آخیش
با اینکه دل کندم از بیان و گفتم عیبی نداره اگر هرچی نوشتم پریده باشه و حتما سرآغازی بر یک شروع نو هست...
اما ناگهان یادم اومد برای یک جلسه در دو سه روز آینده، یک سری یادداشت اینجا گذاشته بودم :')
و کی حوصله داشت از حافظهاش کار بکشه...
نیت داشتم اگر بیان دوباره حالش خوب نشد، از هرررررر جایی که میتونم قضیه رو پیگیری کنم و حتی داشتم تصور میکردم که کجاها باید برم و با چه کسانی صحبت کنم :/
و حالا با دیدن صفحه آشنای پنل، یک عالمه خوشحالی پرید توی دلم و یک آخیش گفتم :)
خدا رو شکر پس