صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

عیدتون مبارک :)

شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۴:۰۷ ق.ظ

ماه رمضان امسال گذشت و من تازه فهمیدم که در ماه رمضان‌های گذشته چه چیزهایی را از دست میدادم و قطع به یقین سال‌های آینده دوباره خواهم فهمید که ماه رمضان‌های گذشته را هم خراب کرده‌ام. صدالبته اگر خوش‌بخت باشم...
یادم نمی‌آید آخرین باری که قرآن را ختم کردم کی بود. امسال موفق شدم صفحه به صفحه و به ترتیب و با اولویت خواندن از نسخه چاپی، قرآن را ختم کنم. از این جهت خوشحالم که به هدفم رسیدم ولی ناراحتم که بعضا نتوانستم حتی به سطح اول معانی آن توجه کنم. نکته مثبت آن بلندخوانی و ترتیل خواندنم بود. یک رکورد هم زدم: ۵ جز قرآن در یک ۲۴ ساعت که شب ۲۳ ماه مبارک جزئی از آن بود.
شب قدرهایم امسال متفاوت‌تر بود. یاد نوجوانی‌ام افتادم که خوب بلد بودم آرزو کنم. مدت‌های مدیدی بود که آرزو کردن و دنبال کردن هدف را فراموش کرده بودم. امسال هر سه شب خیلی زیبا آرزو کردم... حداقل به زعم خودم. در دفترچه یادداشت نویسی مخصوصم هم ثبتشان کردم و احساس میکنم واقعا در مسیرشان هستم. خودم هم باورم نمیشود.
بهره مهم دیگری که امسال از این ماه مبارک بردم، از جنبه‌های همسرانه بود. به همسر نماز صبح و مغرب و عشا و بعضا ظهر و عصر را اقتدا می‌کردم و این نشانه‌ای از صاف شدن دلم با او و بخشش و صمیمیت‌مان بود. او هم افطارش را بعد از نماز می‌کرد و ازش می‌خواستم برایمان دعا کند. این قضیه را بعد از چالش آقای مسلمان یاغی جدی‌تر گرفتیم. خیلی خوب بود و خدا را شاکرم. حالا گاهی اوقات، همسر من را بیدار می‌کند برای نماز. گاهی منتظرم می‌ماند که باهم نماز بخوانیم و این‌ همراهی‌ها را خیلی دوست دارم.
در مورد مشکلی که بینمان پیش آمده بود، خیلی گفت و گو کردیم. تفصیلش در مطلب قبل هست اما فعلا به دلایلی؛ رمزش پیش خودم محفوظ می‌ماند. پست قبل تقریبا به اندازه ده برابر مطالب طولانی این وبلاگ هست. به نظرم حتی اگر رمز هم نداشت، کسی نمی‌خواندش. اصلا شاید همین مطلب هم برایتان کسل کننده باشد اما برای من خیلی حرف‌ها دارد.

خیلی راضی‌ام. همسر بعد از این ماجراها خیلی تغییر کرد. حرف‌هایم را شنید. منطقی بود. اعتمادی که از بین رفته بود را تقریبا بازسازی کرد. گرچه نمی‌توانم فراموش کنم چه شده‌است اما دیگر غمگین نیستم. حتی خوشحالم. یک چیزهایی به دست آوردم که بدجور نامرئی هستند. مرئی‌هایشان هم البته توی راه هستند. صبوری نداشتم برای سامان گرفتن اوضاعمان که از وقتی خودم هدف‌دار شده‌ام، صبور هم شده‌ام. این چند خط را هم برای خودم یادداشت کرده بودم: "نداشتن آسایش سخته... گاهی انسان رو به سمتی  میبره که آرامشش رو از دست میده. کاد الفقر ان یکون کفرا. اما تحمل و طاقت نبودن آسایش فقط با یک چیز ممکن میشه: هدف"

