صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

مسیر و همسرِ همسفر

دوشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۷، ۰۶:۵۰ ب.ظ
مسیرت رو که گم کنی، دیگه نمی‌تونی همسفر پیدا کنی...
این حکایت خیلی‌هاست. همون‌هایی که ازدواج رو مانع پیشرفت‌شون می‌دونن. (هرچند که تبعات این سرگشتگی منحصر در ازدواج نکردن نیست) پیشرفت؟ کدوم پیشرفت؟ اون پیشرفتِ وهمی چیزی نیست جز تغییرِ دائمیِ مسیر، دور خود چرخیدن، یک بی‌راهه رو هزار بار رفتن. گاهی هم مسیرشون رو تا ته میرن... تا آخر عمر! بعد می‌بینن بن‌بست بوده و دیگه نه وقتِ برگشتن دارن و نه توانش!
بعضی از دخترا خوشحالن که هنوز ازدواج نکردند و می‌تونن با خیال راحت مسیر رشد و پیشرفتشون رو با سرعت طی کنند! ولی جالبه که ما وقتی یک مسافرت ساده هم می‌خواهیم بریم تنها نمی‌ریم. می‌دونیم با هم دیگه، با یک همدل، همراه، یک کسی که دوستش داریم، عاشقشیم، بیشتر خوش می‌گذره....
بعضی از دخترا ناراحتند که نمی‌تونند همسرِ دلخواهشون رو پیدا کنند! خب آخه همسر، همسفره! باید اول مسیرِ خودت مشخص باشه تا بتونی اونو پیدا کنی! همسر، خودِ خودِ خودِ آدمه! باید خودت رو پیدا کنی!
بعضی‌ها فکر می‌کنند همیشه برای پیدا کردنِ همسفر وقت هست! من می‌گم نه! طول می‌کشه تا آدم با یکی در مورد همه‌چی صحبت کنه، نظرش رو بپرسه، نظرِ خودش رو بگه، نظراتشون رو یکی کنند، بعد عاشقش بشه‌... اونوقت بتونه از مسیرِ پیش رو لذت ببره.... طول می‌کشه.
موافقین ۸ مخالفین ۳ ۹۷/۰۷/۲۳
صالحه

نظرات  (۱۱)

!!!!! یعنی واقعا خوش به حال اونایی که خوشحالن مجردن! 

