صالحه


نرگس
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۳۰ سال
همسر ۱۳ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

تحمل این قلم مشکل نبود؟

چهارشنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۴، ۱۰:۰۲ ب.ظ

دیشب داشتم به این فکر می‌کردم که...


ما عاشق ظاهر و چشم و ابروی نویسنده‌ها نمیشیم.

بلکه عاشق قلم‌شون میشیم.

که اون قلم، از وجودشون داره سرریز میشه.


اما عاشق چشم و ابرو و ظاهر بازیگرها می‌شیم.

درحالی که اکثر اوقات از وجودشون گریزونیم.


اما وقتی مطالب قدیمی‌ترم رو می‌خوندم...

متحیر بودم...

شما چطور قلم من رو تحمل می‌کردید؟

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴/۰۳/۲۲
نـــرگــــس

نظرات  (۱۱)

۲۳ خرداد ۰۴ ، ۰۰:۱۴ یه بنده خدا

از بیکاری 

وگرنه گریزون از قلم و ظاهر و باطنتیم

پاسخ:
قطعا من رو از نزدیک میشناسی وگرنه فقط وبلاگ من رو نمی‌خوندی.
برای بیکاری شما، وبلاگ زیاده.
۲۳ خرداد ۰۴ ، ۱۱:۰۱ فاطمه زهرا

قلمتون همیشه خوب بوده. الان پخته‌تر شده. خیلی هم باسواد هستید و باهوش. همه اینها در نوشتار واضحه. 

دلم میخواست یک روتین منظم داشتید و هر روز می‌نوشتید. 

پاسخ:
سلام. لطف دارید.
می‌دونید هر روز نمی‌نویسم چون اعتقادی به وبلاگ‌نویسی روزانه ندارم. چون برای نوشتن می‌خوام یک طرح در پسِ نوشتارم باشه و اون طرح؛ اغلب حاصل تاملات بیش از یک روز هست.
ممنونم از محبتتون

بعله قلمتون تیزه و روشن و بنویس

چرا که نخونیم

پاسخ:
موندم کوروش علیانی نوشته‌های منو بخونه چی میگه :)

خواننده این پست‌ها هستیم چون از خودِ زندگی سرازیر می‌شه. زندگی یک نفر دیگه که ما تجربه‌اش نکردیم و حالا فرصت تصور کردنش رو داریم و همذات‌پنداری می‌کنیم با شخصیت اصلیش که خودت باشی.

پاسخ:
ممنونم یاسمن جان. وبلاگ تو هم برای من یه دفترچه یادداشت شاعرانه در مرز خیال و واقعیته... :) 
خدا حفظت کنه.

من همیشه صداقت و شجاعتت تو نوشتن رو تحسین کردم.

پاسخ:
ممنونم مهتاب جان 😅 فکر کنم مخصوصا سرِ "فرصت اکازیون یک مادر دانشجو یا چگونه عوضی بازی در بیاوریم؟"

گاهی چیزهای خوبی می‌نویسی.

ولی حقیقت اینه که هنوز هم تحمل قلمت کار خیلی سختیه؛ چرا همیشه انقـــــــــــدر از خودت تعریف می‌کنی؟! شاید متوجه نیستی که بسیار رفتار زننده‌ایه.

پاسخ:
شما که همون یه بنده خدایی. همون آشنایی که الان اسمت رو عوض کردی تا دوباره پیام بذاری.
اگر مشکلت با تعریف کردن من هست، هر وقت تو دنیای واقعی و رو در رو از خودم تعریف کردم، باشه حق داری بگی زننده.
ولی اینجا حریم شخصی من هست. دفترچه مجازی من هست. و توش چیزایی که دلم بخواد رو می‌نویسم.
تعریف کردن از خود هم لزوما زننده نیست.‌ بستگی داره.
و من این کار رو با دقت و ظرافت انجام میدم. کما اینکه در وبلاگ از خیلی‌های دیگه هم تعریف کردم و خوبی‌هاشون رو نوشتم.
ولی شما چون دوست داری ازت توی این وبلاگ حرفی زده بشه و من این کار رو نمی‌کنم، حسابی داری میسوزی :)

هر طور راحتی.

