صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

بهانه های ۴ ماه غیبت در کلاس درس بیان

شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۸، ۰۶:۱۰ ب.ظ
سلام
دوباره سلام
من رو ببخشید همه ی دوستانم... سلام
تقصیر من نبود. باور کنید. شما هم اگر جای من بودید شاید همین کار رو می کردید. یعنی بین چندین و چند کار که باید انجام بدید، مهم ترین ها و اولویت دار ترین ها رو انتخاب می کردید. مثل من که باید علاوه بر رسیدگی به امورات زندگی، به فکر چندین رویدادِ پیش رو می بودم و خودم رو براشون آماده می کردم و بسیاری دیگر از رویدادها که من منتظر اونا نبودم ولی اتفاق افتادند و تعدادی دیگر از رویداد ها که هنوز اتفاق نیافتادند...
به ترتیب رخداد:
اردو جهادی کرمانشاه
سیل آق قلا و خوزستان و مخصوصا پلدختر (چون فامیل های طرف پدریِ من اونجا زندگی می کنند.)
عروسی عادل *
خراب شدن دیوار خونمون (و بعد از آن یک دوره بنّایی نسبتا طولانی)
عروسی ساجده
زایمان و به دنیا اومدن دخترم زینب
امتحانات ترم (۱۸ واحد ناقابل)
عروسی علی
و در انتظار:
پیدا کردن خانه در تهران و اثاث کشی
عروسی رضا، برادرم

همشون درگیری خاص خودشون رو داشتند. ولی بیشتر از همه امتحانات و درسام و بنّایی ما که تمام دو ماه آخر بارداریِ من، باعث فرسایش زیادی شد و من به خاطر کار زیاد، یک ماه کامل مریض شدم. صدام گرفته بود طوری که به سختی حرف می زدم و یا آبریزش بینی داشتم یا عطسه و سرفه. این مساله تا چند روز بعد از به دنیا اومدن بچه دوم ادامه داشت و بیشترین فشاری که به من وارد می کرد این بود که نمی تونستم با دخترم، فاطمه زهرا یک ارتباط موثر برقرار کنم.
توضیح *: این که توی لیست سه چهار تا عروسی رو یادداشت کردم فقط به خاطر یادگاری بودنش بود. وگرنه به جز عروسی برادرم که برنامه ریزی و کارهای خودش رو میطلبه، بقیه مساله ای نبود!

القصه که من حسابی گرفتار بودم و شاهدش یکی دو پست بعدی هست که مفصل نوشتم که چی شد و نشد (سه شنبه منتشر می کنم) بیشتر برای خودم نوشتم. اما ماجرای سیل پلدختر رو میتونید از زاویه دید من ببینید. شاید جالب باشه :)

پ ن: الان دیگه دارم نفس می کشم. هوراااا!!!!

پ ن2: کسی نمی خواد پایان دوره لیسانسم رو بهم تبریک بگه؟ :/ به خدا اینم تبریک داره. من سال ۹۰ طلبه شدم. تازه ۹۸ تمومش کردم... یعنی شاخ فیل شکستم :))) ... بچه دار شدن هم سخته ولی نه اندازه سطح دو حوزه! از من گفتن بود!
موافقین ۹ مخالفین ۰ ۹۸/۰۴/۲۹
صالحه

نظرات  (۸)

۲۹ تیر ۹۸ ، ۱۸:۱۷ دچارِ فیش‌نگار
خداقوت واقعا :)
جای دو اندیشمند حوزوی در بیان خالی بود
یکی تو یکی وحید عبدی پور 😂😉

قدم نو رسیده مبارک 🌹🌹🌹 
پاسخ:
:)
این تیکه تون رو فقط این بار، نادیده میگیرم

متشکرم
۲۹ تیر ۹۸ ، ۱۸:۱۸ محبوبه شب
اوه مبااارکه ^_^ خوش قدم باشه 

خوش برگشتی 💚
پاسخ:
ممنونم عزیزم :)
۲۹ تیر ۹۸ ، ۱۸:۳۳ دختـرِ بی بی
خیلی خوش برگشتید
تولد دختر و عروسی ها هم پسا پس مبارک
خداقوت قهرمان
پاسخ:
ممنونم
فکر کنم وب شما رو ندیده بودم... شما هم خوش می نویسید
پایدار باشید :)
سلام :)
مبارکه ان شاءالله
+ خوش برگشتین :)
پاسخ:
سلام
متشکرم
خیلی خیلی برام جالبه که همین دیروز یادت افتادم و لینکتو تو دنبال می کنم هام دیدم 
پاسخ:
؛)
راستی لینک وبت رو دیگه نمیذاری؟
سلام عزیزم خوشحالم که برگشتی
قدم نو رسیده مبارک باشه 
پاسخ:
سلام نیوشا جان :)
ممنونم عزیزم
۲۹ تیر ۹۸ ، ۲۳:۳۷ چارلی ‌‌‌
سلام! خیلی خوش برگشتین :)
اینطور که معلومه باید کلی تبریک بگیم بهتون. بابت زینب خانوم، و تموم شدن لیسانس، و خونه‌ی جدید و عروسی برادرتون‌ :) مبارک باشه همه‌ش!
امیدوارم بیشتر بنویسین برامون :)
پاسخ:
سلام. خیلی ممنون
و باز هم متشکر و ممنون
و من فقط امیدوارم زودتر این مرداد سخت تموم بشه...
می نویسم ولی خیلی چیزهای خواندنی‌ای نیستند‌. نظر لطفتون هست
سلام
درسته خواننده خاموشی ام اما نگرانتون بودم
قدم زینب خانوم مبارک باشه الهی
پاسخ:
راستش فکر نمی‌کردم اینکه تو راهی دارم و ... مایه نگرانی کسی بشه (آخه به نظرم چیز سختی نبود ) وگرنه از خودم یه خبری میذاشتم.
متشکرم و ممنون از همراهیتون

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">