صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

داستان هنر متعهد در زندگی صالحه

دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۱۶ ب.ظ

به بهانه بیست فروردین روز هنر انقلاب اسلامی، سالروز شهادت سید مرتضی آوینی
۵ سال پیش که نقاشی رو گذاشتم کنار، احساساتی تصمیم گرفتم ولی به خودم دروغ نگفتم. من اصلا برای این کار ساخته نشده بودم. چرا! دستام دستای خوبی بود، خوب طراحی میکردم، رنگ رو میفهمیدم و اگر پیش یک استاد خوب میرفتم، یک نقاش خوب در سبک رئالیسم می‌شدم. این مساله برای همه‌ی کسانی که اولین تابلوی رنگ روغنم رو دیده بودند (که منظره درختان لخت در سرمای زمستان بود، واضح بود.) خیلی واضح... ۵ سال پیش که نقاشی رو گذاشتم کنار، کاری رو کنار گذاشتم که از سه چهار سالگی طوری انجام میدادمش که همه انگشت به دهن میموندند. یه بار تو چهار، پنج سالگی یه تصویر از دختر همسایه کشیدم. طوری بود که از روی رنگ سایه پشت چشم اون دختر میشد تشخیص داد من کی رو کشیدم...
شاید اون زمان به نقطه‌ای رسیدم که حس کردم، احساسات و منطقم پیچیده تر از اونه که بتونم با نقاشی تخلیه‌شون کنم. ضمن اینکه باید سبک نقاشیم رو تغییر میدادم... اتفاقا آخرین تابلوی من سبک متفاوتی داشت ولی باز هم منو راضی نکرد....
اما موسیقی. اولین باری که ویلن دستم گرفتم، در لحظه گذاشتمش زمین. این بار هم به خودم دروغ نگفتم. چسبوندن ویلن به بدنم، یک اتصال خیلی قوی ایجاد میکرد که اصلا برام پذیرفتنی نبود. اینکه بخوام باهاش یکی بشم تا چیزی خلق کنم برام قابل قبول نبود. من کجا! اون سازی که نمی‌دونستم چه کسی ساختش کجا! البته بار اول هم نبود. دو بار قبلش گیتار دستم گرفتم. یکی ۵ سالگی، یکی ده دوازده سالگی که هر‌ دو بار هم همون لحظه گذاشتمشون کنار...
گرچه ماجرا با نقاشی خیلی فرق داشت. هوش حرکتی من از بچه‌گی پایین بود. هیچ وقت به هیچ رشته ورزشی علاقه‌مند نشدم به جز سوارکاری و تیراندازی و شنا (دقیقا همون ورزش های خاص). حتی هیچ وقت "واقعا" هوادار هیچ تیمی نشدم. فقط تیم ملی اونم بیشتر والیبال، نه فوتبال! که تازه همون هواداری نصفه و نیمه هم کاملا اتفاقی بود.
وقتی هوش حرکتی‌ پایین باشه، فقط باید به چشم سرگرمی به کارایی مثل ساز زدن و رقص نگاه کرد. ورزش هم برای سلامتی... مطمئن بودم که هیچ‌وقت توی اونا سرآمد نمی‌شم. شاید هم با تلاش زیاد می‌شدم ولی نمی‌تونستم بقیه توانایی‌هام رو نادیده بگیرم. بعضی از هوش‌هام خیلی بیشتر از بقیه بود. خیلی بیشتر... شاید بگید خب سرآمد نمی‌شدی! نمیشد! چون من یک فرزند اول خانواده و خیلی کمال‌گرا هستم...
گرچه من هیچ وقت قید هوش حرکتی رو نزدم. توی هرکاری که به هوش حرکتی‌م مربوط میشد تمرکز کردم و اون کار رو عالی انجام دادم و میدم... مثل رانندگی که هر مردی بغل دستم نشست فقط تعریف کرد.

