صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

تابستانِ امسال

چهارشنبه, ۲۹ تیر ۱۴۰۱، ۰۳:۰۴ ب.ظ

دلم یک خانه‌ی نوسازِ ۱۲۰ متریِ سه خوابه می‌خواهد. یک اتاق برای دخترها، یکی برای خودم و همسر، یکی برای مطالعه.
دلم یک ستِ مبلِ ۵ نفره‌ می‌خواهد... خیلی راحت و نرم.
خانه‌مان هم باید سیستم سرمایش گرمایش پیشرفته داشته باشد وگرنه ندوست. کمد دیواریِ سفید و کابینت هم به مقدارِ زیاد. پرده‌های خانه هم ضخیم و نخی.
وسایل آشپزخانه هم سالم بودند و جادار. سینکِ بزرگ و جادار. یخچالِ جادار و سالم. فرِ سالم، مخلوط‌کنِ سالم...
همه چیز هم در مینیمال‌ترین حالتِ ممکن.
دلم می‌خواهد همسر برای خودش یک ماشینی موتوری بگیرد و دست از سرِ مالِ من بردارد. وقت‌هایی که نیست، با دخترها برویم گردش و کوه و کافه. استخر و باشگاه. برویم سفر و زیارت...
دلم می‌خواست قدرتِ تغییر داشتم. تغییر ساعت خواب. تغییر سبک غذایی‌مان. چکاپ‌های پزشکی و دندانپزشکی را درست و حسابی پیگیری می‌کردم. مخصوصا برای دخترها. همسر برای این‌کارها وقت ندارد.
صبح‌ها دلم ورزش و یک خرید کوچک از تره بار می‌خواهد وبعد ازظهرها یک فنجان شیرقهوه.
دام چهارساعت مطالعه‌ی بی‌وقفه در نبودِ بچه‌ها می‌خواهد.
سبکِ زندگیِ تابستانِ امسالم را دوست ندارم. همینقدر صادقانه.

پ.ن: و جارو برقی سالم

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱/۰۴/۲۹
صالحه

نظرات  (۳)

۲۹ تیر ۰۱ ، ۲۰:۰۸ فاطمه صاد

منم اومدم مثل شما یه زندگی مینیمالی رو ترسیم کنم ، یکی یکی خواسته هام  رو چیدم و دیدم اووو دیگه داره تجلاتی میشه ..حد تعادلش کجاست؟ این تعادل برای همه یکسانه؟

پاسخ:
خیلی سخته حد تعادل گذاشتن و سوالت واقعا منو به فکر فرو برد. ازت ممنونم که این سوال رو کردی.
درست‌ترش این بود که به جای مینیمال میگفتم ساده!
چون مینیمال بار مفهومی خاصی داره. یه جورایی ملازم شیک‌بودن با یک دیسیپلین خاص هست.
اما سادگی اینطور نیست. 
مثلا من تقریبا همین اثاثیه رو در خونه‌ی آرزوهام دیدم. همین فرش‌هام. همین کتابخونه‌های معمولیِ ام‌دی‌اف قهوه.ای سوخته که خیلی رنگشون رو دوست ندارم. همین میز چوبی نه چندان با کیفیت. همین تلویزیون که بچه‌هاش روش خش انداختن. ولی کلا الان ۹ سال هست که ما عروسی کردیم و جهاز من همونه که بود. همون کاناپه، همون چیزمیزای آشپزخونه و ... و یه سری چیزهاش اذیت کن شدند.
اما تجملاتی. اگر می‌خواستم تجملاتی فکر کنم اصلا این نمیشد. مثلا فرش دستباف خیلی دوست دارم. ولی لوکس هست. یا یه سری آپشن‌های سرویس‌های بهداشتی. برام مهم نیست خیلی. برند لوازم خانگی اصلا برام مهم نیست.
اتوی خونه‌ی ما از اون روزی که خریدیم خرابه ولی واقعا باهاش تا کردیم. چون قرار  نیست همه چیز هم عالی و بی نقص باشه.
نمیدونم تو چی فکر می‌کنی اما برام بنویس لطفا. نظرت رو بگو حتما‌. ممنونم

به نظر من یکی از بهترین مطالبتون بود...

