صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

مخاطبِ خاص

شنبه, ۶ دی ۱۳۹۹، ۰۶:۱۲ ب.ظ

پرده اول:
اوایل که کرونا آمده بود، هیچ کس نمی‌دانست باید چه کار کرد. چند بار دست‌هایمان را بشوریم؟ با چی بشوریم؟ الکل خوب است یا وایتکس؟ از ماسک چطور استفاده کنیم؟ دستکش بپوشیم یا نه؟ اصلا چه چیزهایی را می توانیم لمس کنیم؟ خرید برویم یا نه؟ رستوران چه؟ سفر چطور؟
طی این حدود یک سال، پاسخ همه‌ی این سوالات و بیشتر از این‌ها، از طرف نهاد های تصمیم گیرنده، مدام در تغییر و تحول بوده و مردم مدام در حال دودلی و تردید و ترس.
با وجود همه‌ی این تزلز‌ل‌ها و ابهامات در خصوص قوانین و دستورالعمل‌ها، اما در این میانه میدان، یک نفر را می‌بینیم که پیشگام و پیشتاز عمل به دستورات ستاد کرونا بوده است. سید علی حسینی خامنه‌ای...

من که رشته‌های اتصالِ قلبم به وجودِ نورانی‌اش را ضخیم‌تر از اتصالات جسمانی، زمانی و مکانی حس می‌کنم، انگار در چهره‌ی سید قائدِ امّت گرد و غبارِ ملال از این دوران را حس می‌کنم.
کسی که شروع این تاریخِ تلخ برایش مصادف شد با شهادت عزیزترین سردارش. سنگینی غم را شاید زیارت امام غریب و دیدار اقوام می‌توانست اندکی سبک کند که‌... تمام دیدار‌های مردمی، تمام تماس‌های چهره به چهره و صحبت‌های رو در رو و هزاران دلبستگی دیگر برای او از میان رفت، با اینکه به یقین برایش بیش از همه ضروری و بیش از همه عادت شده بود. #غیررسمی
نمی‌دانم. شاید دیدارش با فرزندانش، با نوه‌هایش هم محدود شده باشد... شاید مثل خیلی از پدر بزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها، همه‌ی خانواده بیش از حد نگرانش بوده اند، آنقدر که سرزدن‌هایشان را هم تحت تاثیر قرار داده است.
او که حالا هشتاد و اندی ساله‌است، خیلی از دلخوشی‌ها را ندارد اما محکم و استوار ایستاده است... برای همه‌ی ما الگوست، دیگر تا به امروز باید به این یقین رسیده باشیم که حرف‌هایشان مصلحتی نیست، الکی نیست... واقعی است. وقتی می‌گویند: "من وقتی میبینم توی تلویزیون نشان میدهد که بعضی‌ها عبور میکنند و همین چیز ساده، همین ماسک را نمیزنند، وقتی من این را میبینم، من از آن پرستار خجالت میکشم، واقعاً خجالت میکشم که آنها آن جور دارند فداکاری میکنند، آن پزشک، آن پرستار، آن وقت این آدم، جوان یا غیر جوان حاضر نیست یک ماسک بزند؛ این عرض اوّل ما است.
من خواهش میکنم همه‌ی کسانی که در این زمینه مؤثّرند، همه در این زمینه فعّالیّت کنند تا بتوانیم در ظرف مدّت کوتاهی این زنجیره‌ی سرایت را قطع کنیم و کشور را به ساحل نجات برسانیم."