مدت‌هاست که هر وقت حالم بد بوده، رفتم سراغ گوشی‌م تا ترانه‌های قدیمی خارجکی رو پلی کنم. حتی دیگه میدونم باید کدوم رو کی گوش بدم. تنها دلیل گوش دادن من به اون آهنگ ها عادته. مثل عادتم به بازی کردن با آتاری، موقعی که اعصابم خرد میشه. عادت دارم به آهنگ های خیلی قدیمی... همون‌هایی که یادآور دوران پر از معصومیت کودکی‌ه! یا این‌که اون آهنگ رو انقدر گوش کردم که باهاش کلی خاطره دارم و ناخودآگاهم پرتاب میشه سمت حس های خوب گذشته و خودم خوب می‌دونم که فقط توهم زده‌ام. انگار برای منی که از سیگار و قلیون متنفرم، از چیپس و پفک بدم میاد، موسیقی همین کار رو می‌کنه... توهم می‌زنم...

حالا مدتی است که تصمیم جدیدی گرفتم: تصمیم گرفتم سینما رو (مثل نقاشی و موسیقی) فقط از نگاه یک تماشاچی معمولی ببینیم. موسیقی رو فقط از نگاه یک مخاطب معمولی بشنونم چون یقین میدونم هیچ جادویی در کار نیست. دلم می‌خواد صفحه ذهن و روحم رو سفید و شفاف نگه‌دارم و بعد هر چی که توش منعکس شد رو با ترازوی ادراک اون صفحه سفید و شفاف بسنجم...
۵ سال پیش که نقاشی رو گذاشتم کنار، انگار بار بزرگی از روی دوش خودم برداشتم. یا همون موقع که به خودم راست گفتم که نمی‌خوام هیچ سازی بزنم، خیلی سبک شدم. اینا رو نگفتم که منکر هنر و هنرمند بشم، خواستم بگم قرار نیست همه بریم سمت هنر نقاشی و موسیقی و سینما و بازیگری و ... قطعا استعداد‌های زیادی داریم که بد نیست، محض خاطر شکوفایی اونا هم که شده، قید این سرگرمی ها و تفریحات سالم نیمه‌حرفه‌ای رو بزنیم و متمرکز بشیم رو کاری که دنیا منتظره که ما اون رو انجام بدیم. پنج سال پیش نمی‌دونستم که قراره به چیز‌های بهتری دست پیدا کنم. واقعا پنج سال گذشته و نمی‌تونم بگم چه چیزهایی دارم که اون زمان نداشتم و اصلا فکرش رو نمی‌کردم که وجود داشته باشند یا بتونم بهشون دست پیدا کنم و الان که این تصمیم جدید رو گرفتم بیشتر از قبل منتظر چیزهای شگفت انگیز توی زندگی‌ام هستم.
اون پنج سال پیش مصادف بود با خوندن کتاب های شهید آوینی‌. با خوندن آینه‌های جادو. با خوندن حلزون‌های خانه‌به‌دوش و آغازی بر یک پایان.
الان که بهش فکر می‌کنم میبینم چقدر خوب شد که اون کتاب‌ها رو خوندم و‌گرنه هیچ وقت علقه قدیمی خودم به نوستالژی‌هام رو از دست نمی‌دادم و نمی‌تونستم دوباره متولد شم تا دنیا رو بیشتر شبیه حقیقتی که هست ببینم. تا بیشتر به آرزو‌های دست نیافتنی‌ام نزدیک بشم...
خدایا شکرت و ممنون شهید آوینی که حس میکنم هنوز زنده‌ای... 

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۷/۰۱/۲۰
صالحه

نظرات  (۵)

