صالحه


صالحه
اللهم بارک لمولانا صاحب الزمان
دختر والدین برای ۲۹ سال
همسر ۱۱ ساله
مادر × ۳
سطح ۲ گرایش فلسفه از جامعه الزهرا
کارشناسی ارشد معارف انقلاب اسلامی از دانشگاه تهران

بایگانی
نویسندگان

۵۶۲ مطلب توسط «صالحه» ثبت شده است

در کشور سبزه و گل عیدتون مبارک!

خوشه چین
حجم: 9.8 مگابایت

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۱۲
صالحه

حاج آقا میگه: باید امشب که شب قدره، نیازمون رو خوب بشناسیم و اونو از خدا بخواهیم.
می‌دونم چی نیاز دارم.
قرب به حضرت مادر‌ سلام الله علیها.
خدایا! مسیرم رو ۸۶ سال کوتاه کن. آمین.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۱:۲۰
صالحه

هشدار! این پست بیشتر به درد "دخترخانم‌ها و کلا خانم‌ها! چه مجرد چه متاهل" می‌خوره. لطفا آقایون محترم اگر این پست رو می‌خونند، خیلی تو نخِ قضیه نرن. سپاسِ فراوان.
این خانم عزیز رو می‌بینید؟ ایشون کلوئی هستند. ۲۷ سالشونه و همین ابتدا ازشون عذرخواهی می‌کنم که مجبور شدم به احترام دوستانم، لباسشون رو اصلاح کنم.

من چندساله کلوئی رو فالو می‌کنم. از این مدل مادرها هم توی اینستا کم نیست ولی ایشون خیلی ویژه است. به دلایلی که حالا میگم.
هر وقت هم من درمورد کلوئی با دوستام حرف می‌زنم، اونا میگن: "ما نمی‌دونیم اینا از چی ساخته شدند، فولادزره‌اند، چی‌ان که اینقدر توان دارند! ما که تو همین دوتاش هم موندیم."
دوست داشتم به بهانه کلوئی در مورد یه سری چیزا با هم گپ بزنیم. توی این پستِ اول یه ذره با کلوئی آشنا میشیم.
۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۳۶
صالحه

دیشب
زن دایی یهو خیلی جدی شد و گفت: گوش بده می‌خوام نصیحتت کنم. 👊
گفتم: من عاشق نصیحتم. بگو زن دایی... 😍
_ نه حواست به من باشه.☝️
_ کامل حواسم بهته. بگو...😍
_ یه ذره فاصله بگیر قشنگ گوش کن!!✋
_ باشه.😍
_ خیلی مهمه. قشنگ تو اون مغزت، تو اون کله‌ات فرو کن.👊
_ باشه.😍
_ صالحه هر چند تا بچه‌ می‌خوای بیاری تا ۳۴ سالگی بیار. من هر ۵ سال یک دونه بچه آوردم و الان مثل چی پشیمونم... 😔

نگفتم بهش که خودم هر بار که تجربیات کانال دوتاکافی‌نیست رو می‌خوندم چقدر وسوسه می‌شدم بعدی رو هم بیاریم.😐
نگفتم که بیشتر از یک ماهه دارم فکر می‌کنم چه ایرادی داره تو سال دوم شیردهی، یه بچه دیگه بیاریم. حالا یعنی اینقدر شیر به شیر بده؟😑
منی که چند ماه قبل اینقدر اعصابم از دیدن مادرهایی که بچه پشت هم می‌آوردند، خرد میشد، حالا دیگه نمی‌تونم جلوی میل خودم به داشتن بچه بیشتر مقاومت کنم.😥
منی که چند ماه قبل توی گروه دغدغه‌های مادرانه همش می‌گفتم: چه ایرادی داره بچه رو با دستمال مرطوب تمیز کنی، لازم نیست بشوریمش چون کمر خودمون آسیب می‌بینه، همین منم که الان طرفدار پوشک‌های اقتصادی و محیط زیستی چندبار مصرف شدم؟؟؟؟😖