پرده دوم:
از همان ابتدا که کرونا آمد، زمزمه‌هایی در گرفت در خصوص تاثیرات داروهای اسلامی و گیاهان دارویی در طب سنتی، بر بیماری کووید۱۹. عده‌ای می‌گفتند که حتی ماسک هم لازم نیست. عده‌ای می‌گفتند داروی امام‌کاظم علیه‌السلام، چاره‌ی این بیماری است‌. عده‌ای دمنوش تجویز می‌کردند و ....
و در این میان، تاثیر و تاثرات مذهبی‌ها از این حرف‌ها بیشتر از مردمی بود که اعتقادی به این نداشتند که اسلام آمده تا دین و دنیایمان را، هر دو با هم آباد کند.
اما در میان همان مذهبی‌ها کمتر دیده میشد که قوه‌ی تحلیل دارند و می‌توانند بین وضع موجود و وضعیت آرمانی تفاوت قائل شوند و یا اینکه متوجه شوند که منافاتی ندارد که به طور موازی از طب مدرن و سنتی با هم استفاده شود. و باز هم کمتر بودند آن‌هایی که حواسشان به این باشد که دکترها و پرستارهایی که در سیستم بهداشت و درمان فعلی هستند را تخطئه نکنند و آن‌ها را از بیخ و بن، اشتباه و به درد نخور، قلمداد نکنند.
این عده‌ی کمتر همان‌هایی بودند که گروه‌های جهادی‌شان را به دستور رهبر و فرمانده‌ی کل قوا، در دو نوبت (ابتدای سال و ابتدای پاییز) بسیج کردند و به کمک بیمارستان‌ها و دکترها و پرستاران رفتند. آب‌میوه و سوپ مخصوص با فرمول‌هایی که از طب سنتی و اسلامی اخذ شده بود، برای بیماران و کادر بیمارستان می‌بردند. گاهی هم خودشان برای کمتر کردن بارِ رسیدگی‌های جسمانی و خدماتی به بیماران به آنجا می‌رفتند.
اما آن‌ عده‌ی دیگر، مثل بقیه‌ی مردم... انگار نه انگار که از آن‌ها توقع می‌رود که مطیع امر رهبر باشند، فقط غر زدند و ناله و نفرین کردند که چه؟ که بسته شدن مساجد کاملا برنامه‌ریزی شده بوده‌. فلانی و فلانی می‌خواهند مردم را بی‌دین کنند. که مردم اروپا و آمریکا در کرونا چیزی از دست نمی‌دهند اما مردم ایران؛ زیارت‌ها و اماکن مقدسه و هیئت‌ها و مسجدها و منبرها و روضه‌های کوچک و بزرگشان را از دست می‌دهند و ...
پرده سوم:
یک/ خانم الف را تازه شناخته‌ایم. یک خانم‌جلسه‌ایِ خیلی پر شور و حرارت است. از آن خانم‌‌جلسه‌ای‌هایی نیست که این‌ور و آن‌ور دعوتش کنند و مجلس برود‌. خودش به تنهایی یک مجلس ثابت و مرید و منبر دارد. موضوع صحبت‌هایش هم برای کسانی که با صحبت‌هایش آشنا می‌شوند جلوه و رنگ و بوی خاص خودش را دارد. مثل بعضی منبری‌های زیرک؛ برای خودش ادبیات مخصوصی دارد. کلاس‌هایش دو روز در هفته به طور ثابت است. کرونا هم نتوانست تعطیلشان کند اما...
اما... هرکسی را به بارگاه ایشان راه نیست. کلاس سه‌شنبه‌ها کلاس ویژه‌ای است‌. هرکس می‌خواهد در این کلاس شرکت کند باید سه سال در کلاس پنج‌شنبه‌ها را بدون غیبت حاضر شود تا صلاحیت حضور در کلاس سه‌شنبه‌ها را پیدا کند. موضوعِ کلاس سه‌شنبه‌ها هم این است: "ولایت"
این نکته را هم بگویم که خانم الف یک دختر دارد، چند سال بزرگتر از من، دوتا بچه‌ دارد مثلِ من، با این تفاوت که مریدِ مادرش است.... یعنی دقیقا برعکسِ من.
دو/ مادرم خانم الف را کشف کرد و چون پنج‌شنبه‌ها نمی‌توانست سر کلاسش برود، از خانم الف خواست که اجازه بدهد کلاس سه‌شنبه‌ها را بیاید و چون مادرم خودش یک‌پا خانم‌جلسه‌ای‌ است و حسابی به دلِ خانم الف نشسته بود، یک اجازه‌ی اختصاصی گرفت و استثنائا سر این کلاس توانست برود.
سه/ مادرم خیلی اصرار می‌کرد که بیا و با دختر خانم الف که گعده‌ی حفظ قرآن دارند، محفوظاتت را تثبیت کن. من از اولش خیلی به دلم نبود این کار را کنم. بیشتر به این خاطر که دوست دارم تنهایی حفظ کنم. مداوم، آرام و بدون فشار و فعلا آمادگی تحویل دادن را ندارم و عجله‌ای هم ندارم. انس با قرآن برایم شیرین‌تر است. نمی‌خواهم به شیوه معمول قرآن حفظ کنم. قبلا این کار را کرده‌ام و مادر هم میداند که چقدر آسیب دیده‌ام. ولی باز هم اصرار می‌کند.
القصه یک روز صبح، بابا را سراغم فرستاد تا با ماشین سراغم بیاید و بعد از کلاس سه‌شنبه، وقتی که سخنرانی خانم الف تمام میشود، دخترش را پیدا کنم و یک جلسه مباحثه و تحویل دادنشان را ببینم. وقتی به منزلِ شخصی‌‌ای که جلسه آنجا برگزار می‌شد، وارد شدم، خشکم زد. راه‌پله تنگ، کفش و کفش و کفش... جمعیت زیادی باید داخل باشد... اما مجبور بودم بروم. رفتم داخل، چهارتا دوازده متری پرِ آدم و خیلی‌هایشان هم ماسک نزده بودند، من جمله خانم الف و دخترش... چه جالب... چشممان به کلاس ولایت هم روشن شد!
