صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

من با تو رویا دارم

شنبه, ۲۸ اسفند ۱۴۰۰، ۱۰:۴۳ ب.ظ

یک شنبه شب رفتیم بقعه شیخ صدوق، مراسم گرفته بودند برای تکریم همسرانِ ائمه جماعات. مستحضر هستید که آقا مصطفی امام جماعت هستند :) خلاصه رفتیم و من زهراسادات دوست دوران طلبگی تو حوزه سیدالکریم رو دیدم. گپ زدیم. مادر سه بچه‌است‌. از دغدغه‌هاش گفت و خستگی‌هاش‌.
موقع اهدای جوایز که شد اسم منم خوندند. به عنوان همسرِ یک امام جماعت جهادگر. جوایز رو آقایون میگرفتند! من بعدا به مصطفی گفتم چرا اینطوری بود؟ من داشتم از اون تهِ مجلس می‌اومدم که دیدم تو هدیه رو گرفتی! :))) گفت میخواستند بدن به خودِ خانم‌ها ولی چند تا آخوند خشک مغز مخالفت کردند :|
آخه همه که مثل تو روشنفکر نیستند مصطفی جانم...
ولی یادش به خیر! همین دو سال پیش که تو برای کرونا گروه جهادی تشکیل داده بودی، یادته دو ساعت دیر می‌اومدی، چقدر دعوا میکردیم؟ چقدر رابطه‌مون سرد و داغون بود؟ یادته اصلا همدیگه رو درک نمی‌کردیم؟ یادته چطوری سال ۹۹ رو به خاطر همین کارهای جهادی با تلخکامی تحویل کردیم؟ یادته قهر بودیم؟
آره. چقدر رشد کردیم. خدایاااا شکرت.
امسال خیلی ساده بهم میگی: خدا وکیلی خیلی دوستت دارم صالحه.
من میگم: تو نباشی زندگیم سیاه و تاریکه؛ وقتی هستی زندگی رنگی رنگی میشه.
دیگه وقتی دستفروش پشت چراغ گل میفروشه، بی بهانه یکی برام میخری. من ذوق میکنم... میگم: تو نمیدونی چقدر برای من "بابا" بودی. پدری کردی برای دلم. دلِ پر دردم. مرهم گذاشتی روی زخمام. من با تو درمان شدم...
خودت میدونی که تو تراپیست منی. روان‌درمانگر منی. باید هر روز باهات حرف بزنم...
شاید با تو خیلی کند و آروم دارم به آرزوهام میرسم اما خوشحالم از اینکه جوانیم رو کنار تو دارم میگذرونم. وقتی شاخه‌ی گل رو به بینی‌م میچسبونم، میدونم من خیلی خوشبختم که وقتی از فانتزی‌هام میگم، از رویاهای دور و نزدیکم میگم، تو با من هم مسیر میشی.
تو هم میای توی خونه‌ای که دیواراش رو کاغذ دیواری آبی پاستلی کردم. به پنجره‌هاش پرده‌های مخمل سفید با حریر زرد لیمویی انداختم. روی مبل‌های نرم و گرمِ سبزِ پاستلی، پارچه گل‌گلی انداختم. کوسن‌های خونمون رو خودم با حوصله پته دوزی کردم. توی آشپزخونه‌مون با عشق کیک و کلوچه درست کردم. چای و قهوه آماده‌ است وقتی از پشت بوممون که چمن مصنوعی انداختیم و پرش کردیم از گل و گیاه بر میگردیم گوشه دنجِ خونمون...
من خسته نمیشم با سه تا بچه. تو بگو با هرچند تا بچه و مشکل و غصه. آخه من با تو رویا دارم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۱۲/۲۸
صالحه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">