پاسخ:
:))))) 
من میگم آدم نه ناراحت باشه از تجرد. نه خوشحال! راضی باشیم و در هر شرایطی از تهدیدها فرصت بسازیم
لایک:)
پاسخ:
:)
۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۹:۳۷ کرگدنِ بنفش
من برای خودم کاملا مخالفم صالحه
دقیقا ازدواج تو این لحظه برای شخص من با ادمهایی که حتی از نظر تو و دیگران اوکازیونن به معنای به هدر رفتن یک عمر زندگیمه ! 
چیزهایی که تو و هرکسی که بیاین بگین اینا هدف نیست و پوچه ، هرگز نمیپذیرم چون تمام زندگیم رو گذاشتم براش ! 
کلا ازدواج زمانی معنا داره که دو طرف سرعت پیشرفتشون در زندگی دو برابر بشه ، در غیر این صورت کارایی نداره ! اگر هرکدوم بخوان دیگری رو متوقف کنن و یا سرعتش رو کند کنن ، دردسره و همین شده که این همه طلاق داریم  ! (این صحبت تمام روانپزشکهاس) 
مثلا من الان بیام با یکی ازدواج کنم سال دیگه تخصص قبول شم اصفهان ، شیراز ، اصلا کارم جور شه بخوام برم امریکا و استرالیا ، طرف که نمیتونه با من بیاد ؛ یا من نباید تخصص بخونم ، یا باید برم ۸ سال بعد برگردم :))) در نتیجه طلاقم رو میگیرم میرم ! به همین سادگی ! 
تو این شرایط ازدواج به چه درد من میخوره ؟ 
چه نیازی از من رو حقیقتا مرتفع میکنه ! 
جز اینکه حسی جز حسرت و گرفتاری برام باقی نگذاره ! 
اطرافم آدمهای اینچنینی دارم میبینم که میگم هااا ! 
اصلا حرفتم اشتباهه + 
برای پیدا کردن همسفر اگر بخوای فکر کنی وقت نیست ، نتیجه اش میشه هول هولکی انتخاب کردن ! 
همیییشه وقت هست 
حتی وقتی ۵۰ سالت باشه ! 
اینجوری سوق میدی اطراف رو به صرفا ازدواج کردن ! 
صرفا ازدواج کردن خوب نیست اصلا ! 
+یک ازدواج درست می ارزه به تمام این ازدواج های درپیتی هول هولکی که یا تهش طلاق واقعیه یا طلاق عاطفی ! 
پاسخ:
شک نکن تعریفت از اکازیون با تعریف من از اکازیون زمین تا آسمون فرق داره که این متن رو نوشتم.
جنس هدف هات هم با هدف های من فرق داره طبیعتا! :))
ولی طبق تعاریف من از هدف و اکازیون و اینا، با ازدواج سرعت پیشرفت دو برابر میشه، قطعا! اما می دونم که طبق تعریف های تو، احتمالا نتیجه همین هایی هست که گفتی!
در نتیجه، اگر بخوام وارد پارادایم تو بشم باید باهات صد درصد موافق باشم ولی در پارادایم خودم، باهات کاملا مخالفم. گرفتی؟:)))
پس حرف من اشتباه نیست :))
و اینم بگم که از نظر من، راه درست، یکی هست. یک راه درست وجود داره. خوشبختی یک تعریفِ مشخص داره. خوشبختی با این سیستم زندگی تو به دست نمیاد. متاسفانه :|
و اینکه من اصلا کسی رو به سمت ازدواج به هر قیمتی سوق ندادم. الان داشتم همه رو به پیدا کردن مسیر اصلی و حقیقی زندگی شون سوق میدادم. مسیر مشخصی که توش پیدا کردن همسفر خیلی ساده است.
لطفا ازدواج درست رو تعریف کن
۲۳ مهر ۹۷ ، ۱۹:۴۰ ❤️ علی خوش شانس ❤️ ۷۴📆
هزار درصد موافقم 🙂
طرف فک میکنه تشکیل خانواده ش مانع ورزش و شغل و درس و غیره ست.
مشکل از ازدواج نیست ، مشکل ازینه که اصلا خودشم نمیدونه چیو میخواد؟ اگه برای خودش واضح بشه ، خانواده هماهنگ با خودش تشکیل میده ، اگرم خانواده مانع باشه دیگه غر نمیزنه و خانواده رو کنار میذاره.
پاسخ:
هووووممممم! معلومه یه تشابهاتی در تفکراتمون داریم :)
پست به فکر فروبرنده‌ای بود.
من فکر می‌کنم آدم اول عاشق میشه، بعد شبیه معشوق میشه و کم‌کم هدایت میشه تو مسیر معشوق. همرنگ اون میشه. برای همین باید دقت کنیم که عاشق کی میشیم
پاسخ:
عشششقم! فقط به خاطرِ تو پستِ بعدی رو نوشتم :)))
۲۳ مهر ۹۷ ، ۲۰:۴۴ عارفه زهرا
دقیقا با نظرت موافقم 
حتی بچه داشتن هم همینطوره
پاسخ:
بچه داشتن... آره... دقیقا !
سلام
دو تا سوال برام پیش اومد
1 اگر نظراتشون یکی نشه عاشق هم نمیشن؟
2 اگر نظراتشون یکی نشه از مسیر پیش رو نمی تونه لذت ببره؟
پاسخ:
سلام.
1. طبق تعریفم از عشق در پست بعدی، نه!
2. لذت به معنای رشد و بالندگی، نه... حداقل اینه که باید درمورد اهداف ازدواج با هم هم رای و عقیده باشند. 
شما نظر دیگه ای دارید؟
۲۴ مهر ۹۷ ، ۱۱:۴۸ آقای مُرَّدَد
سلام آفرین خیلی خوب گفتین....
پاسخ:
سلام. 
 :) لطف دارید
۲۴ مهر ۹۷ ، ۲۰:۵۳ کرگدنِ بنفش
من الان خوشبخت ترینم 
عمیقا احساس خوشبختی دارم صالحه :) ! چطور به دست نمیاد ! هنوز اول راهم و عمیقا حالم خوبه ، چه برسه برم ته راهم‌... 
اطمینان دارم به راهم ! 
ازدواج الان تنها راه رسیدن به خوشبختی نیست ! 
خوشبختی در هر حالتی اطمینان به راهیه که داری و تلاش در راستای هدفت :) 
+ازدواج درست 
لازمه ی اولش شناخت خودِ دو طرف هست (حداقل ۵۰ درصد ) ! که این هم زمان و تجربه و مطالعه میطلبه !
دوم ، یه اصطلاحی دارین شما مذهبی ها میگین هم کفو بودن ، اون واجبه ! 
دو نفر آدم شبیه هم ، از نظر فکر ، هدف ، جیب ، فرهنگ ، عقیده و .... 
ناخوداگاه این دو ادم هم مسیر هم میشن خوشبخت هم میشن ! 
اما الان به اطمینان میگم بیشتر ازدواج های ما اینها رو ندارن و دو طرف مجبور میشن یا کوتاه بیان از خیلی چیزا ، یا مسیر مشترک رو رها کنن ... 


