صالحه


نرگس
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۳۰ سال
همسر ۱۳ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

منوی بلاگ
بایگانی
نویسندگان

ظاهرا یک تصوری از من شکل گرفته... اینکه من مادری کردن رو دوست ندارم یا باهاش حال نمی‌کنم! من الان در مقام دفاع از خودم نمی‌خوام بربیام.

من یه مامانی هستم که به دخترام بد و بیراه‌های من درآوردی خودم رو میگم. مثلا «کودن السلطنه» یا «مغز فندقی» یا «خل مشنگای من» یا وقتی می‌خوام هجو کنم میگم «استاد!» یا «نبوغ!» یا مثلا وقتی موقع خواب می‌خوام بگم پاهاتون رو بیارید تو رخت خواب خودتون میگم «چوب خشکاتون رو جمع کنید» یا برای ساکت کردن داد میزنم «شات». دخترامم غش غش می‌خندند. البته نمی دونم واضحه یا شک دارید که منم مثل همه مامان‌ها بلدم دخترام رو نوازش و بغل و بوس کنم و می کنم. در عین حال، مطمئنم کمتر مامانی مثل من قدرت این داره که به دختراش امید بده، قانع‌شون کنه و براشون استدلال کنه...

دفاع نمی‌کنم از خودم. من سبک مادری خودم رو دارم و گاهی وقت‌ها که به دخترام نگاه می‌کنم توی دلم کیلو کیلو قند آب میشه و بهشون میگم: «گنج‌های من».

ولی قضیه اینجاست که مادری کردن اصلا رمانتیک نیست. اصلا پر از حال خوب نیست. مادری درهم‌ پیچیده با تربیت هست. البته این رو همه می‌دونند. ولی عده اندکی، نگاه راهبردی رو هم تنگِ تربیت زدند.

این نگاه رمانتیک به مادری، پدرِ پدرجدّ ما رو در آورده. باور کنید! مخصوصا در پساکرونا، ما یک وضعیت دهشتناک برای مادران رو شاهد هستیم. عجیب اینجاست که صدای هیچ‌کس در نمیاد!

امسال، روز مادر، معلم زینب کلاس اولیم، کلی قربون صدقه مامان‌ها رفت و به دخترامون یاد داد چه کنند که بیشتر برای ما دلبری کنند و از اون طرف، برای ما مامان‌ها کادو درست کردند و سرود خوندند و ... تازه به عنوان جایزه، خانم معلم عزیز، به مامان ها استراحت داد و اونا رو معاف از مشق نوشتن کرد. 

تعجب نکنید از این جایزه! این معلم، از روز اول که رفتیم جلسه معارفه، تلویحا ما رو در جایگاه کارگزار خودش قرار داد. یعنی دستیار اجرایی خودش کرد. به اعتراف این معلم، جزوه روان‌خوانی کلاسش، سخت‌ترین جزوه تمام کشور هست و ما مامان‌ها وظیفه داریم که با بچه‌مون کار کنیم تا تبدیل بشه به بهترین (یا شایدم ایشون تبدیل بشه به بهترین معلم!). معلم دخترم، سر هر جلسه آنلاین، خوب میدونه که دو ساعت و نیم مامان‌های کلاس رو می‌نشونه پشت سیستم. ولی خیلی فکرش رو درگیر این نمی‌کنه که شاید این مامان، بچه‌های دیگری هم داره، باید ناهار هم بپزه! و یه سری مشق هم تو گروه میذاره که مامان‌ها باید برای بچه‌شون توی دفتر مشق بنویسند و احتمالا از شدت سختی، خودشون هم بر صحت تکالیف نظارت لحظه به لحظه داشته باشند.

این پرده، فقط یه چشمه از مصائب مادر بودن در عصر ماست.

و راستش از همون سال کرونا، من دغدغه داشتم که تدریس و تکالیف باید طوری طراحی بشه که مادر، از نقش مادری خودش وارد نقش «نیمچه معلم» نشه. وارد فضای چالش با فرزندش نشه. که مبادا پایه‌های ارتباط عاطفیش با فرزندش سست بشه. اما دریغ از اینکه این‌چیزها دغدغه کسی در حاکمیت باشه.

حالا آهای، اونایی که به غلط تصور می‌کنید من برای مادری کردنم ارزش قائل نیستم... یه چیزی...

من اگه نخوام کارگزار باشم، نخوام «قهرمانه» باشم، بخوام «ریحانه» باشم، باید چیکار کنم؟*

یه عده تصورشون از این همه تکرار این حدیث توسط حضرت آقا اینه که خطاب، فقط به شوهرهاست. خیر، داره به تمام ساختارها و عاملیت‌های انسانی و غیرانسانی میگه: زن‌ها رو تبدیل به قهرمانه نکنید.