۲۰ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۳۷ چارلی ‎‌‌‌
من هیچ زمینه خاصی رو بطور حرفه ای دنبال نمیکنم ولی همیشه فکر میکردم لذت پروسه خلق یه اثر خیلی بیشتر از لذت دیدنش به عنوان یه مخاطبه. واسه همینم همیشه از پشت صحنه فیلما بیشتر از خود فیلم لذت میبردم یا همیشه تاریخ علمو بیشتر از خود علم دوست داشتم. همیشه نواختن سازو لذت بخش تر از گوش کردن آهنگ میدونستم.
واسه همین الان که شما گفتین شوکه شدم که چطور یه نفر میتونه اینو بخواد که از خالق به تماشاگر تبدیل بشه. 
پاسخ:
* اتفاقا این حرفی که شما میزنید درسته: لذت خلق اثر از تماشای اون بیشتره
ولی دو تا چیز دیگه هست که میزان لذت رو تعیین میکنه: یکی ارزش اون اثره و دیگری میزان زحمتی که براش کشیده. طبیعتا برای کشیدن یک نقاشی تقلبی از یک اثر اصل، زحمت زیادی کشیده میشه ولی چون ارزشش به اندازه اون تابلوی اصل نیست پس لذتشون با هم برابر نیست.
* اما این که میگید تاریخ علم و پشت صحنه و ... اینا دقیقا به نکاتی از اصل ماجرا اشاره میکنند که ممکنه از چشم ها دور بمانند و شاید در مساله پشت صحنه به جنبه علمی ماجرا بیشتر مربوطه
* من این تصمیم رو گرفتم که حاشیه های دنبال کردن یک سرگرمی مثل سینما یا یاد گرفتن زدن ساز و یا نقاشی کشیدن، باعث نشه وقتم طوری صرف بشه که به اصل و حاشیه علم و رشته ای که برام ارزشمند تره، خدشه وارد بشه و مانع از تمرکز بیشتر توی کارم بشه.
معمولا ما آدم ها بیشتر از چند تا کار رو نمیتونیم درست انجام بدیم اگر بخواهیم توی اون کار حرفه ای بشیم. غیر از اینه؟
۲۰ فروردين ۹۷ ، ۲۳:۱۰ چارلی ‎‌‌‌
کاملا حرفتون درسته.
من متوجه این طرف قضیه نبودم که این تصمیمتون برای اینه که به یه سری کار و حرفه دیگه که براتون در الویته بپردازین. فقط از این زاویه نگاه کردم که یکی که یه سری مهارت داره میخواد مهارت هاش رو رها کنه و ناراحت شدم ازین بابت.

بعضی وقتا از این محدودیت انسان توی انتخاب چندتا حرفه خیلی دلخور میشم. زمینه های خیلی زیادی هست که بهش علاقه دارم ولی خب چاره ای نیست!

ایشالا که به هر خواسته ای دارید برسید :)
و خدا رحمت کنه شهید آوینی رو.
پاسخ:
اتفاقا چند روز پیش داشتم به شغل هایی که همین الان میتونم برم دنبالشون فکر میکردم. از یک جهت خیلی هم بد نیست این تنوع علایق!
ممنون بابت حسن نظرتون... :)
منم یه جایی به این نتیجه رسیدم که بعضی کارهارو فقط به خاطر عشق باید انجام داد! یعنی فقط ازشون لذت برد نه اینکه حتما توشون حرفه ای شد! وقتی لذتتو بکنی حرفت کم کم ممکنه اون لذت اولیشو از دست بدی..خیلی راحت
امروزم با اینکه میدونم از پس خیلی کارا بر میام اما گذاشتمشون که فقط لذت ببرم از انجامشون. خیلیم حس خوبیه وقتی آدم یهو تعصب و کنار میذاره خدا چشمشو باز میکنه
پاسخ:
آره... دقیقا
پس حسم غلط نیست... شما هم تجربه اش کردید
من گمون کنم که رودابه ی دهر مث سیدناالشهید آوینی(ره)،رستم نخواهد زاد!اون میزان از تیزی نقدش مثلا به علی حاتمی واقعا یگانه س.
دست کشیدن از اندوخته های نفسانی رو البته چطور از کتبشون آموختین،نمیدونم‌.
+درست حس میکنین،زنده س!
پاسخ:
اندوخته نفسانی کجا بود؟ :)
میگم قید تفریح و علاقه رو زدن برای انجام تکلیف به معنای دست کشیدن از تمایلات و اندوخته های نفسانی و ایناس.شما از جایی به بعد چنین کردین.سیدنالشهید(ره)هم روزی از فست و راک دست کشیدن و روزی اشعار و ایده هاش رو سوزوندن چون خواستن برای انجام تکلیف قید تمایل و اندوخته های نفسانیشون رو بزنن.
واضح شد؟
پاسخ:
واضح شد!
حالا چرا انقدر بد اخلاق؟
خب حالا تحلیل شما چیه؟ 
این کار رو تائید میکنید یا نه؟

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">