پرده چهارم:
دروغ چرا؟ فکر کردید من همیشه ماسک می‌زنم؟ نه متاسفانه... توی خانه و ماشین با شوهر و بچه‌هایم ماسک نمی‌زنم. خانه‌ی مادرم ماسک نمی‌زنم. خانه‌ی برادرم ماسک نمی‌زنم. خانه‌ی عمو و دایی و عمه و خاله و خانه‌ی دوستانِ صمیمی‌مان (که با شوهرم همکارند) اگر برویم، ماسک نمی‌زنم. (مثلا اگر مجبور باشیم به خاطر کار همسر برویم قم یا حتی برای دیدنشان و کم‌کردن بار دلتنگی) دو تا همسایه‌هایم هم همینطور...
اصلا چرا و چگونه مبرّا از اشتباه باشم؟ نیستم! من بی‌گناه نیستم اما تلاش می‌کنم تا حد توان، با رعایت بهداشت و کمتر کردن رفت و آمد، از انتقال بیماری جلوگیری کنم. خودم و همسرم... مخصوصا در خصوص غریبه‌ترها. چون میدانم ما رفقا و اقوام نزدیک، به یکدیگر می‌بخشیم اگر منجر به انتقال بیماری شویم و مخصوصا اینکه می‌دانیم بدن مقاومی دارند و تازه چه بیمار بشوند و چه نشوند، باید حواسمان به همدیگر باشد. یعنی اگر مریض شدند باید در دوران قرنطینه کمک‌شان کنیم.
با این وجود... من اعتراف می‌کنم. بگذارید اعتراف کنم که اشتباه می‌کنم و اشتباه، اشتباه است. اما حالا نمی‌خواهم بگویم که اشتباهِ من قابل بخشش است و اشتباه آن‌هایی که در کلاس خانم الف و کلاس‌های طب‌سنتی و امثالهم بدون ماسک و بدون فاصله اجتماعی، می‌روند و می‌آیند، غیرقابل‌بخشش است، نه... اینطور نیست!!!
پرده‌ی آخر:
می‌دانید چه چیزی غیرقابل بخشش است؟
این نفهمی... این یومنون ببعض و یکفرون ببعض... اینکه ولایت را که عصاره و چکیده‌ی همه‌ی دین است، به زعم خود معرفی می‌‌کنند ولی از ولایت چیزی نفهمیده‌اند. اُس و اساس ولایت که پیوند با ولیّ‌امر است را به کناری نهاده‌اند و دم از ولایت‌پذیری از همسر می‌زنند. به من اگر باشد، بدون ارائه‌ی آن‌ها، پایه‌های ولایت‌مداری‌شان را _با همان همسرانشان_ در هم میشکنم. بهشان می‌گویم: این چه ولایتی است که شما دم از آن میزنید و مدام درحال کشمکش و جدل برای به کرسی نشاندن حرف خودتان هستید و در این راه طب سنتی را هم دستاویز خود کرده‌اید تا صغری کبری بچینید و نتیجه‌ی عقیم‌ خودتان را توی حلق مخاطب کنید، آن‌وقت قربان و صدقه‌ی چهره و متانت و لبخند آقا می‌روید اما یک دستور ایشان مبنی بر پیروی از دستورالعمل‌های ستاد کرونا اینقدر بر شما گران می‌آید. این جماعت عملا به راه خودشان می‌روند اما نام و نشانِ پیروانِ ولایت را بر خود می‌نهند و چه کار زشتی. این گناهی است که تنها موجب گمراهی خودشان نمی‌شود بلکه دیگران را هم به دنبال خود می کشانند و چقدر در قرآن، مکالمه میان مستکبرین و مستضعفین جالب است. این مستضعفین هم همانقدر لایق عذاب اند که مستکبرین. چون حجت بر آنان تمام شده است... آیا در جمهوری اسلامی ایران، حجت بر همگان تمام نشده است؟
حالا عیبی ندارد اگر بگویند ما درحال سرکشی و تخطی هستیم ولی عیب است که می‌گویند ما برحقّیم... لااقل اینقدر حق و باطل را به هم نیامیزید.
اصلِ حرفِ من همین دو خطِ بالاست.
اگر کسی بداند که اشتباه می‌کند، بیشتر امید به هدایتش هست تا آن کسی اشتباهش را توجیهی عالمانه و مومنانه می‌کند و بر آن اصرار و پافشاری می‌کند. این خطرناک است... خیلی خطرناک.
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا... گاهی می‌ترسم و زیر لب یک استغفار می‌کنم مبادا که باورم شود برای خودم کسی شده‌ام. می‌دانم تنها یک چیز در میان تمام اشتباهات زندگی‌ام برایم سرلوحه است. اندیشه! حتی اگر عملم با ساحت اندیشه و عقلم متناسب پیش نرود، امید دارم که یک روز روی ریل صراط مستقیم بیافتم چون میدانم آن چیست. آن کس که راه را نمی‌داند، راه را نمی‌جوید...
از این حیث من قائل به تقدّم ساحت اندیشه و فکر و تعقل بر ساحت عمل هستم. گرچه هرگاه بتوان عمل را بر اندیشه مقدم کرد، مانعی نیست اما باید بر حذر بود از اینکه اندیشه‌ی شکل‌نایافته، شکل بد بگیرد. زیرا که چکش کاری نشده است و الماسش حسابی آب‌دیده نشده‌است.
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا...
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا...
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۰/۰۶
صالحه