خوشم نمیاد از خودم تعریف کنم ولی دوست دارم اینجا بگم، که بله! من فرق می‌کنم. چون از این چیزا رنج می‌برم. چون مثل ننه‌های دیگه از پختن کیک و دیزاینش با خامه قرمز شده با رنگ خوراکی و شکل انار درآوردنش لذت نمی‌برم. دلم رو با این چیزای احمقانه خوش نکردم. چون فکر و ذکرم این نیست که بچه‌ام تو مراسم یلدای مدرسه بلد باشه دف بزنه، دغدغه‌ام اینه بچه‌ام تو این وانفسا کلاس قرآنش رو بره. بهش افق بدم برای ده سال بعدش خودش یه شخصیت و آینده جذاب طراحی کنه.

بگذریم.

قرار بود در مورد دیدار بانوان حضرت آقا یه چیزهایی که خودم فهمیدم رو بگم. اولی‌اش همین که در بالا نوشتم. با این توضیح که، ما یه بدنه‌ای از افراد مذهبی سنتی داریم که نه تنها «الگوی سوم زن تراز انقلاب، نه شرقی نه غربی» رو فهم نمی‌کنند، بلکه «مادری» رو هم نمی‌فهمند و یک تصویر رمانتیک ازش خلق کردند. نزدیک‌ترین کتابی که از این الگوی رمانتیک در فضای عاطفی، به یک الگوی هوشمند عاطفی نزدیک شده، از نظر من کتاب «مادری که کم داشتم» بود. ولی خب، اون نگاه راهبردی که گفتم هم داخلش نبوده و نیست. این نگاه مختص زن تراز انقلاب هست. این از اون هدیه‌هایی بود که استادِ جانم لا به لای صحبت‌هاشون بهم دادند.

نکته دوم: یه فضای تخریبی جدیدی رو رصد کردم. تخریب نظام و رهبری، توسط زن و مقام مادر. این پروژه به صورت خاص، توسط رامبد جوان در کارناوال پیگیری شد. چند اجرای آخر کارناوال، یکی مالِ اون رپره، سینا ساعی و دیگری رویا میرعلمی رو ببینید. میرعلمی اجرای رمانتیک و ظاهرا پر محتوایی از نقش‌آفرینی زن در طول تاریخ و در مبارزه با سنت‌ها و برای میهن ارائه میده ولی در انتهای اجراش، تصویر یه سری زن رو روی پرده نمایشگر نشون میده که اغلب نسبتی با انقلاب اسلامی نداشتند.

ساعی هم در دو اجرای آخرش، با استفاده استعاری از امیرکبیر در نقش حاکمیت، بهش میگه تو برای زن ارزش قائل نبودی. تو برای زنت اهمیت قائل نبودی ولی من هستم و ... در اجرای آخر، با مادر امیرکبیر هم صحبت میشه و اونجا هم تیکه و کنایه میزنه به حکومت که حق نداری تعیین تکلیف کنی برای بدنِ منِ زن. حالا ظاهر اجرا قشنگه و مثلا در مذمت سقط هست ولی در اصل، هرگونه ترویج و تشویق یا تعیین حدود و ثغوری برای زن‌ها رو زیر سوال می‌بره.

آره... اینا خوب کارشون رو بلدند.

هرچند صحبت‌های حضرت آقا در دیدار با بانوان -که با فاصله کمی از این تقلاهای معاندان فرهنگی انقلاب اسلامی مطرح شد، تمام اون فضا رو خنثی می‌کرد- ولی بدبختانه، مغزفندقی‌های توییتر و فضای مجازی نمی‌دونستند اصلا باید روی کدوم بخش از بیانات حضرت آقا مانور بدن. صد رحمت به کاهدونی.

این جوری هست که من نمی‌تونم فقط مادر باشم. گرچه مادرم که خودم رو تکثیر کنم ولی باید مبارزه هم بکنم. برای همین الان فقط گاهی می‌تونم با تمرکز به دخترام نگاه کنم و کیلو کیلو قند تو دلم آب بشه و بگم: «گنج‌های من». بقیه‌ لذت‌ها باشه برای بهشت.


*: روشنه که برای دور کردن خودم از این زحمت‌های به ناحق تحمیل شده، کار زیادی نمی‌تونم انجام بدم. البته فریاد می‌تونم بزنم و ضمنا می‌تونم خودم رو در این چارچوب‌ها حبس نکنم. آره... سخته... ولی به همه سختی‌هاش می‌ارزه.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۳ ۰۵ دی ۰۴ ، ۰۱:۳۸
نـــرگــــس

یه ویدئو قدیمی هست از حسین مهری که توانایی گریه کردنش حین جوک گفتن رو به رخ می‌کشه. سرچ‌کنید: «بازیگر کسیه که موقع جوک گفتن هم بتونه گریه کنه!» میاد براتون.

