صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

من دوبار بیشتر نرفتم اربعین، اولی به شدت سخت گذشت. دومی به شدت راحت گذشت. بار دوم، دومین توراهی‌مون رو هم داشتم با خودم راهی کربلا می‌کردم. یه جورایی بیشتر رزق اون بود که بره زیارت و با خودش اسمش رو از اونجا بیاره ایران: زینب، ستون ۶۹۰.
هر دوباری که رفتم اربعین، عرفاً نتونستم برم زیارت. سه بار کربلا رفتم ولی هنوز یه بارم به حرم شاهِ نجف، بار پیدا نکردم و زیر قبه امام حسین علیه السلام هم فقط نیم ساعت بهم اذن زیارت دادند. شاید برای همین اربعین و عراق برای من یه طعم خاصی داره. 


بار دومی که رفتم اربعین، وقتی رسیدیم کربلا، میهمانِ یک مرد عراقی مهمان‌نواز شدیم. ابوعلی تاجر ثروتمندی بود و همسرش هم معلم بود. یه ویلای دوبلکس و بزرگِ زیبا تو بالاشهر کربلا داشتند که همش رو وقف پذیرایی از زائرای اباعبدالله کرده بودند. ما اتفاقی اونجا رو پیدا کردیم. وقتی رسیدیم و جاگیر شدیم، بعد از کمی استراحت، همه‌ی همسفرام رفتند که برن حرم. یعنی تا هرچقدر که میتونند برن جلو.
من موندم تنها. روز اربعین بود. از تلویزیون عراق داشتند حرم امام حسین رو نشون می‌دادند و یک سیدِ معمّمی داشت به زبان عربی فصیح، تمام روایت کربلا و اسارت‌ها و ماجراهای شامات و ... رو با سوز و گداز خاصی می‌خوند.  من نشسته بودم روی مبل‌. خیره شده بودم به صحنِ سرخِ حرم شاهِ کربلا که حالا لبالب از جمعیت پر بود. گرچه مقتل خوانی به زبان عربی بود اما من تقریبا همه‌ش رو میفهمیدم. گوش می‌کردم و اشک می‌ریختم. توی اون خونه‌، هر کسی تونسته بود رفته بود بیرون. هر کس هم مونده بود، مشغول کار خودش بود. انگار فقط من بودم که داشتم اون برنامه رو با دقت می‌دیدم. محو شده بودم، غرق شده بودم، غصه‌هام یادم رفته بود که تنها موندم، که زیارت نرفتم، که با سختی، پای پیاده اومدم ولی از اولش می‌دونستم بازم نمی‌تونم برم زیارت... 

                     
یادش به خیر. دلم دوباره همون شکوهِ تنهاییِ دلِ زائرم رو می‌خواد، وقتی کز کرده بودم گوشه مبل و صورتم خیس خیس بود. دلم خیلی خیلی زیارت می‌خواد... یعنی زنده می‌مونم تا دوباره برم؟


قبلا هم نوشته بودم: اینجا. این پست رو خیلی دوست داشتم و دارم اما برای این چالش، دلم می‌خواست دوباره بنویسم. ممنون از آقای میرزا مهدی که سبب خیر شدند. بعضی‌ها هم هستند که مثل ایشون، خدا یه جور خاصی دوستشون داره :)
پ.ن: از همین الان تا فردای روز اربعین، تا آخر روز جمعه؛ خیلی محتاج دعام...
یه حسی بهم میگه اگه اربعین هم کربلا نباشیم، بازم کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا. پس برای هم دعا کنیم.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۷/۱۵
صالحه

نظرات  (۴)

حاجتت روااا..

سلام

ما هم بار اول پیاده روی اربعین، فقط در حد نیم ساعت مقابل درب حرم تونستیم بشینیم زیارت‌نامه بخونیم، خیلی غصه‌خوردم‌ اون روز... اما بعدها همیشه حسرت همون زیارت رو خوردم! 

لطفا برای من هم دعا کنید.

۱۹ مهر ۹۹ ، ۲۲:۴۶ ماهور بانو

قسمتت دوباره

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">