پاسخ:
خدا رو شکر :)
اما مغالطه نکن. اتفاقا هر چقدر جلو بری در مسیر، درصدِ رضایتت ضریب پیدا می‌کنه. اینطوری نیست که رضایتِ الانت نشوندهنده رضایتِ نهایی باشه. به قول قدیمی‌ها: جوجه رو آخر پاییز می‌شمرن.

هر چند خوشبختی رو باید تعریف کرد: خوشبختی یعنی در اعتدالِ کاملِ جسمی و روحی بودم. سلامتِ جسم و سلامت روح و تامین نیازهای این دو

هم کفو ولی به معنی هم شان و هم درجه‌ی مادی نیست در فرهنگ اسلامی البته! در عرف چرا! ولی در اسلام، در کفویت، فقط عقیده و ایمان و درجه ایمان ملاک هست. 
ضمنا من نگفتم ازدواج راهِ رسیدنِ به خوشبختی هست. گفتم پیدا کردنِ مسیر و طی کردنِ مسیر به خوشبختی منتهی میشه! اما طی کردنِ مسیر نیاز به همسفر و همسر داره... ناگزیر!
آدم‌های ازدواج های الان، اصلا مسیر ندارند. مسیرت رو که گم کنی، دیگه نمی‌تونی همسفر پیدا کنی!
بله من نظرم کمی متفاوته... البته شاید خوب متوجه فرمایشات شما نشدم و حرفامون یکی باشه...
من میگم همیشه بین دو نفر که در اصل و اصول هم نظر هستن مراتبی از درک اون هدف و حقیقت وجود داره که اونی که در مرتبه بالاتر هست رو وادار به مراعات و ملاحظه و تقیه و گاهی سکوت میکنه...
بالایی به پایینی اشراف داره اما پایینی اشراف نداره... لذا سلمان و اباذر هر دو اعل ولایت مولا علی بودن... هر دو بهشتی بودن... اما سلمان نمی تونست جلوی اباذر تمام عقایدش رو برملا کنه... همینهایی که هم نظرن و فقط اختلاف مراتب دارن اگر سلمان به تمامه خودش رو رو کنه اباذر حکم به کفرش میده طبق روایات...
همیشه همینه...
بله اینکه اصلا حماقته که انسانی که عقل و اختیار داره همسری انتخاب کنه نظراتشون در اصل و هدف ازدواج با هم مغایر باشه... ممکنه هر دو برای رشد و تعالی و تقرب به حق ازدواج کنن... و واقعا همین دغدغه رو داشته باشن اما یکی قوی تر و لطیف تر باشه در ادراکات... اینها هم نظر هستن اما اگر روی اختلاف مراتب درک توجه کنید اون بالایی خیلی به زحمت می افته...
درصد وفقی که بالایی باید تحمل کنه خیلی بیشتره...

من میگم با این تفاوت مراتب، باز هم میشه عاشق شد... نه اون عشق فطری که انسان فقط نسبت به مبدا و مظاهر اتم حق متعال داره... اون که توهمه که انسان انتظار داشته باشه یک عشقی که اون روح کمال گراش طلب میکنه رو در یک انسانی مثل خودش جستجو کنه...

انسان حتی ممکنه برای همسرش جان خودش رو هم بده اما باز این به معنای اون عشقی که روح کمال گراش طلب میکنه نیست...
اصلا عشق زناشویی باید مثلثی باشه تا کامل بشه... زن، مرد ، و خدا
هر عشقی که میخواد از مرد به زن برسه باید بره پیش خدا بعد به همسر برسه زن هم همینطور... بخواد جانفشانی ای برای همسر بکنه اول به خدا تحویلش بده بعد به همسر... این دوام و اثر بخشی داره...

به نظر من یک مرد یا یک زن که طلب درونی شون ولایت محوری باشه و هدفشون تعالی باشه از ازدواج... با هر تفاوت مراتبی که داشته باشن میتونن طوری همدیگه رو دوست داشته باشن که برای هم جان بدن... هر چند اون اختلاف مراتب طوری باشه که یکی از زوجین در مورد نیمی از عقاید خودش در تمام دوران زناشویی اهل کتمان بوده باشه...
 
