صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کرونا» ثبت شده است

ما از اولش هم از کرونا نترسیدیم. ما که میگم یعنی خودم و شوهرم و خانواده خودم. از اولش هم یه سری چیزا عجیب بود. اینکه چرا بعضی از دوستانمون در مناطق مختلف شهر، چندتا چندتا عزیزانشون رو از دست میدن. بعضی‌ها هم مثل ما، حتی یک نفر از فامیلامون از کرونا از دنیا نرفت و اگر کرونا گرفتند به راحتی خوب شدند. شاید یه روزی بیاد که دیگه افشای یه سری اطلاعات سوخته، ضرری به کسی نزنه بعد اونوقته که معلوم میشه چه دست‌هایی پشت پرده بود که این مردم رو دچار خطای محاسباتی کنه. به جای اینکه میوه و گوشت ارزون بشه تا همه بتونند به سلامتی‌شون بیشتر اهمیت بدن و سیستم ایمنی بدنشون رو تقویت کنند، قیمت کالاهای اساسی رو دوبله سوبله و حتی بیشتر کردند. به جای اینکه مردم رو به ده دقیقه ورزش توی خونه تشویق کنند تا ظرفیت تنفسی‌شون افت نکنه، مدام اون‌ها رو به استفاده از شوینده‌ها و مواد ضدعفونی کننده به صورت افراطی سوق دادند. و خیلی چیزای دیگه.
مردم رعایت می‌کردند. خیلی بیشتر از مردم بقیه جاهای دنیا ولی وقتی مشکل از بالا باشه، وقتی خائنینی مثل ملک‌زاده داخل وزارت خونه و سیستم بهداشت و درمان، تارهای عنکبوتی‌شون رو همه جا کشیده‌ باشند، تا وقتی این خونه‌های عنکبوتی نفاق پا برجا باشتد و پیوستگی با جبهه غرب و عدم اتکا به ظرفیت‌های داخل کشور و جوانان مومنِ انقلابی، نگاه غالب "مدیران میانی نظام" باشه، مشکلی حل نخواهد شد ولو اینکه رهبری نظام گلویش را پاره کند. ولو اینکه وزیر بهداشت با دلسوزی از مردم و زیر دستانش خواهش و التماس کند که چنین کنید و چنان.
چقدر این نفاقِ منافقین حرکت ما را کند کرده در طول این چهل سال، خدا می‌داند. در گام دوم این شجره خبیثه باید نابود شود الّا و لابد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۹ ، ۱۴:۱۹
صالحه

از وقتی بچه بودم اینطور توی ذهنم شکل گرفته بود که پدر خانواده، از شنبه تا چهارشنبه یا پنجشنبه سر کار می‌رود و آخر‌ هفته‌ها را در کنار خانواده می‌گذراند. پنج‌شنبه عصر با آرامش عصرانه می‌خورند و تلویزیون می‌بینند و شب به مهمانی می‌روند یا میزبان میشوند. صبح جمعه در کنار هم صبحانه می‌خورند و اعمال مستحبی روز جمعه را به جای می‌آورند. نماز جمعه می‌روند و خریدهای خانه را انجام می‌دهند‌. به گشت و گذار یا یک پیک‌نیک کوچک در دل طبیعت می‌روند.
حالا که کرونا آمده، خیلی از معادلات ذهنی مرا عوض کرده اما همچنان فکر می‌کنم پنج شنبه‌ها و جمعه‌ها فرق دارند. خانواده در آن روز‌ها معنای دیگری دارد. باید کنار هم باشیم، مشغولیت‌های طول هفته را دور بریزیم و از بودن کنار هم لذت ببریم.
من تمام طول هفته منتظرم که آخر هفته برسد. بعد از ۸ سال زندگی مشترک، هنوز هم ذهن من عادت نکرده که بین زندگی یک طلبه‌ی جهادی و یک کارمند یا کسی که شغل آزاد دارد، تفاوت قائل شود. از همان روزها که اردوی جهادی و سیل و زلزله، عیدها و هفته‌ها و آخرهفته‌ها، همسرم را از من کیلومترها دور میکرد و من میماندم و مشکلات و بچه‌ها، از همان روزها باید می‌فهمیدم شنبه و جمعه برای یک نیروی جهادی با هم فرقی ندارد. دیر فهمیدم انگار...
از "زمان" دلگیرم که همیشه جمعِ دوست‌داشتنیِ ما را به هم می‌زند. انگار با من و بچه‌ها لج است. هول می‌زند که تند و تند جلو بیاید و بین ما فاصله بیاندازد. انگار خوشش می‌آید حرص من را دربیاورد. انگار دلش می‌خواهد وقتی از همسرم خداحافظی می‌کنم، انتظار را صدباره توی چشم‌های من تماشا کند. می‌داند من تمام طول هفته منتظرم...

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۹ ، ۱۲:۴۱
صالحه