صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

خواب، اسنپ و خاطرات

يكشنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۱، ۰۱:۴۹ ب.ظ

چند تا چیز هستند که ننوشتم اما شاید برای کسانی مثل من جالب باشه.
یکی اینکه از وقتی رخت‌خواب بچه‌ها رو انداختیم تو اتاقشون، خیلی توی زمان صرفه‌جویی میشه و شبا راحت اونا رو می‌خوابونیم. من و همسر هر دو‌مون راحت شدیم که دیگه جای اونا رو لازم نیست بندازیم و جمع ‌کنیم. ضمنا خودشون هم انگار سرعت گرفتند توی اعمالِ قبل از خواب. تازه یک ماه هست که این کار رو کردیم و ای‌کاش زودتر این‌کار رو کرده بودیم. :/
دوم اینکه کی وقت می‌کنم خاطرات رو بنویسم؟ گاهی قبل از خواب ولی خیلی وقتا هم توی اسنپ. وقتی دارم از جلسه امتحان یا کلاس برمی‌گردم و مغزم انقدر خسته‌است که واسه‌ی درس خوندن جواب نمیده. قبلا فکر می‌کردم می‌تونم از مدت زمان نشستن توی اسنپ برای درس خوندن استفاده کنم اما واقعیت اینه که فقط در مسیر رفت این کار ممکنه. برگشتنی نه.
سوم اسنپ! خدا رو هرچقدر شکر کنم کم هست. واقعیت اینه که خونه‌ی ما تا دانشگاه خیلی دوره و بدمسیر به حساب میاد. بی‌آرتی که اصلا نیست. با مترو هم باید یک خط عوض کنم و یکی دو مسیر هم تاکسی باید سوار بشم و آخرش بعد از بیشتر از یک ساعت از دانشگاه به خونه می‌رسم. از همون اول همسر اصرار کرد که باید با اسنپ بری و بهم اجازه نداد که با مترو برم. فکر می‌کردم به صرفه‌تر از آب درمیاد اما اینطور نبود. پولش که همون میشد اما زمان خیلی بیشتر گرفته میشد... خیلی. و برای من با یک بچه‌ی کوچولو که ۵ ساعت شیر نخورده، خیلی غیر‌عقلانی بود استفاده از مترو. یه روز که اسنپ گیرم نیومد اینو فهمیدم. مجبور شدم با مترو برم و ...
اما اسنپ. روزهای اول بعد از عید، مجموع هزینه رفت و برگشت میشد حدودا ۱۰۰ تومن. اما این روزا رفت و برگشت مجموعا میشه ۱۷۰ تومن.  خیلی گرون شده :(
غصه می‌خورم از جهاتی و بارها و بارها از همسر تشکر می‌کنم و بهش می‌گم نمی‌دونی چقدر مهمه و چه کار بزرگی می‌کنی برام. مصطفی میگه: "کمترین کاری هست که برات می‌کنم." و من اگر بخوام خیلی لوس بگم: قلبم رنگی رنگی میشه.
با همون اسنپ، در این گرم‌ترین روزهای سال؛ گاهی وقتا از گرما هلاک میشم با چادر و مانتو و ساقِ دست. چون کولرِ خیلی از ماشین‌ها جواب نمیده. یا توی ترافیک انقدر ترمز می‌گیرن که پاک کمر درد می‌گیرم. همون اسنپ هم خیلی خسته کننده است اما واقعا خدا رو شکر.
یادِ سه سال پیش می‌افتم. توی طایقان بودیم و آخرین امتحاناتِ دوره سطح دو جامعه‌الزهرا رو باید می‌دادم. تمومِ تموم میشد و بعدش هم باید می‌اومدیم تهران. دیگه چاره‌ای نبود و باید به هر سختی بود تمومش می‌کردم.
زینب اون روزا حدودا بیست روزش بود. همسر توی خونه می‌موند مراقبِ فاطمه‌زهرا. به همه‌ی دوستام توی گروه گفتم کسی هست بیاد کمکم تا روزِ امتحان بیاد سر جلسه و کمکم مراقبِ زینب باشه؟ هیچ کس پایه‌ی کار نبود. نسیمه سادات اوایل بارداری‌ش بود و اذیت داشت. مامانم هم برگشته بود تهران و نبود. باز هم معرفتِ نسیمه سادات رو عشق است که یه روز باهام اومد. اوضاع انقدر سخت بود که به مادرِ عروسمون هم گفتم و یکی دو روز هم ایشون اومد و بقیه روزا شرایطش رو نداشت. 

یک روز هم هیچ‌کس نبود. آخ... اون روز خودم تنهایی تو اون گرمایِ بیمارکننده‌ی قم، مسیر طایقان تا جامعه الزهرا رو با پرایدمون رانندگی کردم و کریر به دست، مسیر طولانی ورودی تا محل امتحان رو رفتم. نذاشتند با بچه برم سرِ جلسه. بیرونِ جلسه نگه‌م داشتند و برام مراقب جدا گذاشتند. وسطِ امتحان زینب گریه کرد. هیچ‌کس کمکم بچه رو نگرفت. اون امتحان رو با سختی نوشتم و نمره‌م هم خیلی خوب نشد چون اصلا آرامش نداشتم. یادش به خیر.
در مسیرِ رفت و برگشت، یکی دوبار انقدر استرس داشتم و مغزم از شدت گرما خشک شده بود و حالم بد بود، نزدیک خیابون یاسمن، چیزی نمونده بود با سرعت بالا، با یه ماشینِ دیگه تصادف کنم. طرف خیلی عصبانی شد. مسیرم رو ادامه دادم اما اومد دنبالم تا یه چیزی نثارم کنه. وقتی فهمیدم، زدم کنار. شیشه رو دادم پایین و با استیصال عذرخواهی کردم. جوانِ خوبی بود. خشمش رو فروخورد و سر تکون داد و رفت.
حالا اون روزای سخت رو مقایسه می‌کنم با حالا. قابل مقایسه نیست....

خدا رو شکر.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱/۰۴/۱۲
صالحه

نظرات  (۲)

من خیلی به هدف فکر میکنم

اینکه دقیقا میخوام چیکار کنم

ولی به نتیجه نمیرسم...

علایق زیاد و فرصت کم

البته فقط بحث علاقه نیست ها

مهم تر از اون وظیفه ست... 

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">