امروز اول دی‌ماه برام پیامک واریز دو میلیون پول به حسابم اومد. مثل حسین مهری، غیرمنتظره و سریع اشکم در اومد. تو مترو، سر کلاس، تو اسنپ به این دو تومن فکر کردم و بی‌صدا گریه کردم. هر بار دستمال از کیفم در آوردم و آروم اشکام رو پاک کردم. 

از قبل از ازدواجم، بابام اول ماه، برام یه میزان مشخص پول واریز می‌کرد. این ماه، دو برابرش کرده...

هنوزم دارم گریه می‌کنم :)

این پولی که بابام بهم میده، بی‌قید و شرط‌ترین پول زندگیم بوده. یه بار به بابام گفتم: این پولی که بهم می‌دید بهم یادآوری می‌کنه که برای علایق خودم خرج کنم.

این جمله‌ام خیلی به دل بابام نشست. یه بار هم به مامان‌بابام گفتم: «تو مخاطبین گوشیم، هنوزم شماره خونه‌تون با اسم «خانه» ذخیره شده. چون اینجا تا همیشه خونه من می‌مونه.» این رو هم بابام خیلی دوست داشت...

سر این قضیه پول توجیبی، بارها به بابام گفتم: «بسه، لازم نیست.» ولی کار خودش رو می‌کنه.

ولی این بار احساس عجیبی پیدا کردم. احساس کردم خیلی دختر به درد نخوری بودم براش. 😭

می‌خوام گوش شیطون کر، برم پیش آقای بیات، خیاط کت و شلوار بابا و بهش بگم از یه پارچه چهارخونه اسپرت برای بابام کت شلوار بدوزه و من پولش رو کم‌کم بدم... ببینم قبول می‌کنه...

امشب بابام داشت کت شلوارهاش رو جمع می‌کرد. دیدم کت شلوار اسپرت نداره. همه‌شون رسمی‌اند.

بابام چهارشنبه هفته بعد میره... 

دقیقا سه روز قبل از روز پدر 😭 

مثل سفر قبلیش که چند روز قبل از دفاع پایان‌نامه‌ام رفت... ولی این‌بار خیلی دراماتیک‌تره.

دلتنگیم حد نداره...

و سر هیچ‌کدوم از سفرهای بابا، مثل حالا دلم از ابرهای سیاه و سنگین پر نشده بود.

این ابرها راحت می‌بارند...

۰ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۰۴ ، ۲۳:۳۱
نـــرگــــس

دیدم بیان یه ذره خلوت شده، خب امیدوارم که همه‌تون در جمع خانواده باشید. الحمدلله اهالی بیان همه اهل خانواده‌اند‌. ولی اومدم بگم: دوستان فکر نکنید من مطلب نمی‌نویسم‌ها!

درجریان باشید از دیشب تا الان سه تا مطلب نوشتم ولی نتونستم اینجا منتشرشون کنم.

چرا؟ چون یه نامحرم اینجا رو می‌خونه که خیلی ازش دلگیرم. مدت‌های مدیدی هست که اینجا رو می‌خونه و به روی خودش نمیاره. نمی‌دونم چی فکر کرده با خودش. یعنی تصور می‌کنه من از اینکه اینجا رو می‌خونه غافلم؟

کاش با فضولی کردن خودش می‌جنگید. هم از لحاظ شخصیتی قوی میشد، هم به خودش ظلم نمی‌کرد با خوندن اینجا. هم به من آسیب نمی‌زد.

بارها خواستم بیام اینجا باهاش حرف بزنم. اما نشد. نه رو در رو... نه اینجا. نه اینکه شجاعتش رو ندارم. اتفاقا از اینکه رو در رو بگم ابایی نداشتم جز اینکه می‌دونستم کمکی به حلش نمی‌کنه.

در واقع رابطه ما خرابه. ارتباط خراب هم شاخ و دم نداره. یعنی از یکی ناراحتی، ولی وقتی ازت می‌پرسه: ناراحتی؟ میگی: نه یا بالعکس.

ولی از اینجا خواستم بهش بگم: بخشیدن هیچ‌کس تو زندگیم اندازه تو برام سخت نبوده. چون صادق نیستی. و معاشرت باهات برام خسته کننده است.


از همه وبلاگ‌دوستان عذر می‌خوام که کامتون رو تلخ کردم. ارادتمندم. 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۰۲ دی ۰۴ ، ۱۲:۲۶
نـــرگــــس

           دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
             وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت می‌گردد جهان بر مردمان سخت‌کوش
وان گهم در داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط زنان می‌گفت نوش
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور
گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوش
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش
ساقیا می ده که رندی‌های حافظ فهم کرد
آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش
۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۰۴ ، ۰۰:۳۸
نـــرگــــس