و خیلی محکم معتقدم به همه اینها میرسید...

اما هم میشه خیلی سخت به اینها رسید و وقتی هم برسیم که از نظر خودمون دیر باشه...

هم میشه آسون رسید و به موقع...

 

و همه اینها در گرو اینه که تا وقتی به اینها نرسیدیم چطور با زندگیمون تا میکنیم...

خدا به انسانهایی که بلدن با نداشتن اینها به زندگی شون معنا بدن و لذت ببرن و حسرت نخورن اگر بنا باشه بده خیلی راحت و به موقع بهشون میده...

 

این باورمه... و من یکی از دردهام اینه که چرا از لحظه های زندگیم که خیلی از این چیزایی که گفتید توش نیست لذت کافی رو نمیبرم...

 

لذت نبردن عمیقا علت های درونی داره... اما تا دلتون بخواد بهونه هاش در بیرون یافت میشه...

 

من این وجه داستان رو برجسته کردم چون میدونم توی بخش تلاش برای رسیدن و برنامه ریزی و تدبیر ان شا الله چیزی کم نمی ذارید...

 

ما هم از ته دل دعا ممیکنیم که هم شما همه همه ی خانواده ها این امکانات و رفاه های کوچیک و لازم رو داشته باشن...

 

 

پاسخ:
:)
چقدر خوشحالم کرد این پیامتون. حس خوب توش موج میزد.
اتفاقا به همسرم که گفتم گفت: اینا که چیزای ساده‌ای هست. ما خیلی زود بهشون می‌رسیم!
اما سوال: شما از مطالب من چی حس می‌کنید؟ این که با زندگی دارم کیف می‌کنم یا مدارا یا رنج می‌کشم؟ 
و سوال دوم اینکه: آیا رسیدن آسون به خواسته‌های اینچنینی فقط در گرو اینه که تا وقتی نرسیدیم چطور با حالِ فعلیِ زندگی‌مون تا می‌کنیم؟
من که تدبیر و برنامه‌ریزی‌مون رو ضعیفترین میدونم. تنها چیزی که می‌تونم محکم بگم این رمز موفقیتم بوده تا الان؛ تصمیماتم و تصمیماتمون در بزنگاه‌ها بوده. در شرایطی که خداوند تقدیرمون رو با انتخاب خودمون می‌خواست رقم بزنه.
ولی در کل خیلی با نظرتون همراهم. من واقعا به چیزهایی که در مورد لذت بردن از زندگی گفتید باور دارم. علت‌ها درونی اما بهانه‌ها بیرونی... عالی بود.
ولی رنج نمی‌کشم. سبک زندگی تابستانِ امسال تا حدی معلول این شرایط و محیطه. ولی درونم بیشتر آشفته‌است. 
بیشتر برای آشفتگی‌هام دعا کنید.ممنونم.

سوال اول:

من از چیزهایی که اینجا می نویسید واقعا هم لذت هاتون رو میبینم و هم رنج هاتون رو و هم حدیث نفس کردنهاتون رو...

دقیقا سیری که آدمی زاد باید در دنیا طی کنه...

اتفاق زندگی شما از جهاتی خیلی شبیه زندگی ما هست... مثل سن بچه هامون و تعدادشون... طبیعتا اینها اقتضائاتی درن... دقیقا اقتضائات زندگی ما هم هست...

 

مثلا در مورد گرفتن بچه از پوشک نوشتین... ما هم به فکر هستیم که پسر دومم که دو سال و 11 ماهش هست رو از پوشک بگیریم... اما خب بچه های من ظاهرا دیرتر به حرف میان... مثلا پسر اولم بعد از 3.5 سال جرف اومد... از همون موقع ها هم شروع کردیم به گرفتن پوشک...

 

در کل میخوام بگم خیلی از دغدغه های شما همین الان وسط زندگی ما هم هست... 

