صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

عبرت بگیرید و دعا کنید

چهارشنبه, ۳ اسفند ۱۴۰۱، ۰۱:۱۲ ق.ظ

اول سلام و بگم که خیلی زود کامنت‌ها رو جواب میدم. ببخشید...

بعد... برام اصلا راحت نیست ‌که دوستان وبلاگی عزیزم مطالب ناخوش‌آیندم رو می‌خونند و ابراز دل‌نگرانی میکنند. اما هم خیلی خیلی به دعاتون محتاجم و هم وجدانم اجازه نمیده که یه روایت سانسور شده از خودم اینجا به یادگار بگذارم که تصور بشه خودم و زندگیم بی‌عیب و نقص بوده و به همه آدرس غلط بده. یا دلم نمی‌خواد یک هو محو بشم درحالی که آدم‌هایی که این‌جا رو می‌خونند حق دارند که ارتباطم باهاشون از بین نره و بتونند ازم خبر بگیرند.
علاوه بر این‌ها، میدونم که در آینده دور یا نزدیک، از خودم می‌پرسم که اون زمان که فلان کار رو کردم چه احساس و شرایطی داشتم و ممکنه یادم نیاد ولی اینجوری همه‌ی اینا ثبت میشه تا بعدا بفهمم چی به چی بوده و از کجا به کجا رسیدم و شاید باعث بشه اشتباهاتم رو تکرار نکنم.
مثلا چقدر دوست داشتم شجاعت الانم رو سال ۹۱ و ۹۲ می‌داشتم یا لااقل چیزی باقی مونده بود ازم که الان بفهمم چطور اون سال‌ها اینقدر اشتباه کردم.
ضمنا برای کسی که بخواد عبرت بگیره، این ماجرا آینه عبرت هست. مثل امروز که فاطمه‌زهرا و زینب رو بردم کلاس نقاشی مسجد سر کوچه نسیم اینا که یکی از دوستانمون هم از قضا مربی نقاشی هست، و خودم با لب‌تاپم رفتم خونه نسیم که مثلا درس بخونیم باهم. اولش نمی‌خواستم چیزی بگم که نسیم ناراحت بشه ولی خب هم نسیم مشغول کار شد و هم دلم می‌ترکه! چیکار کنم...😭 گفتم که صاحبخونه بهمون گفته پاشیم و برنامه‌ام در بدترین شرایط رو براش شرح دادم. نسیم واقعا ترسیده بود و نگران شده بود. اما حسابی نصیحتش کردم. گفتم تو اشتباهات من رو نکن...😭 نذار روایت مردانه اون از زندگی غالب بشه و حرفای زنانه‌ی تو بی‌معنی تلقی بشه. از حریم و قلمرو خونه‌ات محافظت کن. این خونه‌ی توئه! تو زنِ این خونه‌ای! اینجا مالِ توئه و تو براش تصمیم میگیری! انقدر کیف کردم که خونه‌ات رو رنگ کردی، عین دسته‌ی گلش کردی! انقدر کیف کردم شیشه‌های ادویه‌ی جدید خریدی، کابینت‌های آشپزخونه‌ات رو نونوار کردی... من امسال خونه‌تکونی نمی‌کنم و اصلا هم دیگه وسایلم برام ارزشی ندارن که ادامه‌ی ماجرا برام مهم باشه... بهش در مورد اون یادداشت ژورنالیِ مجله ترجمان گفتم که خانومه نوشته بود که با دو سه تا بچه شیر به شیر و یک خونه‌ی منفجر شده؛ همیشه فکر میکرده اگر سینک ظرفشویی‌اش رو عوض کنه، حالش خوب میشه، اما بعدش که این کار رو کرده، فهمیده کل اون خونه رو نمی‌خواد و چیزی که می‌خواد طلاقه. پس خونه خیلی مهمه. از خونه‌ات محافظت کن.
به نسیم گفتم که ده سال از زندگیم رو توی این زندگی گذاشتم و مثل خاله‌ام که موقعی‌ که همسرش ورشکست شد، زندگی رو ادامه نمیدم. شاید خاله‌ام هم اگر با همسرش فامیل نبود و ۲۵ سال از زندگی مشترکش نگذشته بود، همین کار رو میکرد. الان اینجا رسما می‌نویسم که بعیده طلاق بگیرم. خیلی از من بعیده. من انتخاب‌های بیشتری دارم. می‌تونم صبر کنم تا دو سه سال دیگه دکتری‌ام رو بگیرم و رسما مشغول به کار بشم و زندگی دخترام رو حفظ کنم... آخه خیلی برنامه‌ها براشون دارم. چطور می‌تونم تنهاشون بذارم😭. زودتر از این آرزوهای دور و دراز، می‌تونم بعد از ازشیرگرفتن لیلا، یه روز توی هفته حمایت بگیرم و برم در ارتفاعات تهران و غصه‌هام رو هرجور شده اونجا چال کنم.
به نسیم گفتم که سر ماجرای ماشین خیلی دلم‌شکسته. خیلی. خیلی جدی و دلسوزانه بهم گفت که باید با شوهرت صحبت کنی و حلش کنی وگرنه خیلی سخت میشه. ولی من تقریبا یقین دارم که این زخم خوب نمیشه چون چند بار روش تیزی کشیده شده...
به همسر میگم یه بخشی از مشکلات ما هم شاید برای این باشه که خیلی توی چشم داریم میریم و تنگ‌نظرانی که همسرم کارش گیر اون‌ها افتاده و خیال می‌کنند اگر کار مصطفی راه بیافته، دنیا رو فتح میکنه. آخه چقدر حقیرند و برای همین سنگ‌اندازی می‌کنند و نمی‌گذارند کار جلو بره. به همسر میگم ولش کن. بذار بیان التماست رو بکنند...
آخرش یک چیز مهم دیگه هم می‌خوام به شما بگم...
اینکه درد دل رو باید پیش اهلش برد. من اینجا دردِ دل‌هام رو نمی‌نویسم. پیش پیش خاطره اند و شما لطف می‌کنید بهم ابراز محبت می‌کنید، برام دعا میکنید. خیلی برام ارزشمنده! نمیدونید چقدر...😭
اما درد دل رو باید برد پیش اهلش. امشب بعد نماز، سر سجده به امام زمانم گفتم که حتی اگر مشکلم حل نشه هم عیبی نداره. چون وقتی آدم‌ها اشتباه رفته باشند... وقتی آدم‌ها اشتباه رفته باشند... هی تکرار می‌کردم و اشک می‌ریختم و می‌خواستم بگم که دیگه گریزی از نتیجه‌هاش نیست. اما فکر کردم چرا! هست! خدا هست...😭

موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۱/۱۲/۰۳
صالحه

نظرات  (۸)

۰۳ اسفند ۰۱ ، ۰۲:۱۱ پلڪــــ شیشـہ اے

عزیزدلم. بیا بغلم

راستش فعلا هیچی در مغز خالیم ندارم.

فقط عمیقا از خدا میخوام که داستان هاتون به نحو احسن حل بشن.

ان شاءالله قابل باشم و حافظه ناجورم یاری کنه یادت هستم.

 

 

راستی عزیزم. اگر خواستی و مایل بودی بگو شماره مشاورمم بهت بدم یا پیش یکی دوتا آدم مطمئن باز برو. استخون لای زخم خیلی دردناکه ...

ان شاءالله که زود زود گره ها یکی یکی باز میشن

سلام عزیزم

من تازه با وبلاگتون آشنا شدم.

یکی دوتا از پستهاتونو خوندم.

حرفهای زیادی دارم براتون. چون احساس می کنم مشترکاتی بین منو شما وجود داره.

چنتا نکته :

1. یسری خصوصیات بعضی مردا رو اصن نمیشه عوض کرد. به هیچ عنوان. باید اونا رو شناسایی کرد و روش برخورد با اونا رو پیدا کرد. باید قبول کنیم که مردا خلقت خاص و عجیب خودشونو دارن؛ که یه جاهایی خیلی با خلقت زنها متفاوته.

 

2. همیشه نباید تو زندگی جنگید. اونم با شوهر. خیلی جاها باید سکوت کرد. خیلی جاها باید نادیده گرفت. خیلی جاها باید در خلوت خودمون با صاحبمون اشک بریزیم و غمها و دردها و زخمها رو اونجا التیام بدیم.

 

3. با آدما نمیشه جنگید؛ حتی با روزگارم نمیشه؛ پس باید با کی مبارزه کرد؟ با خودمون. بله با خودمون. فقط با خودمون. چه مبارزه ای؟ مبارزه جهت درک واقعیات موجود. حقیقتهایی که وجود داره و ما ناگزیریم بپذیریم. و قبول کنیم که غصه خوردن، فقط پیرمون می کنه و توانمون رو می بره ( که اثراتش بعدها معلوم میشه) هرچند نمیشه هم غصه نخورد. ولی غصه خوردنی که با علم باشه با غصه خوردنی که با جهل باشه، با هم خیلی فرق دارن.