همین منی که امروز نشسته بودم پیش شوهر و داشتم دفتر برنامه‌ریزی بلند‌مدتم رو بهش نشون می‌دادم و می‌گفتم: چه لزومی داره طبق این پیش بریم؟ تا ۳۷ سالگی فقط ۶ تا بچه؟🙄
بعد شروع کردم به خیال بافی...🥰
اینکه: اگه امسال سومی‌مون به دنیا بیاد... سومی‌مون دو قلو باشه🤩🤩... وای!!!
شایدم سه قلو باشه!!! واااااای!🤩🤩🤩 من یهو مامان چهارتا، پنج تا نی‌نی میشم.😍
بعدش این نی‌نی‌ها توی خونه می‌گردن... وول می‌خورن. خیلی نانازن. خیلی جیگرن... بازی می‌کنن...💗💗💗💗
گفتم: بیا بهش فکر کنیم. شاید شد. برو یه گونی سنجد بخر من بخورم، چند قلو به دنیا بیاریم...😅

راستش دیگه به کلاس تیراندازیم فکر نمی‌کنم. به فایل‌های بورس که باید گوش بدم هم فکر نمی‌کنم. چون لب‌تاپ رو دادم تعمیر، انگار استرسش رو هم ندارم دیگه...

به این فکر می‌کنم که وقتی همه‌چیز طبق برنامه‌ریزی پیش میره و برگه‌های ثبت ریتم دوهفتگیم رضایت بخشه، واسه چی بترسم؟ مگه اون روزی که تو سال ۹۵ اون برگه برنامه‌ریزی بلند‌مدت رو نوشتم فکرشم می‌کردم که با وجود دوتا بچه از اون روزم چقدر اکتیوتر و پویاتر و منظم‌تر و بهترم؟

بازم رسیدم به همون فلسفه‌ای که تو زندگیم بهش رسیدم.
من وظیفه‌م اینه که ظرفم رو به اندازه بی‌نهایت بزرگ کنم. که اگر خدا به اندازه بی‌نهایت بهم عمر داد، بی‌نهایت رشد کنم. هر لحظه، هر چقدر که می‌تونم به روحم وسعت بدم. برای همین هر لحظه پتانسیل اینو داره که بی‌نهایت بهشت (یا جهنم) تو دلِ خودش پنهان کنه.

خدایا! آرزوهای من خیلی بزرگه. خیلی بی‌نهایته.
خدایا! یه تصویری توی ذهنم ساختم از اون زمانی که پیش مادر می‌نشینم، تمام انس و توجه من به سمت توست.
خدایا! تویی که همه‌ی افکار و تصاویر توی ذهن ما رو در این دنیا به واقعیت تبدیل می‌کنی، آیا میشه که رویاها و آرزوهای من رو هم تبدیل به حقیقت کنی؟
خدایا! من پاسخِ چیکار کنم‌هام رو می‌خوام...

من باور دارم...
خدا میل ما به رشد رو بی‌جواب نمی‌ذاره.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۴۷
صالحه

محض ریا :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۶:۲۵
صالحه

+ ریتم یعنی نظم به علاوه برنامه‌ریزی در حال حرکت

از اول ماه مبارک، برنامه این بود که شب ساعت ۱۱ می‌خوابیدم و همسر اون ساعت می‌رفتند جلسه‌‌های کاری‌شون و وقتی حدود ساعت سه بامداد برمی‌گشتند من رو بیدار می‌کردند. بعدش یا نماز، یا دعا یا گفتگو با همسر و سحری خوردن با ایشون. بعد بین الطلوعین رو بیدار می‌موندم و مقداری قرآن می‌خوندم و بعد دوباره دو- سه ساعت می‌خوابیدم.
دیشب خوابمون دیر شد و بعدش هم دیگه خوابم نبرد. ساعت یکِ شب بود که شروع کردم فایل‌های ۳ و ۴ و ۵ و ۶ شرحِ کتابِ "آن‌سوی مرگ" رو گوش کردم.
بعدش هم پا شدم رفتم ابوحمزه خوندم.

ترجیح میدم توضیح دیگه‌ای ندم. ولی اینو باید اینجا می‌نوشتم.