نظرات  (۶)

۰۶ دی ۹۹ ، ۱۸:۳۵ میم مهاجر

درسته... 

من هم دلیل الک کردن دستورات دین و توجیهاتی که بعضا برای خطاها آورده میشه رو نمی فهمم

بله ما معصوم نیستیم ولی واقعا فرقه بین پذیرفتن اشتباه با اینکه زور بزنیم خطاهامون رو با پوشش دین و... توجیه کنیم؛ خیلی وجهه ی بد و مخربی داره

سکوت در برابر این طور رفتارها رو جایز نمی دونم،یه عده از مذهبی ها با اینکه مخالف این طور رفتار ها هستن ولی اگه ببینن  هم چیزی نمی گن چون تصور می کنن ممکنه وجهه ی خوشی نداشته باشه و شأن و شخصیتشون مخدوش بشه و یا به اون طرف بر بخوره ولی باید گفته بشه که اون عده ای که از بیرون دارن به این گروه و رفتارهاشون نگاه می کنن بدونن حساب این رفتارها از دین جداست و پای دین ننویسنش

پاسخ:
ممنونم عزیز جان... بیشتر امید به جوانان میرود با این حال و اوضاع :)
۰۷ دی ۹۹ ، ۰۸:۱۴ این جانب

احسنت

احسنت

احسنت ...

 

بارها و بارها مخصوصا هر چی به فراز پایانی نزدیک میشدم این نوشته شما رو قبول داشتم و بلند بلند احسنت تو دلم میگفتم.

پاسخ:
خیلی لطف دارید. البته بیانم خیلی بی نقص نیست. امیدوارم فقط مطلب منتقل بشه. ممنون و متشکر از توجه شما

آفرین و احسنت بر شما.

 

و چه قدر خوبه که هم درد را در پرده می برید و هم پرده های درد را می درید!

پاسخ:
سلام بزرگوار. خیلی خوش آمدید. منور کردید. 
درد... درد... درد... یه چیزایی که میشه تغییر کنند اما وقتی نمی کنند، میشن درد. مخصوصا اگر از آدم هایی شبیه خودِ آدم باشند. مخصوصا اگر حرف همدیگه رو نفهمیم..

