چله در چله
سه شنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۲:۳۵ ب.ظ
در این مطلب، مهتاب جان توصیه عرفانی خودش رو نوشت و من هرچقدر فکر کردم، دیدم چیزی به ذهنم نمیرسه که بخوام بگم... از اتصال به آقا امام زمان علیه السلام برای رشد انسان چیزی بالاتر نیست.
لیلا و برادرزادهام، با فاصله کمتر از ۲۴ ساعت به دنیا اومدند :) اما دیشب فهمیدم که برادرزادهام از پوشک گرفته شده. در حالی که بعد از ماجرای از پوشک گرفتن دختر دومی، من واقعا ترس خاصی از این پروسه دارم. مخصوصا که الان، وقت محدودی هم دارم؛ گردن درد هم دارم و ...
از عروسمون پرسیدم چیکار کردی؟ چطوری شد؟ این بچه که خیلی مقاومت به خرج میداد جلوی دستشویی رفتن.
گفت: خیلی راحت بود. ۴ روزه تموم شد.
فکم افتاد. گفتم چطوری آخه؟ گفت خیلی راحت بود. دیگه نبستم و گفتم تو بزرگ شدی.
من از تعجب شاخ در آورده بودم. آخه برادرزادهام حتی دوست نداشت پوشکش عوض بشه، چه برسه به دستشویی!!!
گفتم: باورم نمیشه!
گفت البته بگمااا، چله شهدا گرفتم.
من به شوخی زدم به شونهاش و گفتم: خب از اول بگو! :))
لینک داستان این چلهی ویژه شهدا رو براتون میذارم. حتما بخونید. در نینی سایت منتشر شده. اگر با گوشی میخونید؛ بگم که پیامها پشت هم هستند ولی بینشون پیامهای تبلیغ هم هست. همینطوری رد کنید تا پیام بعدی رو ببینید در صفحه.
امروز صبح یا شب بود، خواب عجیبی دیدم.
خواب دیدم رفتم داخل یک مغازه طلا فروشی. اولش از فروشندهاش خوشم نیومد اما بدون دادن هیچ پولی، بهم یک عقیق بزرگ دادند. بزرگ که میگم یعنی اندازه دو کف دست بود. یا حداقل یک کف دست.
قاب هم داشت. قاب دورش نقره بود اما یک شکستگی داشت که باعث شد من عقیق رو از قابش جدا کنم.
اون عقیق مال یک مادربزرگی بود که انقدر روش سجده کرده بود، جای سجدهاش روی عقیق مونده بود و مقعرش کرده بود. بعد انگار عقیق بیچون و چرا برای من شد.
برای اونایی که خیلی خستهاند و حوصله خوندن اون لینک رو ندارند، بگم:
چله شهدا اینطوریه که اسم چهل شهید رو مینویسید. شماره یک شهید حاج قاسم سلیمانی، شماره دو شهید سید حسن نصرالله...
بعد هر روز صد صلوات برای سلامتی و فرج آقا امام زمان میفرستید و ثواب اون صلواتها رو هدیه میکنید به شهید اون روزِ چلهتون.
صد صلوات اولِ روز اول، هدیه به شهید حاج قاسم و الخ.
من تقارن فهمیدن این چله زیبا رو با چله کلیمیه به فال نیک میگیرم :)
و خوشحالم که براتون نوشتمش که حتما انجام بدید. حاجاتتون روا عزیزان.
۰۴/۰۲/۱۰
ما هم سر فرزند دوممون خیلی اذیت شدیم...
خیلی زیاد...
ولی سومی رو الان نزدیک به یه سال میشه که از پوشک گرفتیم...
زمانی هم که میخواستیم سومی ر و از پوشک بگیریم حس و حال خانم من خیلی شبیه شما بوده...
میگفت هنوز دومی خوب خودش رو مدیریت نمیکنه... ولش کن...
گفتم سومی زودتر راه می افته و دومی رو هم با خودش بالا میکشه و مستقل میشن هر دو...
واقعا مثل دوقلوها بزرگ میشن بچه های با فاصله سنی کم...
روز دختر رو به تمام دختران شما تبریک میگم