 اذان مغرب رو که می‌گه و افطار می‌کنیم، میزنیم کانال سه، درس اخلاق آقا رو می‌بینیم و می‌نیوشیم، بعد می‌زنیم کانال یک، صحبت‌های حضرت امام رو می‌بینیم و می‌نیوشیم. بعد برمی‌گردیم کانال سه و اون موقع تیتراژ سریال هم داره میره... راحت بدون تبلیغات و ارزش افزوده :)
استاد سلطانی: "ما با تاریک شدن هوا، همه‌ی چراغ‌های منزل را روشن می‌کنیم و نیمه شب یک دفعه همه را خاموش می‌کنیم و به خواب می‌رویم و حیرانیم که چرا اینقدر عصبی هستیم. این تعارض با نظم طبیعت برای ما عادی شده است. خیلی ساده می‌توانیم با دیمر (تنظیم کننده نور چراغ) نور منزل را آرام آرام کم کنیم و بعد آماده خوابیدن شویم."
از ساعت ۹ و نیم- ده لامپ‌ها رو کم کم خاموش می‌کنیم. مسواک و دستشویی و روند معمول، حدود نیم ساعت طول می‌کشه. اما متاسفانه همیشه اوضاع خوب پیش نمیره. این ریتم با وجود همه‌ی کاستی‌هاش، یک ریتم ایده‌آل با توجه به زندگی در شهر و با مقتضیات زندگی معمول ماست و من امیدوارم در روزهای آینده بیشتر به این ایده‌آل نزدیک بشیم. آمین :)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۵۰
صالحه

الان که ماه رمضان هست، تصمیم گرفتم در مورد یه تجربه تلخِ قدیمی براتون بگم... دقیقا چون ماه رمضان هست و شنیدنش موضوعیت داره و این داستان خیلی حرف‌ها تو دلِ خودش داره...

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۹:۰۵
صالحه

عوام و خواص، بیسواد و دانشمند...
از یک منظر هر دوی این تعابیر تشکیکی هستند و از منظری دیگر کاملا شانی هستند. یعنی فرد الف، به نسبت فرد ب، دانشمند است و همین فرد به نسبت فرد ج، بیسواد.
اما اگر در شانِ عالمیتِ علمِ طب، فرد الف را در نظر بگیریم، وی بیسواد است و همین فرد در شانِ عالمیت علمِ ادبیاتِ عرب، باسواد است.
به همین ترتیب، اولاً اطلاقِ عوام بودن و عامی بودن و ... به یک فرد، خالی از مغالطه‌ی "توهین" نیست. ثانیاً نشانگر این است که فردی که برچسبِ عامی را بر دیگری می‌زند، خودش در سطح یا شانی از ساده‌انگاری و عامی‌بودن بوده‌است که به راحتی فرد مدّ نظرش را اینگونه می‌نوازد چرا که می‌توانست با دلیل و برهان مدعای خود را ثابت کند.
فردی که به نظر فردی دیگر عامی است، اولا ممکن است در یک حیطه‌ی خاص عامیانه فکر کند، حرف بزند یا عمل کند، ولی در حیطه‌ی تخصصی خودش یا حیطه‌ای که به آن اشراف دارد، کاملا حرفه‌ای رفتار کند. ثانیاً ممکن است در یک مساله‌ی خاص فردی از فردی دیگر حرفه‌ای تر عمل کند یا سخن بگوید ولی در مساله‌ای دیگر از همان رشته و حوزه، از دیگری تسلط کمتری داشته باشد.
شاید چراییِ اینکه ما به راحتی در ذهنمان به کسی برچسب سادگی و نفهمی و عامی بودن می‌زنیم، ترکیبی است از خلقیاتی که درونمان به عادت تبدیل شده است و منظرِ مواجههِ متفاوتِ ما با مساله.
بنابراین علاوه بر مطالب فوق الذکر، حتما احتیاط کنید و به دیگران به راحتی برچسب عوام بودن نزنید. شاید منظر مواجه آن‌ها و شما در یک مساله واحد کاملا با هم متفاوت باشد‌.
مثلا یک طبیب تشخیص می‌دهد که مراجعش توانایی روزه گرفتن را ندارد ولی خودِ فرد اظهار می‌کند که می‌تواند. ممکن است طبیب در دلش بگوید: عجب نفهمی! این در حالی است که شارع اجازه‌ی تخطی از دستور طبیب را به مکلف داده‌است. چرا که طبیب با علم حصولی نظر می‌دهد و مکلف به جسم و جانش علم حضوری دارد و علم حضوری از علم حصولی بالاتر و بر آن مقدم است.
یا ممکن است یک کارشناس اقتصادی و یک کارشناس سیاسی با هم در خصوص روند رشد یا رکود یا سقوط بازارِ سرمایه یا بازار ارز و سکه به بحث بنشینند. یکی از منظر اقتصادی می‌گوید و دیگری سیاسی. لزوما یکی از این دو کاملا صحیح نیست و یا دیگری کاملا غلط. تشکیکی است و به اقتضای شرایط، اثرگذاری هر یک از دو عامل تغییر می‌کند.
بهانه‌ی تفکر پیرامون این مساله، "عامی" خطاب شدنم توسط یکی از وبلاگ‌نویسان محترم بود در مورد مساله کرونا. (و احتمالا در آینده در مورد بورس با دیگر عزیزان)
برای پاسخ دادن، راه‌های دیگری هم وجود داشت اما من سکوت کردم و لازم ندانستم که چیزی در این باره بنویسم، الّا اینکه بعداً احساس کردم، هیچ کس نیست که از این خصیصه‌ی خودبرترانگاری کاملا مبرا باشد مگر اینکه با تمام وجود و با آگاهی کامل به جنگ با این رذیله رفته باشد. بنابراین ضمن تشکر از ایشان، در درجه‌ی اول این مطلب را برای تذکر به خودم نوشتم.
اللهم ارزقنا توفیق الطاعه و بعد المعصیه و صدق النیّه و عرفان الحرمه و اکرمنا بالهدی و الاستقامه و سدّد السنتنا بالصواب و الحکمه و املاء قلوبنا بالعلم و المعرفه...
من همین هستم. منظر مواجهه من کاملا در دایره تفکرات ایدئولوژیکم محدود می‌شود و خط کشم در مسائل اجتماعی، درون دینی و در مسائل اقتصادی، اقتصاد مقاومتی است و از اقتصاد کلاسیک و جامعه شناسی غربی چیزی نمی‌دانم. به معادلات غیبی بیشتر از دو دو تا چهارتا اعتقاد دارم و نظم دنیای مدرن را در برابر طوفان انقلاب اسلامی مثل برگ خشکی شکننده می‌بینم.
اینجا در این وبلاگ، فقط برای کسانی می‌نویسم که "یومنون بالغیب و یقیمون الصلوه و مما رزقناهم ینفقون" و کسانی که "یومنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک و بالاخره هم یوقنون"