سلام و نور

 

پردۀ اول

فقط نگاه می کردم ببینم ایشون چی می گن، چی کار می کنن، وقتی روز درختکاری با دستکش و اون عقیق ِ خوشگل ِ دلبرشون زیر دستکش اومدن، یک بسته دستکش (از همون ساده های معمولی که ایشون دستشون بود) گرفتم و همه جا دستم کردم. وقتی ماسک گذاشتن، ماسک گذاشتم. وقتی گفتن سفر نریم، نشستم توی خونه، وقتی گفتن اربعین نریم و قدّ یه هواپیما داره کشته می ده کرونا، داغ شد جرگم ولی نشستم توی خونه و از راه دور عرض ارادت و شکواییه کردم... اما بله! سنگینی و ملال ِ این روزها بیش از پیش برای ایشونه.... همین قدر که فکر می کنم چند بار مجبور شدن با رئیس ستاد کرونا جلسه بذارن و صبوری کنن و تا قیمت پوشک و تذکر بدن، اما از دیدن حرم... خانوادۀ شهدا.... منزل سردار سلیمانی.... احتمالا نوه هاشون هم محرومن..... حتی تصورشم سخته......

 

پردۀ دوم:

تکۀ اولش احسنت! چه بسیار داروی امام کاظم(ع) خورده هایی که دیدم و ماسک نزدن.... چه بسیار ماسک زده هایی دیدم که از بیخ طب اسلامی رو رد کردن... 

اما اجازه بده با بخش دوم این پرده کمی هم صدا باشم.... شاید سطحی نگری باشه یا نق و غر، اما ما سه ماه حرم امام رضا رو بسته دیدیم! سه ماه صالحه! سه ماه جلوی چشم ما رفتن مهمونی.... رفتن دورهمی..... رفتن تالار.... رفتن سینما.... رفتن بازار.... خرید عید.... پاساژ..... همه جای عالم باز بود و بی خطر...... جز حرم امام رضای ما............. من از دست های پشت پردۀ این سه ماه کوتاه نمیام! حتی اگر متهم به سطحی نگری و کوته فکری بشم

 

پردۀ سوم:

دو بخش داشت این قسمت؛ بخش اول رو از سر کنجکاوی و احساس شناخت به این خانم می پرسم. که میشه خصوصی بیای فامیلشون رو بگی؟ 

بخش دوم رو با عصبانیت می نویسم: ولایت شون و نزدی تو سرشون؟ نرفتی چیزی بگی؟ نرفتی بگی وزیر بهداشت نامۀ احساسی نوشت افتخارش بود رهبر مملکت.... ولایت ِ مملکت.... اولین و تنها کسی هستند که از اول به تموم حرفای وزیر بهداشت عمل کردن اون وقت این ...... اَه! حتی خوندنش اون روی من و بالا آورد..... کاش می زدی تو سرشون.

 

پردۀ چهارم:

موضوعش در یک کلام حقّ الناسه و خدا اون قدر خوب به حقّ الناس رسیدگی می کنه که دیگه من چه کاره ام نظر بدم

 

پردۀ آخر

بخش اولش فقط احسنت و مرحبا

بخش دومش و اجازه می دی مخالفت کنم؟ 

خودم به چشم خودم دیدم که این قدرررررررررررررر میرن توی اندیشه که اصلا از عمل خبری نیست! خصوصا حوزوی ها :/ یه زمانی با یه فتوای تنباکو یه انگلیس به خاک سیاه نشست.... حالا به رهبرمون توهین می کنن صدایی ازشون در نمیاد.... به خودشون توهین می کنن صدایی ازشون در نمیاد... به پیغمبرمون توهین می کنن صدایی ازشون در نمیاد.... یک هفته تا سال سرداره صدایی ازشون در نمیاد.... بهشونم گفتم می گن ما باید اول اندیشه مون و قوی کنیم (!) اخلاق مون و(!)

حرف استاد پناهیان و قبول دارم که می گن عمل و اندیشه موازی هم باید باشه. وقت نداریم. آخرالزمانه! و تا من اندیشه م و بسازم که بعد وارد عمل بشم معلوم نیست زنده ام یا مرده... ظهور شده یا نشده.... و من مؤثر بودم یا نبودم...

