صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

اعتماد کن!

سه شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۱۸ ق.ظ

خدایا... می‌دانی کوچکم ولی به اندازه‌ی یک ذرّه یا هرچقدر که هستم، دوست دارم به تو متصل شوم.
خداوندا... می‌دانی چقدر ضعیفم. می‌دانی هرچه کاستی از وراثت و محیط و انگیزش‌ها و اندوخته‌های لازم کم دارم، چگونه برطرف می‌شود. دیگر جز از تو جبران نمی‌خواهم یا جبّار‌.
خداوندا... نمی‌دانم چرا حواسم مدام پرت می‌شود و می‌رود پیِ هوس‌های کودکانه‌ام. پس کی بزرگ می‌شوم؟

خواست‌ها و سوال‌هایم، انتخاب‌هایم را دقیق مرزبندی کرده. بین پیروی از الگوهای رایج و تکیه بر تو، سخت پریشانم. چرا نمی‌توانم به تو اعتماد کنم؟

+ پریروز نشست جایگاه مادری خانم نیلچی‌زاده را شرکت کردم. جوابشان به جمع بین تحصیلات آکادمیک و فرزندآوری این بود: بعد از مدرسه‌ای شدن آخرین بچه، مادر دوباره تحصیلاتش را شروع کند تا آن زمان خود را به روز نگه‌دارد. سوال من این است؟ حدّ یقف برای آخرین بچه یعنی چه؟ ۴۰-۴۵ سالگی برویم دنبال ارشد دکتری؟ که چه؟ بگوییم چند تا بچه بیاوریم؟ برای دلِ خودمان یا امرِ رهبر؟ برای کدام عدد تعیین کنیم؟ جواب قدیمی نمی‌خواهم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۰/۲۳
صالحه

نظرات  (۶)

۲۳ دی ۹۹ ، ۱۳:۳۱ میم مهاجر

سلام و رحمت🌷

فکر می کنم اینکه بگیم دل خودم و امر رهبر یه سطح ظاهریه، باید ببینیم چه عاملی داره اینها رو پشتیبانی میکنه؟

من شخصا نمی تونم ابعاد زندگیم رو در چند مسیر مختلف داشته باشم، چون آشفته میشم و اصلا رعایت تعادل بینشون نا ممکن میشه

(نمی دونم چقدر با فیزیک مواجه بودید،تو فیزیک می گیم دو تا کمیت که واحد های مختلفی دارن با هم قابل جمع نیستن، مثلا طول و جرم از دو جنس کاملا مختلفن و نمیشه اینها رو با هم جمع کرد، اینجا هم منظورم یه همچین چیزیه

یه اشتراکی باید این وسط ایجاد بشه که به هر کدوم از اینها به تناسب وزن و ارزش بده و بشه با هم مقایسه شون کرد و در زمان تعارض بینشون انتخاب کرد

باید یه خط واحد باشه که همه ی ابعاد زیرمجموعه ی اون و در راستای اون باشن

اون وقت اولویت بندی و برنانه ریزی و تنظیم راحت تره

نه فرزندآوری صرف ارزشمنده و نه تحصیل

اینها وقتی به درد میخورن که تو یا برنامه کلی بگنجن و جهتشون مشخص باشه

بشه ارزش گذاری کرد الان طبق اون طرح کلی فرزند آوری من اولویت داره و مفیدتره یا تحصیلم؟

اصلا خود من کجای برنامه ام؟ چقدر سهم برای خودم قائلم؟ نسبت احساساتم با تکالیفم چیه؟ اگر تعارصی بین خواست خودم و تکلیفم پیش اومد اولویت با کدومه و چطوری باید حلش کنم؟ 

اگر مادرم چکار کنم که خودم از دست نرفته باشم و انقدر خرج نشده باشم که طلبکار بشم؟ 

و یا اگر واقعا قراره بخشی از وجود من تو این امر صرف بشه و گریزی از این امر نیست چطور این رو بپذیرم؟

(عذر میخوام که در هم شد نظرم،اگر ابهام یا اشتباهی بود جاییش بگید) 

پاسخ:
سلام و نور :)
جا داره ازاینکه جواب سوالم رو دادی تشکر کنم. ولی من کی باشم که بخواهم اشتباهات شما رو تشخیص بدم. من خودمم دارم یاد میگیرم...