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۴:۲۰
صالحه

مدت زیادی بود که سریال‌های تلویزیون حالم رو خوب نمی‌کرد. از جنس من نبود. نمی‌دیدمشون... قهر کرده بودم با تلویزیون. بهش گفتم چیزی نداری که ارزشش رو داشته باشه یک ساعت وقتم رو به پات بریزم.
آخرین چیزی که به معنای واقعا دوستش داشتم، وضعیت سفید بود. دردهام رو کم کرد. روی زخمم مرهم گذاشت و اون رو بست. وقتی به خودم اومدم دیدم حتی جاش هم نمونده. من به امیرمحمد گلکار و خانواده‌اش بدهکارم. یه کاسه نذری... یه شاخه گل......
تا دیشب... که قسمت سوم سریال سرباز رو دیدم و از تک تک فریم‌هاش لذت بردم. 
مصطفی گفت: بعضی از کارهای رفتارهای یلدا شبیه توئه، بعضی از رفتارهای یحیی شبیه من.
گفتم: یعنی من اینقدر منفعت طلبم؟ 

کلی خندید و لفتش داد و آخرش گفت: نه...
شوخی کرده بود ولی اعتراف می‌کنم نگران شدم.
حالم از این همه طمع ورزی و منفعت طلبی و سود محوریِ یلدا به هم می‌خوره. البته یه جاهایی هم آدم دلش برای یلدا می‌سوزه‌. آخه یلدا معمولیه. واقعا معمولی‌‌‌... مثل هزاران دختر دیگه‌ای که توی این شهر، این کشورند‌ و من بعضی‌هاشون رو میشناسم و دوستشون دارم.

ولی یحیی خیلی معمولیه اما در عین حال آرمانی. خیلی آرمانی. دل هیچ‌کس برای یحیی نمی‌سوزه. فقط آنالیزش می ‌کنه و روی کارهاش خط کش می‌ذاره. 

برای یحیی، مادر، یعنی مقدس ترین انسان زمینیِ زندگی... مادر براش خط قرمزه. اون ارزش خانواده رو خوب می‌فهمه و ازش دست نمی‌کشه. درسش رو هم خوب خونده ولی بهش وابسته نیست. نفسش رو میشناسه و روش سواره، نه اینکه نفسش روش سوار باشه...

