صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

نقاط مثبت داستان

جمعه, ۱۲ اسفند ۱۴۰۱، ۰۷:۲۸ ق.ظ

بهتون گفتم که اون دوره آموزشی‌ای که خریدم در مورد مشکل من چی گفته بود؟ وای! افتضاح بود. خانم دکتر می‌گفت: شما فرض کن شوهرت تمام دار و ندارت رو بالا کشیده، ولی شما می‌بینی دست به خیره! خیرش به دیگران میرسه! خب این نقاط مثبتش رو ببین و ببین باعث شده شما چقدر توانمند‌تر بشی... تمرین این هفته‌تون این باشه که یک لیستی از این نقاط مثبت تهیه کنید. برید و از این تمرین لذت ببرید!!!
خب من اصلا این عدم تعادل توی کَتَم نمیره و از موضعم کوتاه نمیام و دست از تلاش برای تغییر شرایط نمی‌کشم. ولی به مرور متوجه شدم که اصلِ این ماجرا که نه، رفتارهای خودِ همسر هم به خودیِ خود که نه، بلکه مسیری که من رفتم برای حلِ مشکل، چه برکات خاصی داشته و چقدر بهم کمک کرده تا تبدیل به آدم بهتری بشم و در نهایت همسر و بچه‌ها، خانواده و جامعه از این تغییرات نفع می‌برند. بنابراین سعی کردم یک سری از نقاط مثبت کلِ داستان رو ببینم و این‌جا بنویسم. این نکته رو هم بگم که تمایز گذاشتن بین نقاط مثبت خودم یا نقاط مثبت همسر و "نقاطِ مثبت داستان" یکی از دستاوردهای این ماجرا برای زندگی من بود چون پیش از این، من هیچ‌وقت از این زاویه مسائل رو تشریح نمی‌کردم...
قبلش از تک تک شما دوستانِ خوبم که باعث شدید دریچه‌های کوچک و بزرگی برای فهم و رشد به روی من باز بشه، می‌خوام تشکر کنم. از صمیم دل ازتون ممنونم و دعا می‌کنم که تک تک لحظات زندگی‌تون پر از صفا و حالِ خوب و یادِ خدا باشه.
نقاط مثبتِ داستان:
من رو به واقعیات جامعه و زندگی عموم زنان جامعه نزدیک کرد و باعث شد درک عمیقی از ماجراها و احساسات اون‌ها پیدا کنم.
مردهای زیادی هستند مثل دوستِ نعیم (توی پوست شیر که اسمش رو نمیدونم چون تازه دیشب برای اولین بار، قسمت اول فصل سه رو دیدم) که به التماس های زنش توجه نمیکنه و چک می‌خوابونه توی صورت کسی که عاشقشه! ولی وقتی رفیقش همون چیز رو میگه، روش رو زمین نمیزنه! خب این یعنی چی؟ چرا مردِ ایرانی وقتی بین شب، تنها موندن و تنها خوابیدن زن یا خواهرش و رفتن پیش دیگری، ترجیحش اینه که شب‌ها زن و بچه‌هاش تنها بمونند یا نهایتا برن خونه پدرزنش تا اون بره پیش خواهرش که خواهرش تنها نمونه! (موردی که امروز از دوستم شنیدم که مردی ۸ ماه زن و بچه‌اش رو به این بهانه تنها گذاشته بوده و نفقه‌ هم نداده حتی!) تکثیر و تکرارِ این مردها، پژواکی ایجاد میکنه که حتی مردهای فرهیخته‌ای مثل همسر من رو هم تحت تاثیر قرار میده. زنهار.