من پیام اون فردی که می‌گید رو بالای نظرات همین صفحه دیدم فقط. و فکر می‌کنم اگر هوش کافی هم نداشته باشی، احتمالا آی‌پی چک کردن بلدی تا متوجه بشی کی فقط اسم عوض کرده و کی کلا یه نفر دیگه است.

از آخرین باری هم که اینجا کامنت کذاشتم چند سال می‌گذره، چون همیشه رفتارت با کسی که زاویه‌ای باهات داره، همین‌طور تهاجمی، کودکانه و دور از نذاکته‌‌. الانم فقط نظر صادقانه‌م رو گفتم. به ازای گه‌گداری که اینجا چیزی یاد گرفتم. 

پاسخ:
ای‌پی‌ها ثابت نمی‌مونند...

شاید نباید خودم رو خسته کنم، وقتی توضیح قبلیم براتون کودکانه، تهاجمی و دور از نزاکت به نظر میاد و هوش کافی هم بعد از این همه سال وبلاگ‌نویسی برای چک کردن آی‌پی ندارم :)

فقط یه سوال، عصبانی هستید از من؟

نزاکت*

۰۱ تیر ۰۴ ، ۰۶:۴۶ مهتاب ‌‌

نه نه. کلا صادقانه می‌نویسی. حتی اگر از خودت تعریف هم بکنی صادقانه است. مثل بعضیا نیست که ظاهرا دارن تواضع به خرج می‌دن ولی از گوشه‌کنار این تواضع، خروار خروار تفرعن می‌زنه بیرون.

پاسخ:
آخ گفتی... هم خوندم و هم دیدم از این جور آدم‌ها.

آخه بله! من از خودم خیلی تعریف می‌کنم ولی از ضعف‌هام هم میگم، عصبانیت‌های مزخرفم رو هم میگم، دعواهای مسخره‌ام با مامانم رو هم میگم.

و یه بار هم به یه بنده خدایی گفتم دلیل اینکه زیاد از خصوصیات خوب خودم و اتفاقات خوبِ پیرامون خودم می‌نویسم اینه که من علیرغم ظاهرم که با اعتماد به نفس به نظر میام اما اعتماد به نفسم خیلی بالا نیست.
یکی از دلایلش هم اینه که مادر و پدرم ازم خیلی تعریف نمی‌کنند.
چیزهای خوب رو در وبلاگم می‌نویسم تا یه جورایی برای خودم ثبت بشن.

و ضمنا بالاخره اینجا وبلاگه. من راویِ زندگی کسی نیستم، جز زندگیِ خودم. طبیعیه که نقش اول قصه خودم باشم. (نقش اول نه همسرم هست، نه آدم‌های دیگه، نه داستان، حولِ محور جهاد و زندگیِ فوق العاده الهی و آرمانیِ (!) من هست و نه حتی می‌نویسم که تبیین کنم، نه حتی می‌نویسم که آرمان‌هام رو بکنم توی چشم کسی...)

 نمیدونم بعضی‌ها چه توقعی از وبلاگ دارن؟
۰۱ تیر ۰۴ ، ۱۲:۲۲ مهتاب ‌‌

اصلا منظورم این نبود اون تعریف کردن ایرادی داره. فقط می‌گم یعنی حتی همونم می‌تونه صادقانه یا ادایی باشه.

پاسخ:
ممنونم مهتاب جان :) 
ادایی‌ها خیلی حرص درآر هستند ولی بازم نمیدونم چرا با وجود اینکه اینقدر تلاش می‌کنم واقعی و صادق باشم، بازم حرص بعضی‌ها در میاد!