بذارید من یه مثال از خودم بزنم که مصداقی بیان کرده باشم... من بدون همسرم اگر غذای خوبی برام بیارن (مثلا در محیط کار) اصلا نمی تونم بخورم... یا یه مقداریش رو براش میبرم خونه... یا نمی خورم... یا اگه خیلی گشنه ام باشه واقعا کوفتم میشه... جدا میگم...
یایکی از لذتهای من در مسافرت ها... لذت از خود مسیر هست.. ولو سفر کاری... و یکی از لذتهای مسیر هم استفاده از استراحت گاههای بین راهی و خوردن یه غذای مشتی هست...
اما اگه خانمم نباشه باهام  هدفم این میشه که فقط برم مقصد کارم رو انجام بدم و برگردم... خیلی که گشنه ام بشه یه کیکی تی تاپی چیزی میخورم تا فقط جون داشته باشم... چیزی که در حالت عادی هیچ وقت لب بهشون نمیزنم...
اما خانمم اینطوری نیست... به غذای خوب نه نمیگه :)... تا آخرش رو هم میخوره:)... بعید هم میدونم یاد من بیفته :)
اما واقعا وابستگیش از هر لحاظی به من بیشتره... با این حال من خیلی از عقایدم رو نمی تونم پیشش بیان کنم... میدونم با اصلش موافقه اما برای اینکه تمام و کمال بپذیره ممکنه چندین سال طول بکشه... لذا در خیلی از عقاید کتمان دارم... اما این برای خودم واضحه که حبی که من نسبت به ایشون دارم از حبی که ایشون نسبت به من دارن بیشتره...
من حاضرم براش جان بدم اما بعید میدونم اون همچین آمادگی ای رو داشته باشه...
این مثال رو زدم تا بگم میشه اختلاف مراتب در نطر داشت اما اون حب مطلوب هم وجود داشته باشه
پاسخ:
من کاملا کاملا کاملا باهاتون موافقم!
ولی خب من منظورم همین فضای رشدِ دو طرف در مسیر زندگی بود. یکی رشدش در کتوم بودن و کم کم انتقال دادنِ معرفت‌هاش هست. دیگری در پذیرش حق و همراهی با طرفِ مقابل در سختی‌ها و شدائد

اون قسمتی که درمورد خودتون نوشتید برام خیلی جالب بود. انگار داشتم دست‌نوشته های شوهرم درمورد رابطه خودم و خودش رو می‌خوندم. انگار اون نوشته بود. چقدر شما خوب خانمتون رو می‌شناسید! چقدر جالب بود! (راستی شوهر من با همین غذاهای بدی که تو مسافرت‌های تنها تنهاش خورده کبدش رو به فنا داد. مراقب باشید )
البته من عادت دارم اسرار شوهرم رو از دلش بیرون می‌کشم. نمی‌ذارم خیلی فاصله‌هامون زیاد بشه. باید بگه چه سوره‌ای می‌خونه هر روز و تقدیم به کی میکنه. باید بگه وقتی میره زیارت یا مراسم روضه اباعبدالله چیکار می‌کنه. باید بگه الان دارن رو چه مبانی فکری ای کار می‌کنند! و و و
خب آخه من و شوهرم همکاریم :) باید به هم کمک کنیم!
۲۵ مهر ۹۷ ، ۱۲:۵۶ پلڪــــ شیشـہ اے
چه قدر کامنت جناب ن.ا مفیییید بود.
جملاتشون جرقه بود.


برای پست شما هم یه وقتایی دغدغه ها و اهداف کلی شبیه اند اما در مرتبه پایین تر افتراقاتی هست و یه جاهایی ممکن هم کفو بودن تو لایه های بیرونی باشه اما هر چی بری پایین تر میبینی تفاوت هست. 
منظورم اینه که برای ازدواج واقعا نباید دنبال یکی بود که مثلا هفتاد هشتاد درصد هم کفو ایمانی اعتقادیت باشه. چه بسا موقعیتش واسه خیلی ها پیش نیاد.
پاسخ:
آره :)

نه. من فکر می‌کنم هر آدمی یه جهانبینی و یه فلسفه خاص برلی زیستن داره. هیچ آدمی بدون فلسفه نیست. وقتی که اساس و اصول و مبنای فلسفیدنِ دوتا آدم شبیه به هم باشه، این دوتا با هم خوشبخت میشن. مشکل در تشخیصِ فکر و اندیشه های آدم هاست. فلذا کفویتِ ایمانی خیلی مهمه. خیلی خیلی

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">