باعث شد روند حرکتِ سابقم رو به هم بزنم. دست به یک تلاش همه جانبه برای پیدا کردن منشا مشکلاتم و راه چاره بزنم. از منظرهای مختلف به مشکلم نگاه کنم. لایه‌های اون رو بررسی کنم. باعث شد احساساتم رو بهتر بشناسم و با احساسم همدلی کنم. ارزش‌های زندگیم رو یک دور مرور کنم و واقعی‌ها رو از توهمی‌ها و تخیلی‌ها تشخیص بدم.
مثلا در گفتگو با یکی از هم‌دانشکده‌ای‌هام متوجه شدم که ارزش جهاد، به شدت برای من پررنگ‌تر از ارزش شهادت هست! و اینکه من چقدر شخصیت الگوپذیری داشتم. مثلا بانوامین. چقدر همیشه عاشق شبیه ایشون شدن بودم. یا همسرِ حضرت آقا با همون اندک‌چیزهایی که از ایشون می‌دونم و دکتر حسابی و ...
بنابراین هرگز نمی‌تونم اون گفته خانم مشاورم رو قبول کنم که شرایط کاملا بهم تحمیل شده. نه! من خودم هم به استقبال این سختی‌ها رفتم و بهشون افتخار میکنم. چون طلبِ عظیم رو در ظرفِ بزرگ می‌ریزند، نه در پیاله کوچک و چاره‌ای ندارم جز رنج کشیدن تا بزرگ بشم و سختی‌هایی که در گذشته کشیدم گواه بر این موضوع هستند که با وجود اینکه لحظه‌هایی وجود داشت که من پناهی به جز خداوند نداشتم اما به سلامت از اون‌ها عبور کردم و کردیم و قوی‌تر شدیم. پس فقط لازمه که حالم خوب باشه. از خداوند منّان بی‌نهایت سپاسگزارم که حتی ذره‌ای من رو قابل دونست برای اندکی بیشتر رشد کردن. الحمدلله.

باعث شد از تصور داشتنِ اون زندگی فانتزیِ همه‌چی گل و بلبل کاملا فاصله بگیرم و متوجه بشم که بخشی از قضاوتم در مورد زندگیم صحیح نبوده و باید بعضی مسائل رو جدی تر میگرفتم. این اتفاق، ضربه‌ی سنگینی بود ناشی از نشناختن و جدی نگرفتن اهمیت برخی از عواملی که در گذشته هم بودند، اما من نمی‌دونستم که به چه معنا هستند و چه نقشی رو می‌تونند ایفا کنند.

بنابراین باعث شد یک دور تمام عملکردهای اخیر و حتی سالهای دورتر خودم و همسرم و تغییرات هر دومون رو در داخل و خارج خانواده آنالیز کنم. معاشرت‌هامون و جهت‌گیری‌هامون در زمینه‌های مختلف زندگی. مثلا وزن مسائل معنوی در زندگی‌مون، وزن تلاشهای اقتصادی ما در دوران تاهل، وزنِ ارتباط هر کدوم از ما مثلا با نامحرم یا با دوستانمون در محل کار و ...

باعث شد مشکلات و ضعف‌های خواستگاه‌های فکری‌ای که ازشون نسخه گرفته بودم رو از طریق مقایسه‌شون با هم تشخیص بدم که برای پایان‌نامه‌ام کمکم میکنه و از همه مهم‌تر باعث شد ایده اون طرح جدید میدانی‌ به ذهنم برسه که واقعا دستاورد خیلی مهمی برام محسوب میشه و وقتی برای همسر توضیح میدم در موردش و ابعادش رو تشریح میکنم، از توی چشماش می‌بینم که داره به نبوغم ایمان میاره :)

باعث شد تاکیدات من به همسر در مورد اینکه این مشکل رو باید "با هم" حل کنیم، یه مقدار جدی‌تر گرفته بشه و یک سری تکنیک‌ها هم در اولویت قرار بگیره.
۱. تکنیکِ "بِ چشمات"
اشاره به مفهوم بی‌خیالِ فکر و خیال شدن و کاملا به خدا واگذار کردنِ مساله.
این تکنیک رو اون شبی کشف کردیم که در پست قبل در مورد نوشتم. وقتی همسر ساعت یک و نیم اومد خونه و دید من کنارِ رخت‌خواب زینب نشستم و با آرامش دارم کتاب می‌خونم و زینب گهگاه ناله می‌کنه، همسر بغض گلوش رو می‌گیره و متوجه کم‌کاریِ خودش در مورد ما میشه. مخصوصا اینکه همه‌ی اون سه ساعت جلسه‌اش هم بی‌نتیجه بود. بعدا بهم گفت که وقتی رفتم آشپزخونه که برای زینب، یک فنجان بیاره که توش نبات‌داغی که من آماده کرده بودم رو بریزه، از شدت ناراحتی می‌خواسته فنجان رو بکوبه توی صورت خودش. همون شب این حالت بهش الهام میشه. البته به خودِ من، چند ساعت قبلش این حالت الهام شده بود وگرنه با آرامش مشغول خوندنِ تاریخ جهان بعد از جنگ جهانی دوم نمی‌شدم!
رمز گذاشتیم بین خودمون که هر وقت خواستیم توی جمع از این حالِ عدم استرس و توکل به خدای همدیگه جویا بشیم،  "بِ چشمات" رو به کار ببریم. به صورت کلی، این حالت "بِ چشمات" نسبتا هم موثر بوده برای استرس نکشیدن ولی نه همیشه چون بلاخره وقتی اطرافیان بهت استرس وارد میکنند، مقداری گریزناپذیره اما فعلا از سردرد و گرفته بودن صورت نجات پیدا کردیم و بشاشیت‌مون برگشته :)
۲. تکنیک "زبون بریز برام" برای یک دلِ شکسته‌.