 

خدا قوتت :)

 

پاسخ:
سلام بر فرزانه بانو :)
چقدر عالی که برداشت های خودت از هر بخش رو جداگانه نوشتی. لذت بردم... 
من در مورد هر بخش صحبتت دوست داشتم بیشتر با هم گپ بزنیم اما ترجیحم اینه که اون بخش هایی که مهم تر هست که با هم تبادل نظر کنیم رو مطرح کنم. یعنی یه جورایی اولویت بندی :)

در مورد پرده دوم: اگر حتی تمام مکان های مذهبی و تجمعات مذهبی دستخوش تغییرات شدند، حتی اگرمسئولین سکولار و غربگرا و یا حتی دوستدار نظام ولی با ذهن های غربی، این تصمیمات رو گرفته باشند اما ما که نباید منفعل بمونیم. اما عقل سلیم هم به بعضی چیزها حکم می کنه که رعایتشون واقعا درسته. تجمع نکردن و وارد تجمعات نشدن یکی از اصول اولیه است که فعلا این اصل رو ما رعایت می کنیم. ولی هیِئت میثاق با شهدا رو در ایام محرم رفتیم. هیئت در فضای باز گرفتیم. حرم امام رضا رفتیم و نشستن توی صحنش رو هم غنیمت شمردیم. حرم حضرت عبدالعظیم رفتیم ولو سلام از دور باشه. اینکه یادمون نره کجا ها میرفتیم و چکار می کردیم خودش مهمه. توی خونه به پدر و همسر نماز رو اقتدا می کنیم... درسته دیگه اعتکاف نیست... نماز جمعه نیست... مسجد و مدرسه نیست اما شاید شاید شاید اگر متخصص ترین و متعهد ترین و مومن ترین افراد ممکن در راس ستاد کرونا و حتی مدیران میانی قرار می گرفتند، بازهم همین تصمیمات گرفته میشد. برای همین هم حضرت آقا بیشتر از همه به این دستورات پایبندند چون دنیا محل همین محدودیت ها و ممکن هاست. چاره ای نیست. نمی تونیم به مسئولین کشور و یا یک وزارت خانه به صورت کلی از صدر تا ذیل بدبین باشیم. بله... دیدیم آقای فلانی استعفا داد و چقدر غربگرا و بی کفایت بود ولی بازم تا دلیل و حجت نباشه نمی تونیم کلِ دستگاه وزارت بهداشت رو متهم به انجام دادن دستورات دست های پشت پرده کنیم.
حالا ممکنه سخت گیری ها یه مقدار بیش از حد زیاد باشه. مثلا این مساله که مدام میگن شما ممکنه کرونا نداشته باشید اما ناقل باشید... چقدر این مساله صحیحه، الله اعلم. 
روی همین حساب هم در مورد پرده چهارم: به عنوان کسی که همسرش که دیگه از همسر کسی بهش نزدیک تر نیست، بیشتر از دو ماه فقط امسال مدام به بیمارستان رفت و آمد می کرد و بیشتر از شست و شوی دست و صورت و ماسک و همون پروتکل هایی که داخل بیمارستان رعایت میشه مثل ضد عفونی کلی و لباس و ... چیزی رو رعایت نکرد ولی خودش و بچه هاش مریض اصطلاحی نشدند، میگم که ... بعید نیست مساله ناقل بودن حقیقت نداشته باشه. مخصوصا وقتی چند هفته قبل و بعد مریض نشدی و نیستی... پس حق الناسی ثابت نمیشه. (و من در این خصوص از همسرم که درس خارج فقه هستند بیشتر استفسار کردم) حق الناس تعریفش مشخصه و ما تمام تلاشمون رو می کنیم که از اجتماعاتی که پروتکل در اون رعایت نمیشه، دوری کنیم. بازار، مترو، مجالس غیر ضروری و مهمانی های شلوغ مثل شب یلدا....
مثلا همین مهمانی ها. هیچ وقت هیچ تصریحی بر این مطلب صورت نگرفته که صله رحم نکنید!!! اصلا خیلی غیر انسانی هست که صله رحم نکنیم. اونم وقتی نزدیک هم هستیم و از حال هم مطلعیم و میدونیم خودمون مریض نیستیم و اونا هم مریض نیستند و چه ایرادی داره؟
هر وقت هر وقت هر وقت هرچی گفتندف ما هم رعایت کردیم. گفتند مسافرت نرید الان که پیک کروناست، نرفتیم... ولی خب، من الان خاله ام و دخترخاله ام که خواهر رضاعیم هست، بروجرد هستند و یه عالمه فامیل دیگه که خیلی برام عزیزند و براشون عزیزم و یه بار که دو روز و دو شب رفتم منزل خاله و مامان بزرگم، چنان خوشحال شده بودند که به عمرم ندیده بودم.
انسان هم روح داره و هم جسم. میشه جسم رو برای روح فدا کرد اما بر عکسش اشتباهه اونم وقتی میشه میشه با رعایت حداقل های بهداشتی این کار رو بکنیم و البته نظر من اینه که دستورات بهداشتی اسلام بسیار پیشرفته تر از تمام این پروتکل هایی هست که تراوشات خرد غربی است. همین استشاق و مضمضه قبل از وضو رو دکتر شکیبایی، دندانپزشک شماره یک ایران، در یک ویدئو اوایل کرونا یاد دادند ولی واقعا کیه که باور کنه اینا 1400 سال پیش توسط پیامبر مستحب وضو به مسلمانان آموزش داده شده.
و قس علی هذا، شستن دست ها و دهان پیش و پسِ غذا و ....
مشکل یه مقدار ریشه ای تره: سبک زندگی... بندِ آخر بیانیه گام دوم انقلاب... 