و زیبایی خیره‌کننده‌ی این فیلم در به تصویر کشیدن همین مفاهیمِ عمیق زندگی در یک قاب ساده است. شما رو نمی‌دونم اما من عاشق همین ریتم آرام و روایت قصه‌گونه‌ی فیلم شدم که دقیقا مثل زندگیِ عادی ۹۰ درصد مردم این کشوره. توی خونه‌های قدیمی یا آپارتمانیِ قوطی کبریتی زندگی می‌کنند و هنوز به آرمان‌هاشون وفادارند.
من عاشق این سریال شدم. شما رو نمی‌دونم :)

ممکنه بعضی‌ها بگن این فیلم ارزشی هست، شعاری هست، حرفه‌ای نیست، پس ارزشی نداره...
عجیبه که این افراد هنوز هم عالَمِ افرادِ اطرافِ خودشون رو یک ذره هم درک نکردند... عجیبه... این زندگی روزمره ماهاست... به دیدنش خوش آمدید!

یادمه چند سال پیش که یک سری ازهنرمندان با مقام معظم رهبری دیدار خصوصی داشتند و اتفاقا در همون دیدار، آقای آرش مجیدی، نقش اول فیلم هم حضور داشتند. حضرت آقا اونجا گفتند برای به تصویر کشیدن مفاهیم دینی لزوما نیازی نیست نماز خوندن رو نشون بدید... 

دیشب که یحیی توی دانشگاه برای یلدا وُیس فرستاد و بعد پاکش کرد تا با لحنِ بهتری همون پیام رو دوباره بفرسته، اندازه صد تا نماز حرف داشت...

واقعا به تمام عوامل فیلم باید تبریک گفت... دست مریزاد.


+ تصویر پست هم کارِ خودمه که چند وقت قبل به مادر شوهرم هدیه دادم :) قسمت شد اینجا به خاطرِ توجه این سریال به مادر ازش استفاده کنم.
۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۵۳
صالحه

همسرداری، مادری برای بچه‌ها و یک شغل خوب و پردرآمد و تحصیل هم‌زمان...
اگر این‌ها در چهارچوب یک چهاردیواری به نام خانه ممکن است...
پس
من یک خانه‌دارِ تمام وقتم 😉


موقت: منتظرم اینترنت منزلمون وصل بشه تا پیام‌ها رو با رایانه شخصیم جواب بدم. ببخشید من رو که با گوشی این کار رو نمی‌کنم. واقعا سرعت اینترنت کسل کننده است!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۰۴
صالحه

نمی‌دونم در پست قبل چقدر در تصویر سازی موفق بودم. هنوز به جانِ مطلبی که می‌خواستم نرسیده بودم که رشته‌ی کلام طولانی شد و رسید به جای دیگری‌...
چیزی که این بار می خوام بگم از قدم‌های کوچکی هست که هر روز و دقیقه و لحظه‌های ما رو تشکیل می‌دهند.
باور...
باور به اینکه هر کاری که می‌کنیم به اندازه‌ی ابدیت برای ما اثر داره، باوری هست که به دست آوردنش کمی سخته ولی حتی فکر کردن بهش ما رو به این باور نزدیک می‌کنه. این مقدمه یک...
مقدمه دوم اینه که ما انسان‌ها در حالِ طی مسیر هستیم. این انسان در دو ساحت فرد و جامعه هست و از اون‌جایی که نهایتا مسیرِ آسفالته، مسیری هست که جمع و جامعه ازش گذر می‌کنه، بنابراین مسیری که جامعه میره، خیلی مهم‌تره. برای همین می‌گیم: اهدنا الصراط المستقیم. و نه: اهدنی...
طیِ مسیر... مقدمه‌ی دومه...
حواسمون باشه که داریم یک راه رو طی می‌کنیم. راهی که قراره خدا بهمون بر اساس اون راه، جزا و پاداش بده یا کیفر و عقاب کنه.
راهی که ما انتخاب می‌کنیم باعث میشه ادامه‌ی زندگی‌مون مشخص بشه. برای همین انتخاب راه، گاهی از طیِ خودِ راه مهم تر میشه. برای همین اگر یک کافر در لحظه‌ی جان دادن، مسلمان بشه و بگه: اشهد ان لااله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله، بهشتی میشه. چون راهش رو تغییر داده. چون اگر زنده می‌موند و ادامه میداد، واقعا مثل یک مسلمون زندگی می‌کرد.
روایت داریم از معصوم با این مضمون که فردی خدمتشان عرض کرد من در جوانی قدرت انجام فلان عبادت رو داشتم و الان که پیر شدم، بدنم من رو یاری نمی‌کنه. فرمودند: ثواب همون عبادت برای تو ثبت میشه.
شاید با خودمون بگیم خداوند چرا با آدم‌ها اینطور معامله می‌کنه؟ جوابش ساده است. چون پروردگار بر تمام ساحت‌های وجودی انسان احاطه داره، و می‌فرماید: قل کل یعمل علی شاکلته. یعنی همه طبق شکلی که گرفتند، گِلی که خشک کردند، درختی که بزرگ کردند، عمل می‌کنند.
چه کسی عمرِ ابدی داشته باشد... "انما نملی لهم لیزدادوا اثما"
چه هجده سالگی شهید بشود... که کوثر است و الی یوم یبعثون ثمرات و خیراتش در عالم جاری و ساری است...
السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده...