 

4. گاهی وقتا لازمه نسبت به یه چیزایی، یه رفتارایی بی تفاوت باشیم. درواقع باید خودمونو به بی تفاوتی بزنیم؛ باااید خودمونو به بی تفاوتی بزنیم. اینو تمرین کنیم. گاهی وقتا هم باید خودمونو به تغافل بزنیم. به تجاهل بزنیم. وانمود کنیم که ندیدیم؛ وانمود کنیم که نمی دونیم؛ وانمود کنیم که نشنیدیم؛ وانمود کنیم که نفهمیدیم. مردا اصلن قدرت تشخیص این ترفندها رو ندارند.

 

5. اینکه به فکر خودت افتادی خیلی خوبه؛ هرچند دیر؛ ولی یادت باشه این حرف من: قدردان بودن یک مرد، و اینکه قدرت فهم دقیق روحیات یک زن رو داشته باشه، و اینکه بتونه به وقتش زنش رو درک کنه، اینا چیزاییه که اگه در مرد باشه، از همون ابتدا معلوم میشه، وگرنه ایجاد کردنی نیست که منتظر بمونیم ایجاد بشه و یهویی در خصوصیاتش روییده بشه. اینو قبول کن. گاهی وقتا مردا تا ضربه نخورن، تا زمین نیفتن، به خودشون نمیان. چرا؟ چون تازه اونموقه اس که می فهمن جز دستای همسرشون هیشکی دیگه نیس که بلندشون کنه، جز دستای همسرشون نیس که اونا رو دریابه و نجاتشون بده. تازه اونجا میفهمن زنشون چه اعجوبه ای بوده و هس که قدرشو ندونستنو درکش نکردن.

هرچند

تجربه ثابت کرده که قدرشناسی در یه مرد، ذاتیه. اگه داشته باشه از همون اول زندگی معلوم میشه.

 

خلاصه

یه نکته دیگه اینکه:

ما زنا خیلی جاهای زندگیمون چوب دلسوزیا و اعتمادها و آرمانگراییامونو می خوریم؛ چوب گذشتهامونو؛ چوب رأفتهایی که از سر دل بود و عشق؛ برای مردایی که با این مفاهیم آشنایی ندارن.

یه جاهایی لازمه دل نسوزونیم؛ یه جاهایی لازمه کاملا مردونه و جلالی و با هیبت برخورد کنیم؛ یه جاهایی لازمه زن نباشیم؛ مرد باشیم؛ مقتدر برخورد کنیم؛ حتی نسبت به همسرمون. چرا؟ چون اقتدار ندارن، مسوولیت پذیری ندارن؛ و قدرت جلب اعتماد ندارن.

اینم بگم که

برخلاف اون چیزی که همه فکر می کنن و سالهای سال تو مغز ما فرو کردن، مردا خیلی چیزا کم دارن؛ خصلتشونه. اینم لطف خداس در حق زنها. مردا برخلاف اون تفکراتی که تو مخیله ما شکل گرفته، خیلی قدرتها رو ندارن؛ اصن در خلقتشون نیس. که اینا رو بعدا اگه آشناتر شدیم میگم.

خلاصه کلام:

با من تو وبلاگ من همراه اگه بشید؛ و تاریخچه زندگی من رو بخونید؛ شاید کمی از دردهاتون تسکین پیدا کنه.

علی یارت عزیزم ❤️

پاسخ:
سلام پروانه خانم. خیلی خوش اومدید :) خوشحالم که اشتراکات بین خودمون رو حس کردید. منم دوست دارم با پست هاتون به درک جدیدی برسم و واقعا اینطور هم بوده :) وبلاگتون برام جالب بود.

شما میدونید این دردهای من دردهای آشنایی هست. ما زن های ایرانی غالبا همینطور تربیت میشیم آخه... ولی خب من سعی کردم به عنوان یک آدمی که اهل کتاب و درس و فکر هست، این چرخه معیوب رو به هم بزنم. دوست دارم تلاشم رو بکنم.
نکته یک شما رو قبول ندارم. این همون گزاره ای هست که بعضی ها که نگاه جامعی ندارند و زن رو محور تحولات می دونند توی گوش زن ها کردند که بتونند یک تنه بار مصائب زندگی رو به دوش بکشند. حالا مگه ما زن ها از فضای تامین مالی خانواده کامل خبر داریم که مردها بخوان از تمام مسائل خانه و درونیات همسرشون خبر داشته باشند؟ نه! ولی با هم حرف بزنیم. تاثیر داره که عملکردهامون رو تصحیح کنیم...
البته من با همسرم یا آدم ها نمی جنگم. من با تفکرات غلط می جنگم. تا وقتی اون ها رو شکست ندم حالم بهتر نمیشه حتی اگر واقعیت هیچ تغییری نکنه...