هوش رو برای تشخیص تفاوت فاحش کامنت‌ها گفتم، نه برای چک کردن آی‌پی. و البته هرچند که آی‌پی‌ها تغییر می‌کنند، ولی باز هم قرابتشون بر اساس بعضی کاراکترها قابل تشخیصه.
چرا باید عصبانی باشم؟! جزئی از زندگی هم که نیستیم.
یا چرا باید کسی بسوزه یا حرصش دربیاد؟ از چی؟ یا اگر کسی کامنت توهین‌آمیز می‌ذاره، چرا باید دلش بخواد حرفی ازش تو وبلاگ بزنید؟
این جمله‌هاست که کودکانه است.
من کامنتم رو با سوال شروع کردم. شخص شما رو هم هدف نگرفتم، «رفتار» رو مورد انتقاد قرار دارم.
و نکته اینه که اگر سایه‌ی اون تعریف‌ها رو‌ در کنش و واکنش‌های دیگه‌تون نمی‌دیدم، اصلا مطرح نمی‌کردم. یا اگر وبلاگم فعال بود و‌ می‌تونستم پاسخ رو‌ ببینم، کامنت خصوصی می‌ذاشتم. فقط می‌خواستم چیزی که احتمالا متوجهش نیستید، ولی کاملا به چشم میاد رو‌ بهتون بگم.
زمینه‌ی این مسئله کاملا قابل درک و ناراحت‌کننده است، ولی روش‌های سالم‌تر و دقیق‌تری هم در مواجهه باهاش وجود داره.


+ فکر می‌کنم بهتره رویکردمون حتی نسبت به کسی که بهمون ناسزایی می‌گه، در وهله‌ی اول درنگ و بازنگری خود باشه، نه مقابله‌ی شتابزده.

 

پاسخ:
ممنونم که مفصل‌تر نوشتید و دلیل حرفتون رو باز کردید
به نظرم قابل قبول هست که رفتار من در مورد اینکه شما همون فلانی هستید که قبلا کامنت گذاشتید، کودکانه بوده.
اما اگر من وبلاگ نداشتم، شخصا ترجیح میدادم با ظرافت بیشتری کامنت بذارم.... نه با قلدری و گنده‌گویی... متاسفانه شبکه‌های اجتماعی، ادبیات کامنت‌گذاران رو سخیف و نازل کرده. (این رو کلی میگم)

و اینکه حرفتون رو اصلا قبول ندارم که: رویکردمون به ناسزاگو، در درجه اول درنگ و بازنگری در خود باشه.
اتفاقا باید اول مراقبت از خودمون باشه. مراقب باشیم با ناسزای طرف مقابل؛ آسیب نبینیم. 
دلیل نمیشه اگر کسی بهمون پرخاش کرد، در خودمون درنگ کنیم!
چون پرخاش و خشونت (چه کلامی و چه فیزیکی و چه ...) یعنی فرد نتونسته واکنش عقلایی نشون بده. پس حرفِ فردی که از سرِ احساسِ خشم بوده، (به جای عقل و منطق) چه اهمیتی پیدا می‌کنه؟ چرا باید حرفش رو جدی گرفت و اون رو مبنای بازنگری در خود قرار داد؟! 

اول باید از خودمون مراقبت کنیم. و بعدا اگر چهارنفر دیگه هم همون رو گفتند، بگیم باشه.
که اگر دقت کنید؛ دقیه دوستان نظر شما (مبنی بر زننده بودن تعریف‌های من از خودم) رو قبول نداشتند.

شما درنگ و بازنگری رو در مقابل مقابله‌ی شتابزده قرار دادی و یک دوگانه ساختی.
اما درنگ کردن و فکر کردن به حرفت، ربطی به واکنش شتابزده‌ام نداشت. در واقع منافاتی با هم ندارند. در تضاد با هم نیستند.
من به حرفت فکر کردم و از بقیه هم پرسیدم...
ولی مجبور بودم زودتر کامنتت رو جواب بدم که از جلوی چشمم کنار بره. چون اگر جواب نمیدادم در لیست بی‌جواب‌ها مدام خودنمایی می‌کرد. پس باید از خودم محافظت می‌کردم.


امیدوارم اینم بشه یکی از چیزایی که ازم یاد گرفتی :)

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">