+ عنوان جمله‌ای از علامه طباطبایی

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۴۲
صالحه

احتمالا چیزهایی که اخیرا باهاشون سر و کله زدم من رو به این نگرش رسوند. در یک ماه و نیم گذشته دو کتاب عهد مشترک و جهاد کبیر رو به ترتیب خوندم. کمی در اینستاگرام چرخ زدم و زندگی یک مادرِ با ده فرزند رو دیدم. به جز انیمیشن‌های ساعت ۱۴ شبکه نهال، تنها فیلمی که دیدم و ذهنم رو درگیر کرد، میان ستاره‌ای بود. تو این مدت بیشتر قرآن خوندم. مخصوصا جزء ۲۹ و ۲۸ رو و همینطور کامنت آقای ن..ا در پست قبلی ذهنم رو درگیر کرد به فرصت‌هایی که در زندگی مثل ابرها میگذرند. گاهی می‌بارند، گاهی محو و ناپدید می‌شوند، گاهی هم باد آرام آرام اون‌ها رو حرکت میده و ما رو به اشتباه می‌اندازه که این ابر تا عصر در آسمان هست... کلّا.
به زندگی خودم نگاه می‌کنم. به لحظه‌ای که دیگه بر نمی‌گرده. سوال اینجاست که این لحظه‌ی دنیایی چقدر ظرفیت داره. چه نسبتی با دنیای دیگه داره؟ چقدر گنجایش داره؟
اگر از این دنیا به آخرتی ابدی منتقل میشیم پس این لحظه بی‌نهایت ارزشمند هست چون پهنای باندی به اندازه‌ی بی‌نهایت داره.
دنیا مزرعه‌ی آخرته. مزرعه‌ای که عمرش به اندازه‌ی طول عمرمون در این‌ دنیاست. از لحظه‌ی تولد تا مرگ. از لحظه‌ی انتقال از رحم مادر به رحمِ دنیا و انتقال از رحمِ دنیا به رحمِ آخرت.
عمر این مزرعه مثل عمر ماست. مثل یک سالِ کشت و زرع، فصل‌های خودش رو داره: کودکی و نوجوانی... جوانی... میانسالی و پیری و روزهای آخر زمستان...
کودکی مثل بهارِ زندگی هست و آدم همش دلش می‌خواد برگرده به روزهای قشنگش. اما زود تمام میشه و کم کم گرمای جوانی و تب و تابش شروع میشه. جوانی پر از بادهای سرد و آفت خیزه و جلوه‌های هزار رنگِ برگ‌هاش فریبنده و دلرباست اما همون ماه‌ اول پاییز می‌ریزند و امان از وقتی که روی اون برگ‌ها سرمایه‌گذاری کرده باشی. زمستون هم می‌تونه با گرمای کرسی و خوردن میوه‌های خشک و آجیل و ترشی‌های پاییزه بگذره، هم میتونه آدم رو زیر کورانِ برفِ سفید توی کوهستانِ بی‌انتها گم کنه.
خیلی از چیزایی که در آینده برامون رقم می‌خوره به نهالی بستگی داره که برامون توی بهار می‌کارند.
همه‌ی نهال ها توی بهار تقریبا شبیه همدیگه اند... اما نهالِ ما می‌تونه، نهالِ یک درخت میوه باشه، مثل سیب، گلابی، گردو... می‌تونه نهال یک درخت بی‌ثمر، یه بید مجنون، یه کاج بدبو...
نهالی که پدر و مادرمون می‌کارند، با آبِ حلال آبیاریش می‌کنند، با دقت هرس می‌کنند و از آفات روزگار دور نگه میدارند.
وقتی نوجوانی شروع میشه... وقت کم کم جوانی میاد، تفاوت‌ها زیاد میشن...
اما شاید خبر خوب این باشه که همیشه باغبانِ مهربانی هست که حاضره درختِ داغونِ ما رو با یک درخت ثمرده و خوشگل و سایه‌بلند تعویض کنه... کافیه بگیم: یا ایها العزیز، مسّنا و اهلنا الضرّ و جئنا ببضاعه مزجاه...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۳۶
صالحه