دیروز  دوستم میگفت که همسرِ مرحومِ دوستش همیشه یک جمله‌ای داشت. میگفت: مرد یا باید قیافه داشته باشه یا پول. اگر هیچ کدوم از اینا رو بلد نبود باید بلد باشه زبون بریزه...
من که هر کاری کردم نتونستم دلم رو جوش بدم ولی قشنگ می‌بینم گاهی با حرفای همسر آروم میشم. مثلا امروز در جواب من که باز هم بهش در مورد دل‌شکستگی‌ام گفتم، گفت: تو از این دنیا چی می‌خوای؟ صبر کن، من همه‌ چیزو به پات میریزم!
دقیقا نکته همینه که خودمم میدونم چیزی از دنیا نمی‌خوام اما منتظرم که اون دنیا رو بخواد به پام بریزه و من بگم لازم ندارم. پس آقایون این نکته رو از دست ندن و خانوما به همسرانشون بگن که از چه جمله‌ای آرامش و حس خوب گرفتن تا نظیرش تکرار بشه.
۳. تکنیک کم کردن اسکرین، شب‌ها قبل از خواب، برای آرامش بیشتر، معاشرت بیشتر و کم کردن تصورات و تخیلات اضافی. مخصوصا این روزها که شبکه‌های نمایش خانگی دست از سر ملت برنمیدارن با این سریال‌های روی مخشون.
۴. تکنیک مهربون‌تر بودن موقع تذکر دادن و کم کردن تلورانسِ شوخی و جدی‌ حرف‌زدن برای خانم‌ها با همسر و بقیه افراد خانواده. چون متوجه شدم با آرامش و مهربونی حرف‌های مهم رو زدن؛ روی این جنسِ خشن خیلی اثر عمیق‌تری میذاره و ضمنا یه مدت بود که حس می‌کردم روی مخِ همسر رفتم! البته که طبیعتا در ماجراهای اخیر خیلی آسیب دیدم که باعث شد لطافتم کم بشه. خلاصه دارم روش کار می‌کنم. مطمئنم ترمیم میشه و به لطف خدا، خیلی زود به اهداف کوتاه و میان‌مدتم میرسم.

سرتون رو درد آوردم. تهِ این چیزهایی که گفتم این شده که حالا خیلی زیبا و تمیز می‌تونم استدلال کنم که ای جناب همسرجان! من رو بذار در اولویت حلقه‌های ارتباطی‌ات تا زندگی‌ات از همه جهت عالی‌تر بشه و عجیبه که خیلی داره به حرفام گوش میده :)
دوستانِ خوبم، باز هم ازتون ممنونم. همراهی شما برای من خیلی ارزشمنده. کامنت‌ها رو هم باید سر فرصت جواب بدم. باز هم ممنون از صبوری شما.

موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۱/۱۲/۱۲
صالحه

نظرات  (۵)

چقدر خوبه که الان از زاویه دید دیگه دارید به حل ماجرا فکر میکنید❤

و حرف زدن باهاشون چقدر کارتون رو جلو برد

پاسخ:
ممنونم. گرچه الان که فکر می کنم می بینم چندان هم تاثیر نداشت. بیشتر خودم سبک شدم ولی همین هم خوب بود.
۱۲ اسفند ۰۱ ، ۰۸:۵۷ شاگرد خیاط

با دقت همه مطالبتون رو می خونم

با دقت + تعجب× کنجکاوی - قضاوت ٪ رنج

نمیشه درباره پایان نامه

و ایده تون که نبوغ توشه

و شغل همسر

بیشتر توضیح بدین...از هر کدوم فقط یه ئوچولو!