این که میگید ما زن ها چوب دلسوزی ها و اعتمادهامون رو می خوریم خیلی قبول دارم. توی این پست جدیدم سعی کردم به یک شیوه جدید برای دستیابی به حقوق و مسائل اخلاقی زندگیم به طور همزمان برسم. میدونید؟ فمینیست ها فقط برای حقوق جنگیدند و ما زن های ایرانی برای اخلاق جنگیدیم و از حقوق چشم پوشیدیم. اگر زنی مهریه اش رو طلب کنه در ایران، کار زشتی هست غالبا اما من میخوام به هردوش برسم. باید بشه. این چیزی هست که خدا می خواد...

ممنونم ازتون که برام نوشتید. بازم میام می خونمتون.

صالحه جان...

برات ناراحت شدم.... همیشه از عشقتون خونده بودم و حالا چیزای قشنگی نمیخونم...

فکرت رو جمع و جور کن، سعی کن احساساتت رو کنترل کنی و منطقی به قضیه نگاه کنی، هرچند من از جزئیات باخبر نیستم که بخوام قضاوتی بکنم، ولی دلم به تنگ اومد از این حال پریشونت 

امیدوارم خدا خودش راه روشنی رو جلو پات بذاره💚

 

پاسخ:
آرامش جان...
اتفاقا من خیلی منطقی نگاه می کنم ولی نمیشه احساسات رو در معادلات نادیده گرفت. واقعا شرمنده شمایی هستند که ناراحتتون کردم. حلالم کنید عمیقا. بازم محتاج دعاتونم.
۰۳ اسفند ۰۱ ، ۱۶:۵۲ بنتُ الهدی

صالحه عزیزم..

میدونم توی چه شرایط سختی هستی.. کاملا میفهممت و جز دعا برای آرامش دلت کاری از دستم برنمیاد.. منم بلخره تونستم وقت مشاوره بگیرم و برم ببینم چه خواهد شد.. خیلی به حرفای این مدتت فکرکردم و ممنون که مینویسی. برای منم دعا کن عزیزم.. منم امیدم فقط و فقط به خداست

پاسخ:
بنت الهدی جان، خدا رو شکر می کنم که مخاطبانی دارم که این حرف ها براشون معنی داره. الحمدلله... مشاوره میریم و امیدمون به خدا هست. حتما خودش کمک می کنه. شک ندارم.
۰۳ اسفند ۰۱ ، ۲۰:۰۵ زهرا یگانه

سلام،
من از شناختی که در طی ماه ها از نویسنده ی این وبلاگ پیدا کردم اینه که در هر شرایطی که باشه و هر تصمیمی که بگیره، اون قدر قویه که از پسش بر میاد.
 

پاسخ:
زهرا جان، سلام.
این پیامت خیلی امیدوارم کرد و حالم رو خوب کرد. بی اندازه ازت متشکرم و دعات می کنم...

امیدوارم زندگی‌ای که واقعا مستحقشی نصیبت بشه. 

پاسخ:
نصیبم نمیشه. می سازمش سارا جونم :)

سلام
گفتید می خواین چرخه معیوب رو به هم بزنید.
امیدوارم بتونید؛ هرچند یقین کامل دارم نمی تونید. بعدا به حرف من می رسید.

نکته یک رو که قبول ندارید؛ جزو واقعیتهای موجوده. ما باید افراد رو همونجوری که هستند بپذیریم و روشون کار کنیم؛ نه اینکه اونجوری که خودمون می خوایم درشون بیاریم. نمیشه. 

تغییر دادن افراد
فقط با یک معجون امکان پذیره که اونم خیلی نادر و اکسیره. به این سادگی میسر و فراهم نمیشه.

گفتید نکته اول من گزاره ای هست که بعضیها که نگاه جامعی ندارند و زن محوری هستند تو گوش زنها کردند؛
گویا منظور من رو نگرفتید.
هر فردی، یسری خصوصیات ذاتی داره که به هیچ وجه تغییر پذیر نیست؛ شاید بشه بهترش کرد ولی نمیشه تغییر داد؛ مگر با یه اکسیر.
و یسری خصوصیات متغیر داره که بله میشه تغییرشون داد.

خودتونم گفتید که گفتگوی زوجین میتونه به تصحیح عملکردهاشون منجر بشه؛ بله؛ تصحیح میشه کرد ولی تغییر نمیشه داد.