۵ سال پیش اولین پست اینستاگرامم را اینطور نوشتم:
السلام علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
باز هم نیمه شعبان و چراغانی خیابان‌ها
تولد است... تولد کسی که ۱۱۸۱ سال است بدون خودش تولدش را جشن می‌گیریم.
پدر...
تنها و غریب و یگانه و طرد شده در کجا به سوگ گناهان ما نشسته‌ای؟
بیا...
بیا و تک تک شمع‌های شیرینیِ ظهورت را فوت کن.


امسال خبری از آن جشن‌ها نیست.

تنهاییم گوشه خانه. کمی از تنهایی پدر را بیشتر حس کردیم. 
امسال طور دیگری خواندیم:
الهی عظم البلاء/ خدایا گرفتاری بزرگ شد
و برح الخفاء/ پوشیده برملا گشت
و انکشف الغطاء/ پرده کنار رفت
و انقطع الرجاء/ امید بریده گشت
و ضاقت الارض/ زمین تنگ شد
و منعت السماء/ خیرات آسمان دریغ شد
و انت المستعان/ پشتیبان تویی
و الیک المشتکی/ شکایت تنها به سوی توست
و الیک المعول فی الشده و رخاء/ در سختی و آسانی تنها بر تو اعتماد است
یا مولانا یا صاحب الزمان


ولی هنوز به الغوث نرسیدیم... ما هنوز مضطر نشدیم. 

پ.ن: ویرایش و تصحیح شد.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۱۲
صالحه

ویروس کرونا برعکس ظاهر بد ریخت و بی‌نظمی‌هایی که در زندگی روتین‌مون ایجاد کرده، محاسنی داشته که من امروز به معنای واقعی لمسش کردم. میگن تو این مدت قرنطینه فرصت خوبی هست که با خودمون خلوت کنیم. مخصوصا که سایه‌ی این ویروس افتاده رو ماه‌های مبارک رجب و شعبان و رمضان. ماه‌هایی که انس و ارتباط ما با خداوند متعال، از طریق قرآن و مناجات و سحر و صیام بیشتر میشه.
راستش این روزها برای من روزهای بسیار سختی بود ولی می‌دونم که سربلند از امتحاناتش بیرون اومدم و قدم‌های مهمی برای حرکت رو به جلو برداشتم. اول اینکه شروع کردم به برنامه‌ریزی. دوم با همسرم صحبت کردم و یک گره‌‌ی جدیدی که در زندگیمون خورده بود رو با هم باز کردیم. سوم اینکه اهدافِ درشتم رو ریز ریز کردم در کارهای روزانه. همین مطالعه‌ی شماره یک و دو و ورزش و قرآنِ روزانه قراره من رو به اهدافِ بزرگی برسونند که می‌خوام برای تارگتِ اولشون حداقل ۱۳۰ تا برگه‌ی برنامه‌ریزیِ دوهفتگی پر کنم.
چهارم ولی از همه‌ی اینا مهم تره. چهارم اینکه نگاهم تغییر کرده. نگرشم به خیلی چیزا عوض شده و احساس می‌کنم به ثباتِ رای خیلی نزدیک تر شدم. درست زمانی که ناامید از اهداف و آرمان‌هام شده بودم، در پیچ اینستاگرام مادران شریف یک ویدئو از پیج یوتیوب مادری با ده فرزند دیدم که امید رو بهم برگردوند. بعد از حدود دو سه هفته تصمیم گرفتم دوباره برم ویدئو رو ببینم و پیج اون خانم رو پیدا کنم. پیداش کردم و زیر و بمِ پیج رو در آوردم و ویدئوهای یوتیوبش رو هم دیدم‌. احساس کردم امکان نداره که این آدم بی‌هدف باشه. مخصوصا که زمان خواب و بیداری و ورزش بسیار منظمی داشت. ساعت ۲:۵۵ دقیقه به وقت فنلاند، یعنی کمی قبل از اذان صبح بیدار میشد و همه‌ی امور رسیدگی به بچه‌ها به علاوه آموزش‌شون رو با انرژی و نظم فوق‌العاده‌ای دنبال می‌کرد. یهو چشمم افتاد به جمله‌ی بالای‌ پیج اینستاگرامش و شوکه شدم. "Jesus loving mum of 10" و "Jesus is love, not religion"
شوکه شدم از ایمانش. اونا روزی ۱۰ دقیقه انجیل می‌خونند ولی ایمان این مادر خیلی قوی هست. نهیب خوردم...
و شروع کردم به گرفتن تصمیم‌های جدید‌.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۰۲
صالحه

