صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

این روزهای خوب و قشنگ

جمعه, ۱۸ آذر ۱۴۰۱، ۱۲:۵۶ ق.ظ

خیلی از روزمره‌ها نمی‌نویسم ولی دیدم بد نیست که تلگرافی از حال و روزم بنویسم.
بعد از ماجراهایی که به تبع پست قبل، من رو دغدغه‌مند کرد، دو سری از رفقام رو خونه‌مون دعوت کردم برای دورهمی.
دورهمی اول، فقط ۶ نفر رو دعوت کردم و همه‌شون هم اومدند. ۷ تا رفیق بودیم با ۱۴ تا بچه زیر ۸ سال. با وجود دیر خوابیدن بعد از بازی ایران-آمریکا، صبح زود پاشدم و اومدم خونه‌مون و کوفته تبریزی درست کردم و خلاصه کلی کیف کردیم و حرف و حرف و حرف.
دورهمی دوم، هم‌دوره‌ای های دوران طلبگیم در تهران بودند. توی گروه دعوت کردم همه رو و تقریبا ۵-۶ نفر بیشتر باید می‌اومدند اما روز قبل دورهمی که دوباره اعلام کردم، همه یه مشکلی داشتند و اعلام کردند نمی‌تونند بیان و دورهمی کنسل شد.
تو هفته‌هایی که گذشت، روزای خوب و بدِ من کنار هم بودند. مثلا یکی از هفته‌ها که من بنا داشتم از دوشنبه شروع به نوشتن پایان‌نامه کنم، یهو سقف دستشویی‌مون از طبقه بالا شروع به نشتی کرد و برای همین زار و زندگی رو جمع کردیم رفتیم خونه مامانم.
خیلی اعصابم به هم ریخته بود اما به طرزی باورنکردنی دو روزه مشکلمون حل شد! چون همسایه‌مون خودش بنا بود! باورتون میشه؟ سریع درستش کرد!
علاوه بر اون، وقتی داشتیم برمیگشتیم خونه‌مون، من با لب‌تاپ جدیدم اومدم! همسر برام لب‌تاپ جدید خرید! راستش قبلی خیلی سنگین بود برای جا‌به‌جایی و دانشگاه بردن و ضمنا باطریش حتی یک ساعت هم دوام نمی‌آورد و ما چون توی خونه، پریز خیلی کم داریم، مشکلات من زیاد بود...
خلاصه قرار بود همسر وام بگیره و برام سرفیس بخره اما وقتی اون روز، اون لب‌تاپ تینک‌پد لنووو رو آورد خونه، همون لب‌تاپ کوچولوی جمع و جورِ استوکِ تمیز که خیلی کم‌وزن بود و صفحه لمسی داشت و قلم، واقعا عاشقش شدم...
و تمام! من لب‌تاپم رو عوض کردم! هورا! و برگشتیم خونه، خوشحال و خرم :)
این روزها بچه‌هامون مریض‌شون خوب بشو نیست انگار. زینب به تبع سرما‌خوردگی، گوش درد هم گرفت و حالا کلی دارو داره برای خوردن. لیلا و فاطمه‌زهرا هم تعریفی نیستند اما باز هم الحمدلله. همه چیز می‌تونست خیلی بدتر باشه.
فشارِ آب تهران که کم شده، هیچ! تمام همسایه‌هامون توی کوچه پمپ آب دارند و ما موندیم و حوض‌مون که آب نداره. یعنی کلا آب معمولی به زور داریم، آب گرم‌کن‌مون هم که به زور روشن می‌شه و این یعنی از آب گرم خبری نیست. البته الان شاید یک سال میشه که دیگه دخترا رو خونه‌ی مامانم می‌برم حموم که یه منبع بزرگ آب دارند. حموم رفتن اینجا با وضعیت آب خونمون واقعا مکافاتی هست...
دیگه اینکه این روزا احساس می‌کنم وقت کم میارم. شنبه یک‌شنبه که کلاس و دانشگاه و کوفتگی...
دوشنبه استراحت، استراحت، استراحت.
سه‌شنبه کلاس جهاد‌تبیین توی حوزه و رفتن به خونه مامان اینا و شاید کمی مطالعه.
چهارشنبه جمع و جور کردن خونه و لباس‌شستن و شاید آخر شب دوباره وقتی برای کارهای دانشگاه.
پنج‌شنبه کارهای عقب‌افتاده و جارو زدن خونه و بازم جمع‌و جور کردن و بازم لباس‌شستن و احتمالا درس‌خوندن و مهمونی و صله‌رحم و اینا.
جمعه صبحانه‌ی خانوادگی و کنار هم بودن و لذت بردن و درس‌خوندن یواشکی :)
تمام شب‌های هفته، بیدار‌شدن ساعت یک و دو نصفه‌شب برای بردن بچه به دستشویی و تحمل گریه‌ها و نق‌نق‌های آزاردهنده.
تمام صبح‌ها به جز پنج‌شنبه جمعه، بیدار شدن برای گرفتن لقمه کره بادام‌زمینی و عسل برای دختر مدرسه‌ای...
هر شنبه یک شنبه، گرفتن اسنپ در راه رفت و برگشت و گاهی توفیق همراهی با برادرکوچکتر تا خیابان حافظ و دانشگاه پلی‌تکنیک امیرکبیر...
و خیلی چیزهای تلخ و ترش و شیرین دیگر که از قلم افتادند :)


شب قبل از ۱۶ آذر که برای من و همسر، یک روز خاطرانگیز هست، تقویم سال ۹۱ خودم رو آوردم و شروع کردم به خوندنش. این تقویمی بود که اون سال، گهگاهی از اتفاقات زندگیم داخلش می‌نوشتم. خوندم و خوندم و می‌دیدم چقدر عاشق‌تر شدم، چقدر همسر عاشق‌تر شده. چقدر تغییر کردیم و درک‌مون نسبت به هم بیشتر شده. زندگی‌مون چقدر جلو رفته و هر روز بهتر شده. 
نقطه شروع ما روزهایی بود که من از عشق تهی بودم. مصطفی از پیشرفت دنیایی از نگاه همه‌ی آدمای معمولی صفر بود. من عاشق تحصیل بودم و مصطفی عاشق من و انتخابش بود. من شک داشتم و اون باور داشت ما به درد همدیگه می‌خوریم و حالا می‌بینم همه‌چیز خوب و قشنگ پیش رفته. 
خدا رو هزاران هزار بار شکر.
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱/۰۹/۱۸
صالحه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">