به نظر شما خانومها باید روی ارتباطات همسرشون با نامحرم 

کاری انجام بدن؟....هیچی در این مورد نمی دونم

پاسخ:
لطف دارید که اینجا رو با دقت می خونید.
راستش پایان نامه که خیلی مفصله. یه ذره فصل دومم باید قوام بگیره و حرف از توش دربیاد. اما به صورت کلی، چیزی هست که یک مقدار مخالف تصورات آدم های مذهبی ممکنه باشه و اون نبوغش به همین نکته بر می گرده که قراره نقطه زنی کنه و یک گرهی از نگرش مومنین باز کنه.

شغل همسر که یکی دوتا نیست! باور کنید. طلبه بوده و هنوز هست. جهادی بوده و الان فعال اجتماعی محسوب میشه. اما در مورد ریز شغلش، نه خودم دقیق می تونم توضیح بدم و هم اینکه گستردگی فعالیت هاش یه طوری هست که باعث میشه یکی رو بگم بقیه رو نگم. یکی از کارهاش تا الان این بوده که یک شتابدهنده و خانه خلاق و نوآوری بالا آورده. 

ارتباط همسر با نامحرم... آره... حتما باید هوشیار باشن و بستگی داره که چه کاری باید انجام بدن.
من خودم همسرم سر و کارش خیلی با خانم هاست. جدیدا مجبورم یک سری کارها بکنم که قبلا نمی کردم.

مرد یا باید قیافه داشته باشه یا پول. اگر هیچ کدوم از اینا رو بلد نبود باید بلد باشه زبون بریزه...

 

+حق

پاسخ:
حالا خیلی هم جمله نابی نیستا! :\

سلام عزیزم

درباره این دو جمله بولد آخرت: چون متوجه اثر رفتارهای اشتباهش شده و داره میشه.

بنظرم اینم جزو دستاوردهاته. دستاوردهای خیلی مهم. 

+ مرد باید زبون بریزه. خیلییی زیاد قبول دارم

واقعا مرد اگه هیچی نداشت، هیچی، ولی بلد باشه خوب با زبونش مهرورزی کنه و به زنش ثابت کنه که واقعا دوستش داره، خیییلی چیزا حل میشه. یا حداقل رنج سختی ها، خیلی کم میشه و حتی مشکلات لاینحل رو میشه قابل تحمل کرد. 

واقعا زبون خیلی اثر داره. 

و البته این رو خودم به شخصه پذیرفتم، که اگه میخوام همسرم اون مدلی که دوست دارم بهم محبت کنه و واقعا نیاز من رو، قلق من رو، دست بگیره، 

خودم در مواقعی که حالمون خوبه، قلقم رو یادش بدم. مثلا بگم چقدر این جمله ات بهم آرامش داد. تا اونم تکرارش کنه. 

و منتظر نباشم که خودش یاد بگیره یا خودش بفهمه و .... 

پاسخ:
سلام مروه جان
یه چیز با مزه بگم...
من هر وقت به همسر یک چیز جدی میگم، مثلا میگم عزیزم خسته شدم فلان کار رو کردم، میزنه توی این فاز عشقولانه: قربون خستگی هات برم! 
اصلا یک چیزی می گه که من سکوت کنم. خیلی هم روی مخم هست که اینطوری مکالمه رو تموم می کنه ولی...
از اون روی مخ تر رفتار دوست همسرم هست...
مثلا همسرش یک چیز جدی می گه. مثلا میگه فلانی من خیلی خسته شدم فلان کار رو کردم، اون میگه: حالا کوه که نکندی! فلانی انقدر شرایطش از تو سخت تره و ال و بل هست و قوی و ...
این حالت خیلی بدتره...
بازم خدا رو شکر... هیییعی...

البته مشخصا در مورد دکتر حسابی باید بگم جوسازی شده و اون شخصیت شگفت‌انگیز الگویی که ازشون شکل گرفته رو نداشتن.

پاسخ:
خب همون جنبه های شخصیتشون که برام جالب بوده رو دوست داشتم دیگه :)

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">