در مورد پرده آخر... عزیز دل.. منم حرفت رو قبول دارم. تمام کم کاری ها و بیکاری ها مخصوصا از طرف حوزوی ها و نفهمیدن رسالت ها و...
اما الان من و شما در مورد دو مقام متفاوت صحبت می کنیم. و البته من نظر شخصیم رو گفتم و صد البته مبتونه غلط باشه.
حرف استاد پناهیان احتمالا مربوط به ساحت عملِ فردی انسان هاست. 
اما در اشل بزرگتر وقتی قراره برنامه ریزی بلند مدت و راهبردی و تنظیم اندیشه های کلی و فرهنگ یک جامعه صورت بگیره... نمیشه در کوتاه مدت. 
بیانات حضرت آقا در دیدار با کارگروه های اندیشه های راهبردی... حالا دقیق ترش رو پی نوشت می کنم ( الان گوشیم پیشم نیست) در اونجا حضرت آقا براشون مطلوب این بود که در دراز مدت یک کار اساسی صورت بگیره اما متاسفانه زدند و چند ماهه کار  رو سر و تهش رو هم آوردند و اون نشست که بسیار برای حضرت آقا امیدوار کننده بود دیگه هیچ وقت ادامه پیدا نکرد. شد جلسه اول و آخر.
متاسفانه وقت نمیشه خیلی از دریافت ها و یادداشت های کلاس های اساسی و مهمم بنویسم. از کم توفیقی هست ولی هنوز هم خودم دارم جواب سوال هام رو پیدا می کنم. بعد از نوشتن همین مطلب، یه جلسه از کلاس کلام انقلابیمون که شرح صفحه 33 کتاب روح توحید بود، انقدر برام جالب بود و یک هم پوشانی جالب و دقیق تر با این مطلب پیدا کرد که توی دلم کلی ذوق کردم.
حالا فرصت بشه بیشتر می نویسم. و باور کن داریم کار رو جلو می بریم اما باورتر کن که من خیلی تنهام. حتی بین دوستام. کار سخت و سنگین و پیچیده است. کار نظامی خیلی ساده تر از کار فرهنگیه. و منم سنی ندارم. 26 سالمه و خیلی داستانای دیگه و خیلی چیزا که باید یاد بگیرم.

ممنونم عزیز دل که برام پیام گذاشتی و نظرت رو دقیق و منظم بیان کردی. دمِ خودت گرم :)

پ.نوشت: بیانات در نخستین نشست اندیشه‌های راهبردی ۸۹/۹/۱۰
۰۸ دی ۹۹ ، ۲۳:۲۲ آویزووووووووون

خدا کنه

یه روزی بیاد

که

کرونا بره

پاسخ:
میره ان شاءالله :)
۱۶ دی ۹۹ ، ۱۵:۱۵ فائزه 🌈

سلام پست قشنگی بود🌺

نمی‌دونم با اصرار های خانواده برای شرکت در مهمونی ها چیکار کنم. اگه برم یه جوره هم نگرانم هم عذاب وجدان دارم، اگه هم شرکت نکنم خانواده ناراحت میشن و شاید بحث هم پیش بیاد :(  مهمونی ها هم که تعدادمون کم نیست :( 

پاسخ:
سلام عزیزم منم نمی‌دونم باید چیکار کنم. ولی اگر تعداد مهمان‌ها خیلی زیاد نیست ان شاءالله خطر دوره.

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">