 این جمله که اینا وقتی به درد می‌خورن که تو یه برنامه کلی بگنجن و جهتشون مشخص باشه رو خیلی دوست داشتم. 
یه جور دیگه‌ش میشه: طرح کلی من از برنامه‌ها و اهداف زندگیم
بعد نوبت بحث رابطه بین برنامه‌ها و من با هر برنامه است. خانم نیلچی‌زاده میگفتند که فداکاری با خسران فرق داره. فداکاری زمانی هست که ما ضرری رو به جان می‌خریم که سود زیادتری نسبت به ضرر شخصِ خودمون، نصیب دیگران کنیم. اما خسران وقتی هست که ضرر دیگران از پیگیری کارها و برنامه‌های ما، بیشتر از سود خودِ ما از انجام اون کارمون باشه.
حالا شاید نسبت ما با هر برنامه هم خودش خیلی با اهمیت باشه. نیّت‌ها و جهت‌گیری‌هامون همون بخشی هستند که وقتی عملی انجام میدیم دیده نمیشن. ولی خیلی مهم هستند.
حالادر این مورد خاص...
به جز نوادری مثل خانم طاهره دباغ، که ۸ تا بچه داشتند و تازه در برهه‌ای مجبور شدند اون ۸ دختر رو رها کنند و در سفر باشند و حتی زندگی مشترکشون تحت الشعاع قرار گرفت (یعنی بازم از هر جهت قضیه با هم جمع نشد) اما در حال حاضر بیشتر خانم‌های فعال اجتماعی دو الی سه فرزند دارند و بعضی‌شون هنوز جوانند و دیگه فرزند نمیارن و بعضی که سنی ازشون گذشته حسرت می‌خورند.
اون خانم‌هایی که ۷ تا فرزند دارند امروزِ روز، کاری به جز رسیدگی به فرزند و امورِ متنوع خانه و خانواده انجام نمیدن که ... که... که صدالبته خیلی ارزشمنده‌. ارزشش کمتر از ارزش فعالیت‌های اجتماعی اون دسته قبلی نیست.
ولی راستش دوست دارم یه نفر یه نسخه برام بپیچه، دیگه به آینده فکر نکنم. به این فکر نکنم که باید چیکار کنم.
ممنون از توجهت
۲۳ دی ۹۹ ، ۱۷:۰۰ میم مهاجر

توضیحاتتون رو کاملا قبول دارم

چالش زندگی همین ناگزیری از مواجهه با دوراهی های پی در پی و انتخاب مداومه...

و به قول مرحوم عین صاد  «انسان با انتخاب هایش شکل می گیرد»

کسی نمیتونه به جای ما نسخه زندگیمون رو بپیچه

ولی میشه با به دست آوردن معیار و ملاک محکم تا حد زیادی از سختی و ابهام انتخاب کم کرد

 

پاسخ:
:) خب من منکر این نیستم که انسان با انتخاب‌هاش شکل میگیره. اتفاقا اگر برام این مساله مهم نبود، اینقدر درگیر نمی‌شدم. دلم می‌خواد بهترین شکل ممکن رو بگیرم.

سلام... 

چرا به تحصیلات مجازی رو نمیارید...من هم بیست و پنج سالمه و دو فرزند دارم.از این لحاظ شرایط مشابه شما رو دارم.

دوره کارشناسیم رو مجازی خوندم و خداوند دو دسته گل در همون چهارسال لیسانس بهم هدیه داد و بدون مرخصی تموم کردم...

با وقفه ی دوساله، امسال در همون دانشگاه مجازی دوباره مشغول به تحصیل شدم درحالیکه ان شاء الله چندماه دیگه فرزند سومم به دنیا میاد... و اگر خدا بخواد دوست دارم با بعدی فاصله ی دوساله داشته باشن. در اینصورت ارشدم هم تموم شده وشاید بعد ترش درمورد ادامه تحصیل در مقطع دکترا هم فکر کردم...

ضمن اینکه من هم مثل شما عددی رو برای بچه دارشدنم تعیین نکردم...

و اینکه دلم نمیخواد فقط مدرک بگیرم...دوست دارم در آینده خودم نظریه پرداز بشم و تحولی رو ایجاد کنم!

البته که همه چیز دست خداست و ما حتی از حال خودمون هم بی خبریم... و اینکه نمیدونیم عاقبت به خیری و اخلاص در کدوم مسیر هست... 

من نوشته هاتون رو میخونم و خیلی چیزها یاد گرفتم ازتون. ممنونم. خدا خیرتون بده

پاسخ:
سلام خانومی. چقدر جالب که اینقدر شرایطمون شبیه همه. راستش درسم رو دو سه سال آخر با همین شرایط مجازی‌طور تموم کردم. کاملا غیر حضوری. اما الان رشته‌ی ارشدم از نظر اعتبار و بازدهی فقط باید حضوری خونده بشه تا فایده داشته باشه. وگرنه .... ثمره‌ای نداره‌.
ممنونم عزیزم که برام نوشتی. ان شاءالله هممون خیر و صلاح زندگی‌مون و مسیر اثرگذاریمون رو پیدا کنیم.