فکر می‌کردم چه میشود؟ هنوز هم که وضعیت خانه‌مان معلوم نیست. اما دیروز آمدیم قم. همان روستای خودمان، ویلای یکی از دوستان. شب عید فطر به همسر گفتم من را ببر دم در خانه قبلی‌مان. قبول کرد و رفتیم. در خانه را رنگ زده بودند و یک چراغ خیلی زیبا بالای سردرش روشن بود. چقدر خاطره داشتیم با این خانه.
برگشتنی از کوچه‌ای رد شدیم که یکی از دوستمانمان؛ زمانی که مشغول ساختن خانه‌اش در روستا بود، آنجا اجاره نشسته بود. در یک خانه خیلی کوچک. آن‌ها بعدا هم در آن ویلای قشنگ و دلبازشان خیلی نتوانستند ساکن بشوند. وقتی آمدند تهران، باز هم خانه‌شان خیلی کوچک بود و هست.
به همسر گفتم ببین فلانی‌ها چه سرنوشتی داشتند. ما خیلی کم موونه خانه روستایی‌مان را ساختیم. بدون حسرت فروختیم و هنوز هم پشیمان نیستیم. خانه الانِ ما هم بزرگ است. پس روزی ما کم نبوده. برعکس، خیلی هم زیاد بوده و هست. مطمئنم پس از این هم، همین خواهد بود. و من یتق الله، یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره؛ قد جعل الله لکل شیء قدرا.
برای همین آرام شدم... اینطوری شد که توانستم دیگر به شرایط بی‌ثباتمان فکر نکنم و آرام باشم. راحت باشم. آسوده باشم.
در واقع، امسال، اکثر اهدافم معنوی بودند. همین‌ها هم نجاتم دادند. دوست دارم همینطور هم ادامه بدهم چون به نظرم رسیدن به بخش‌هایی که در گرو تلاش خودم هستند را هم تسهیل می‌کنند.
شاید در مورد اهدافم و کارهایی که کردم بیشتر نوشتم. فعلا عیدتان مبارک.

موافقین ۷ مخالفین ۱ ۰۲/۰۲/۰۲
صالحه

نظرات  (۶)

۰۲ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۳:۱۷ سارا سماواتی منفرد

سلام

جقدر خوب و عالی ((-:

عیدتون هم مبارک

دلهاتون پر از صفا و صمیمیت و یکرنگی

سلام علیکم

الحمدلله!

طاعات و عباداتتان قبول و عیدتان مبارک!

۰۲ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۶:۳۶ پلڪــــ شیشـہ اے

سلام بانو.

خیلی خداقوت

دیگه داشتم نگران میشدم، خیلی وقت بود که مطلب جدید نگذاشته بودید.

خیلی خوشحالم. عمیقآ روحم شاد شد از این رشد و صلح و صفا. گوارای وجودتون. ان شاالله که خداوند انس و الفت قوی و همیشگی بین تون برقرار کنه. ان شاالله مشکلات هم به نحو احسن از دعای خیر امام عصر عج الله حل بشه.

الحمدلله. عیدی دلچسبی بهمون دادید بانو. خوش خبر باشید همیشه.

الحمدلله بابترزقهای معنوی لذت بخشی که نصیبتون شده. ان شاالله مستدام و تصاعدی باشند.

التماس دعا

پاسخ:
سلام زهرا جان
عزیز دل هستی.
گفتم که ماه رمضان نمی نویسم...

ان شاءالله خداوند به دعای شما خوبان به ما نظر رحمت کنه.

لطف داری. دعا کن که مستمر باقی بمانند.

چه قدر همه مان شبیه هم شده ایم...با این که سختی های مان متفاوتند اما در سختی ها داریم پوست می اندازیم....گم شده مان را پیدا میکنیم....الحمدلله....

راستی در ادامه آن جمله ات، میتوانی جمله شهید صدر را بنویسی: آنچه به کلمات و شعارها، اهداف و ساختارهای خارجی معنا می‌بخشد دل است....

چون میدانم سختی بعدی، سختیهای مسیر هدف است....لذا باید عاشق شد تا کم نیاورد....

من براتون اوج دلدادگی و عاشقی رو در مسیر می‌خوام کما این که برای خودم و بقیه ی هم جبهه ها....

 

پاسخ:
ان شاءالله واقعا همینطور که شما میگید، این سختی ها سکوی پرتاب ما برای رشد باشه. من حس میکنم این رشد رو...
الحمدلله.

عاشقی... آره... من باید روش کار کنم... 
چند وقت پیش وصیت نامه شهید باغانی رو خوندم. حس کردم تازه دارم معنای عشق رو می فهمم... 

چه همنشین خوبیه رضایتمندی💐

پاسخ:
ممنونم فاطمه جان از این پیام زیبا :)

سلام عزیزم

ما فکر می‌کنیم بی ثباتیم، رو هواییم،ولی در اصل همه چیز پیش خدا کاملا مشخصه و حساب کتاب داره. 

 

خداروشکر که حالت بهتره :) مطلب خوبی بود

پاسخ:
سلام مروه جان

بله... واقعا همینطوره. خدا رو شکر که به نظرت خوب بود.

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">