رنج هایی مثل رفتارهای مادرتون یا احیانا نبودن همسرتون به خاطر کار یا سفرها (قبلا ها بیشتر از این مورد می نوشتید) خیلی طبیعی و قابل درکه...

لذت هایی مثل حضور در دانشگاه... یا استاد عالی داشتن و یا اتفاقات خوب توی خانواده و مسائلی از این دست هم قابل درکه... و حتی عادی و طبیعی...

 

اون چیزی که برای من به یک انسان عیار میده نوع مواجهه اش در سختی ها و لذت های طبیعی با اون رویداد هست...

اسمش رو میذارم حدیث نفس...

این حدیث نفس هایی که اینجا مینویسید خیلی برام ارزشمندن...

به نظر من این حدیث نفس ها جا داره افزایش پیدا کنه... و این افزایش هیچ وقت انتهایی هم نداره...

خدا به این انسانها راحت تر میده... و به موقع میده... و به اندازه میده...

میدونید دیگه... خدا ممکنه به بعضی ها بیش از حد کفافشون بده... اونا باید شب و روز بگردن دنبال کسانی که با مال اضافه ترشون بهشون کمک کنن...

 

 

در مورد سوال دوم:

هدفگذاری من فعلا تا رسیدن بوده... قطعا مواجهه با زندگی بعد از رسیدن باید با کیفیت تر بشه... وقتی به موقع به انسان برسه علاوه بر اون لذتی که انسان میبره یه حس بدهکاری و خشوع به حق متعال هم به انسان اضافه میشه...

انسان وقتی نرسید در مقام صبر هست...

وقتی میرسه وارد مقام شکر میشه...

و مقام شکر مقام بالاتر و سخت تری هست...

برای همین خدا با نگاه به دل انسان حال خشوع و حس بدهکاری به خدا رو هم به انسان اضافه میکنه تا بتونه از پس سختی جایگاه شکر بربیاد...

لذا بعد از رسیدن باید لذت ها بیشتر بشه... مراقبه بیشتر بشه...

 

در مورد تصمیمات در لحظه کاملا درک میکنم و میخوام بگم خودِ این نشون دهنده اینه که خوب زندگی کردید...

برای من همین نشانه کافیه...

زندگیتون با کیفیت بوده والا خدا نصرتتون نمیکرد...

چون تصمیم درست در لحظه جز به نصرت خدا ممکن نیست... برای اینکه خدا نصرت کنه باید کارهایی کرده باشید که خدا به عرشی هاش بگه: نگاش کنید... بنده ی منه هااا

الحمدلله بابت تصمیمات خوب در لحظه...

ان شا الله بیشتر و بیشتر بشن از این مدل تصمیمات

پاسخ:
واقعا حدیث نفس اگر جهت‌دار باشه و شما هم منظورتون همین مدلشه، خیلی به خودآگاهی کمک می‌کنه. من و همسر گله به گله و گاهی بیشتر و گاهی کمتر با هم این مدلی حرف می‌زنیم.

این خودآگاهی خیلی مهمه. چند روز پیش یکی از فامیلامون که بهم محرمه اومده بودند خونه‌مون. گفتند خودرو ثبت نام نکردید؟ گفتم من که ماشین دارم، همسرم باید ثبت نام کنه. بعد خانوم اون آقا گفت این شوهرم ماشین رو به نامم زده بود که بعدا فلان چیز رو به نامم بزنه اما الان هیچی به هیچی. نه قبلی رو دارم نه اون وعده‌ش رو وفا کرده. بعد من شوخی کردم با اون فامیلمون که چرا و ... گفت آخه این خانومم اگه خونه رو بزنم به نامش، دور برمیداره!!!  :)
من خدا رو شکر می‌کنم با فداکاری همسرم ما زود، "ما" شدیم.
رولیت داریم وقتی زن و شوهر با هم همدل باشن خدا با نظر رحمت بهشون نگاه می‌کنه. من خیلی به این قضیه باور دارم

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">