صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

کلکسیونِ بازی‌ها

سه شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۷، ۱۲:۴۹ ب.ظ

بچه که بودم یه روز یک دفتر نگه داری از تمبر ها توی وسایل بابام پیدا کردم. یه سری تمبر هم توش بود. از اون روز به بعد شروع کردن به جمع کردن تمبر. بعدش هم سکه! همچین کلکسیونی نشد ولی به هیچ دردی هم نخورد. اون موقع ها فکر میکردم تو این کار پول هست! ولی تازگی ها فهمیدم پول تو بازیِ! مثلا خونه بازی، ماشین بازی، ماشین بازی، طلا بازی، سکه بازی، دلار بازی، فرش بازی، زمین بازی!!! اصلا پول توی بازیِ!
تو این دوره زمونه دیگه هیچ کس زندگی رو جدی نمیگیره!

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۷/۰۱/۲۸
صالحه

نظرات  (۱۱)

سلام :)
امان از این بازیها ... امان ...
پاسخ:
یعنب دوست ندارید بازی کنید؟
بعضی وقت ها این بازی ها زندگی ما رو به بازی میگیرن وگرنه کیه که از بازی خوشش نیاد ، مخصوصاً اگه پول هم توش باشه ... :)
پاسخ:
یعنی توی کار جدی پول نیست؟
زندگی2نیا جز لعب و لهو نیس البته راه های پول درآوردن فقط در بازیایی که اینجا نوشتین محصور نیس.
پاسخ:
اینا تاپ تن ها بودند!
۲۸ فروردين ۹۷ ، ۱۳:۴۱ چارلی ‎‌‌‌
من فکر میکنم چون پول دراوردن از راه این بازی ها بیشتر به آدما حس زرنگ بودن میده، بیشتر از کار واقعی ازش استقبال میشه. مثلا کسی که سکه میخره بعدا گرونتر میفروشه خیلی بیشتر حال میده بهش تا اینکه در ازای انجام یه کاری پول بگیره :|
پاسخ:
اینایی که گفتم بازی های آدم های تنبل بود. آدم هایی که اصلا خلاق نیستند. 
درست حدس زدی
یادته سکه 25 تومنی دورطلایی جمع میکردیم؟ :)
پاسخ:
آره. ولی من از هر سکه فقط یکی نگه داشتم
همه هم قدرت ورود به این بازی رو ندارن...اصلا هم مهم نیست بقیه حوصله شون سر می‌ره فقط مهمه که اون تعدادی که می‌تونن بازی کنن خوش می‌گذره بهشون :/
پاسخ:
آره. دقیقا مثل کارت بازی... :/
۲۸ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۴۶ علی ابن الرضا
متاسفانه بزرگ و کوچیک دنبال بازی هستن فقط اسباب بازیهاش فرق داره
پاسخ:
دقیقاً!
می شه بپرسم چه رشته ای درس خوندید صالحه خانم؟
پاسخ:
من که گفتم مایه ننگ چه قشری هستم... 
چند تا از پستهاتون رو خوندم. اما  به شکل صد در صدی و قطع به یقین، نتونستم بفهمم. برای همین پرسیدم.
درباره اش، توی کدوم پستتون، دقیقا نوشتید؟
پاسخ:
داستان یک زندگی طلبگی
داستانتون رو خوندم. جالب بود. اگر ازدواج نکرده بودید، راهبگی رو بهتون، پیشنهاد می دادم. اگه شما با ازدواج با طلبه و با نگاه کردنش، به یاد خدا می افتید و خدا رو می بینید، وقتی تنها باشید، خود خدا همیشه، دستهای پاک و مهربونش باهاتونه. آدمها وقتی تنهان، خدا رو بیشتر حس می کنند. اگه دختری خویشتنداری کنه و صبر پیشه کنه، حسش می کنه و زمانی که حسش کرد، دوست نداره حتی حاج آقاها رو توی خلوت خودش با خدا، راه بده‌‌. چون دوست داره همیشه و در همه حال، وضو و غسل داشته باشه تا عشقش رو از دست نده.
ولی حالا که ازدواج کردید و بچه دار هم، شدید، امیدوارم خوشبخت باشید و خدا همیشه کنارتون باشه.
متوجه نشدم از کی طلبگی رو شروع کردید. رشته تون چیز دیگه ای بوده و بعد، رفتید حوزه؟
پاسخ:
نمی دونم چرا اینطور تصور کردید اما خودم خیلی به این فکر میکنم که اگر در جایگاه فعلی نبودم، اگر تو خانواده‌ی خودم به دنیا نمی آمدم و اگر مسلمان نبودم و ... چه کار میکردم. احتمالا زندگی خیلی سخت میشد برام ولی جوابش رو نمی دونم
و اینکه واقعا بدون یک زندگی عادی و مواجه شدن با روزمره ها و ... ظاهرا خیلی نزدیک شدن به خدا راحته ولی تقدیر خدا برای انسان ها چیز دیگریست.
ممنونم ولی واقعا من یک آدم عادی هستم. چرا فکر میکنید خیلی مومنم؟
سال ۹۰ وارد حوزه شدم ولی هنوز تموم نشده. دیگه دارم رکورد طولانی ترین مدت برای گرفتن یک لیسانس رو میشکونم
ان شاءالله به زودی کارشناسیتون رو هم می گیرید. بین صحبتهاتون، احساس کردم قبلش، رشته نقاشی می خوندید و بعد، رفتید حوزه‌. نوشته بودید: ' پنج سال پیش، نقاشی رو رها کردم. '
واقعا، این‌سوال رو خیلی از ایرانیها، باید از خودشون، بپرسند که: ' اگر داخل ایران، دنیا نمی اومدند و غیرمسلمون بودند، باز هم، می تونستند توی توهم پاکی، فرو برند و با همه کثافتکاریهائی که می کنند - ازدواج با مردان آلوده و چشم‌چران و پرورش نطفه های ناپاکی که مرتکب زنا و هزار جور ناراحتیها در بین مردم جامعه، می شن - احساس کنند مردم دنیا ناپاک و خودشون از همه دنیا، پاکترند؟
در مورد شما، صحبت نمی کنم ها‌. بالاخره، شما با یک روحانی، ازدواج کردید و مشکلاتی رو که خانواده های آلوده دیگه برای جامعه، فراهم، می کنند رو ایجاد نمی کنید.
پرسیدید که: ' چرا فکر می کنم مومن هستید؟ ' فکر می کنم چون راجع به پیشنهاد راهبگی، صحبت کردم، همچین برداشتی کردید. خودتون گفتید که ازدواج با یک روحانی، خوبه؛ چون احساس می کنید خدا همیشه، باهاتونه. خیلیها حاضرند خدا از زندگیشون، بره؛ ولی لقمه های حروم و سایر محرمات و  لذتهای نامشروع باهاشون، باشه.
شرمنده دیر شد. سرم با مطالعه درسهام، گرم بود و یک سری کارهای لازم دیگه.
پاسخ:
من خیلی صفر یا صدی به قضایا نگاه نمی کنم. فکر میکنم اکثر ما آدم ها خاکستری هستیم. همه ی آدم ها برای کشتی های طوفان زده شون نیاز به خدا دارند...
بازم ممنون :)

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">