، اولین بار بعد از شروع کرونا.
دوستانم برای زندگی از قم به تهران آمدند.
و یادگرفتن چیزهای جدید. ارتباطات جدید با همان آدمهای قدیمی...
اینها مهمترین اتفاقات بودند. ولی خیلی چیزهای دیگر هم بود. شاید نوشتم.
پ.ن: دوستان عزیز، من رو ببخشید که نتونستم پیامهاتون رو جواب بدم و حتی یک خبر ساده از خودم ندادم. شرایطم اصلا عادی نبود و ذهنم هزار جا. با کلی کار جور و واجور که هنوز هم تموم نشدند و من به ثبات نرسیدم. پیشاپیش ممنونم از درک و همدلی و همراهیتون.
خبرای خوبی بود! خوشحالم برات