سلام

چهار نفر از دوستان جهادگرم سومین و چهارمین فرزند رو دارن و هم زمان در دانشگاه دولتی مشغول به تحصیل ان، و دو تاشون شاغل هم هستن، و سه تاشون شاگرد اول ان، و یکی شون شاگرد دوم.

همسران خیلی خاصی هم ندارن اما تفکر همسرانشون هم جهادیه. بچه هاشونم قد و نیم قد هنوز کوچکن. رشته های هر چهار تا هم زیرمجموعه علوم تجربیه و پرزحمت. فعالیت جهادی هم دارن. من واقعا خانم دباغ رو دور و نادر نمی بینم چون هفته ای یک بار این چار تا رفیق دباغ منشم و می بینم :)

چون دیدم می دونم پابه پای هم شدنیه و "قطعا شدنی" اگر بهانه ها رو سر ببریم.

 

از خانم نیلچی زاده در اعتکاف حرم یک سخنرانی شنیدم که...

ترجیح میدم بخش جهاد زنان کتاب "زندگی به سبک جهادی" آقا رو بارها بخونم.

 

امیدوارم خبر ارشد خوندنت و بخونم.

 

پاسخ:
سلام فرزانه خانم. 
باورم هست که این زنان هستند هنوز. اما من نمیبینم. شاید من سخت‌گیرم‌. شاید سر راه من قرار نگرفتند. تازه اینکه از این دوستان گفتی، به معنای نادر نبودنشون نیست...
تازه شاید اگر من با نگاه مادرانه‌ام (نه از زاویه خودخواهانه‌ش بلکه فداکارانه‌ش) این دوستان رو ببینم، بگم که دچار جابه جایی اولویت شدند. شاید اونا اولویت بندیشون طبق شرایط‌شون عالی باشه ولی اگر من بخوام مثل اونا عمل کنم دچار جابه‌جایی اولویت بشم. اصلا شنیدن کی بود مانند دیدن. فکر می‌کنی کم شنیدم از این نمونه‌ها؟ نمونه‌ش خانم دکتر لباف ولی وقتی جوان بود ندیدمش. تازه همین الان هم شرایط من با ایشونِ شبیه من در اون زمان، یکسان نیست :)
الان در شرایطی هستم که انگیزه‌های من توان نو به نو شدن و تجدید شدن رو ندارند چون ضد انگیزه‌های اطرافم خیلی خیلی خیلی زیادند و منم خیلی دختری نبودم که بتونم خلاف جریان آب شنا کنم. تازه این بار به فرض قوی شده باشم، دیگه خودم تنها نیستم. اطرافیانم با حرفاشون ذهن بچه‌هام رو خراب می‌کنند. شخصیت مادرانه من رو ممکنه به خاطر ادامه تحصیل له کنند‌. و این له شدن شخصیت مادرانه نه به خاطر خودِ من بلکه به خاطر تمام آرمان‌ها و هدف‌های الهیِ من خطرناکه. دلم می‌خواد اتفاقی که برای من افتاد نیافته. دخترانم فردا از مادری کردن لذت ببرند. نه اینکه مثل چند سال قبلِ من، حالشون از مادر بودن به هم بخوره. این‌ها بهانه نیست. این‌ها مسائل مهمی هستند. این ها امتداد راهِ من هستند. برام در اولویت هستند. شاید من حاضر باشم فرزندان دخترانم رو نگه‌داری کنم تا اون‌ها راه نرفته من رو طی کنند ولی مادران من و همسرم مثلِ من فکر نکنند. شاید مهدکودک خوب دور و برم نداشته باشم. اینا واقعیته. باید طبق اونا تصمیم گرفت.
ارشد خوندنِ من در شرایط فعلیم، محتوم نیست. من برای ارشد می‌خونم‌. میدونم دانشگاه خوبی قبول می‌شم ولی قبول شدنم رو مساوی رفتن نگرفتم. همیشه وقت هست برای دو سال درس و چندماه پایان‌نامه. وقتی برکتِ درس رو خدا میده، من چیکاره‌‌ام؟ فقط باید تکلیفم رو تشخیص بدم. همین‌.

از جناب حافظ:

به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد

گر اعتماد بر الطافِ کارساز کنید... الی آخر.

 

سلام.

کامنت ها و پاسخ ها هم خیلی جالب بود...

پاسخ:
سلام و سپاس. شعرهایی که می نویسید خیلی جان بخش هستند و حسب حال. واقعا ممنون.
یه سوال! شما همه ی این اشعار رو حفظ هستید؟

خوش به حال جناب حافظ که شعراش خوب و جان بخشه :)

 

بله، با اجازۀ شما من و همسر بانوی عزیز، محفوظات شعری مون بالاست. میشه گفت در هر زمینه و موضوعی شعر آماده داریم :)

پاسخ:
خوش به حال شما و همسر بانوی عزیز :)
شیرینی زندگی‌تون علی الدوام باد.

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">