گفتید با تفکرات غلط می جنگید. و تا اونا رو شکست ندید حالتون بهتر نمیشه.
خیلی مایلم بدونم تا چه حدی درین امر موفق بودید و تونستید تفکرات غلط افرادی رو تغییر بدید؟ یا اینکه شکستشون بدید؟ اونم بطور قطعی. نه موقت و زودگذر.


گفتید ما زن های ایرانی برای اخلاق جنگیدیم و از حقوق چشم پوشیدیم. مطمئنید برای اخلاق جنگیدیم نه برای نفسانیات؟
آیا واقعا زنهای ما به اون باور و منطق و رشد رسیدند که اخلاق مدارانه رفتار کنند؟؟؟

پاسخ:
سلام پروانه خانم
راستش سوالاتی که کردید خیلی دقیق هستند و از طرفی هم ذهنمون رو باید به هم نزدیک کنیم که جواب بگیریم.

مثلا من این جمله آخری که گفتید که زن های ایرانی برای اخلاق جنگیدند یا نفسانیات، دارم به یک نگاه جدیدی میرسم. اینکه چطور عبور از حقوق زن ها باعث شد به دام نفسانیات بیافتند.... توضیح و تبیینش خیلی دقیق هست. شاید باید یک مقاله بشه واقعا. 
ولی آره... موافقم که هنوز به این رشد نرسیدیم که اخلاقی رفتار کنیم. دلیلش هم واضحه. چون تبر زدیم به ریشه حقوق. زنی که از ابتدا با مردی ازدواج می کنه که عقیده اش اینه که مهریه رو کی داده و کی گرفته، نگرشش این میشه که به زور باید حقم رو بگیرم از همسرم...

اما اینکه میگید تغییر دادن افراد به سادگی فراهم نمیشه... نمیدونم اون شاکله و خصوصیات ذاتی مد نظر شما چیه، اما فی الجمله باهاتون موافقم. بله. بعضی از چیزها نه تنها از کودکی، بلکه با شیر مادر و نان پدر به افراد منتقل میشن و در رگ و پی جای می گیرند. السعید سعید فی بطن امه و الشقی شقی فی بطن امه.
ولی بلاخره میشه خوب رفتار کنیم که بازخورد خوب بگیریم. همینم اسمش تغییره. نیست؟

و اینکه می خوام با تفکرات غلط بجنگم. خب این شغل من باید باشه. سخته و کار هر کسی هم نیست طبیعتا. یک کار پیامبرگونه است و من خیلی دوستش دارم. برام دعا کنید.
۲۸ اسفند ۰۱ ، ۰۷:۰۰ 🦋 پروانه .🦋

سلام صالحه خانم

_ تا انسانها خودشون، حافظ حقوق شخصی و استحقاقی خودشون نباشن، نمی تونن شاکی زیر پا گذاشتن حق و حقوقشون بشن. مساله اساسی اینجاس که خانمها به حق و حقوقشون آشنا نیستن، و اون شناختی هم که بهشون تزریق شده، کاذب و غیر واقعیه و عملاً ناممکن. بخاطر همین همیشه دستشون کوتاه می مونه.

_ اینکه خوب رفتار کنیم تا بازخورد خوب بگیریم، اسمش تغییر نمیشه، اسمش میشه مصالحه. کنار اومدن با حقیقتها و واقعیتها. که در مرتبه نازله اش میشه تحمل ناملایمتها.

_ تاریخ نشون داده که با تفکرات غلط نمیشه جنگید. یه جاهایی حتی خداوند به پیامبر اعظمش دستور میده: رهاشون کن. تو حتی اگه کل عالم رو جمع کنی نمی تونی افرادی رو وادار به خوب بودن کنی.

پ.ن.

مُصلح بودن لازمه. 

 

 

پاسخ:
سلام
اون بخش اول و آخر حرفتون رو به هم وصل می‌کنم...
یک مصلحی باید بیاد، آدم‌ها رو به حقوق و اخلاق و روش تنظیم و تعادل برقرار کردن بین این‌ها آشنا کنه، بعد اگر اون تفکرات غلط باقی موند، دیگه بر مصلح حرجی نیست. اون تلاشش رو کرده و بازم می‌کنه.
اما زندگی مشترک همینه. بروید با هم بسازید! از کنار اومدن با واقعیت‌ها و حقیقت‌ها هم که گریزی نیست ... اما میشه سازش با حال خوب باشه، میشه با حال بد باشه. 
من دوست دارم یه راهی پیدا کنم که نگاهم طوری تغییر کنه که حالم رو خوب کنه.
این مقاله ای که لینکش رو در مطلب جدید گذاشتم، بخونید، جالبه.

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">