پاسخ:
ممنونم که مفصلتر نوشتید و دلیل حرفتون رو باز کردید
به نظرم قابل قبول هست که رفتار من در مورد اینکه شما همون فلانی هستید که قبلا کامنت گذاشتید، کودکانه بوده.
اما اگر من وبلاگ نداشتم، شخصا ترجیح میدادم با ظرافت بیشتری کامنت بذارم.... نه با قلدری و گندهگویی... متاسفانه شبکههای اجتماعی، ادبیات کامنتگذاران رو سخیف و نازل کرده. (این رو کلی میگم)
و اینکه حرفتون رو اصلا قبول ندارم که: رویکردمون به ناسزاگو، در درجه اول درنگ و بازنگری در خود باشه.
اتفاقا باید اول مراقبت از خودمون باشه. مراقب باشیم با ناسزای طرف مقابل؛ آسیب نبینیم.
دلیل نمیشه اگر کسی بهمون پرخاش کرد، در خودمون درنگ کنیم!
چون پرخاش و خشونت (چه کلامی و چه فیزیکی و چه ...) یعنی فرد نتونسته واکنش عقلایی نشون بده. پس حرفِ فردی که از سرِ احساسِ خشم بوده، (به جای عقل و منطق) چه اهمیتی پیدا میکنه؟ چرا باید حرفش رو جدی گرفت و اون رو مبنای بازنگری در خود قرار داد؟!
اول باید از خودمون مراقبت کنیم. و بعدا اگر چهارنفر دیگه هم همون رو گفتند، بگیم باشه.
که اگر دقت کنید؛ دقیه دوستان نظر شما (مبنی بر زننده بودن تعریفهای من از خودم) رو قبول نداشتند.
شما درنگ و بازنگری رو در مقابل مقابلهی شتابزده قرار دادی و یک دوگانه ساختی.
اما درنگ کردن و فکر کردن به حرفت، ربطی به واکنش شتابزدهام نداشت. در واقع منافاتی با هم ندارند. در تضاد با هم نیستند.
من به حرفت فکر کردم و از بقیه هم پرسیدم...
ولی مجبور بودم زودتر کامنتت رو جواب بدم که از جلوی چشمم کنار بره. چون اگر جواب نمیدادم در لیست بیجوابها مدام خودنمایی میکرد. پس باید از خودم محافظت میکردم.
امیدوارم اینم بشه یکی از چیزایی که ازم یاد گرفتی :)
از بیکاری
وگرنه گریزون از قلم و ظاهر و باطنتیم