نمی‌دونم چند نفر از شما با دیدنِ برگه برنامه‌ریزیِ دوهفته‌ی آخر اسفندِ من به فکرِ برنامه‌ریزی افتادید. نمی‌دونم چند نفر از شما کتاب اثرمرکب دارن هاردی رو خوندید. اصلا نمی‌دونم چند نفر از شما اهدافِ ماهانه و سالانه و بلندمدتِ خودشون رو مکتوب کردند.
راستش هیچ چیزی من رو به برنامه‌ریزی منسجم ترغیب نکرد الّا بررسیِ سیبل‌های کلاس تیراندازی در سه ماه آذر و دی و بهمن.
عجیبه که این اتفاق برای من با خوندنِ کتاب اثر مرکب که از فروردین ۹۸ خریدم و خوندم نیافتاد. با گوش دادن به فایل‌های نظمِ خانم پ نیافتاد... اونا مقدمه‌چینی کردند ولی اون اتفاق و تلنگر و تحول رو سیبل‌ها رقم زدند. الان هم می‌دونم این اتفاق هم برای شما تا زمانش نرسه نمی‌افته ولی طالبش باشید. چون شاید بعدا مثل الانِ من حسرت بخورید که چرا زودتر شروع نکردم.
داستان اینه که من سیبل‌ها رو بعد از تموم شدن هر جلسه دور نمی‌انداختم. میآوردم خانه و به ترتیب تاریخ و شماره میزدم. یعنی مثلا این سیبل شماره یکِ ۹۸/۱۰/۵ و این سیبل شماره دو ۹۸/۱۰/۵ و الخ و اونا رو جمع می‌کردم. وقتی دوستان و فامیل می‌آمدند خونه ما بهشون نشون می‌دادم و هر بار خودم از دیدنِ تغییراتِ ریزی که منجر به ایجاد یک تغییر شگفت انگیز میشد متحیر می‌شدم. هر بار از خودم می‌پرسیدم راز این پیشرفت چیه؟
جوابش رو وقتی می‌گرفتم که مثلا یک جلسه غیبت می‌کردم. افت مشخص بود... رویِ سیبل.
بعدا متوجه تغییراتِ ریز دیگری که منجر به یک نتیجه محسوس دیگر میشد شدم: سحرخیزی.
اگر روزی که کلاس داشتم نماز صبحم رو حداقل نیم ساعت مانده به طلوع آفتاب می‌خواندم و مقداری از بین الطلوعین رو درک می‌کردم، ظرفیت تنفسی خوبی داشتم و حین تیراندازی نفس کم نمی‌آوردم و الّا چرا! مخصوصا اگر نمازم قضا میشد که خوشبختانه به یمنِ مساله مبارکِ شیردهی به کودک، این اتفاق ندرتا رخ میده برای من. ولی یک بار که به خاطرِ گرمای زیاد بخاری هوشیاریم کم بود، این اتفاق افتاد و واقعا روز بدی رو در باشگاه تجربه کردم.
شاید یه ذره دیگه در مورد این مساله نوشتم... 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۳۳
صالحه

اینم برگه‌ی چک لیست دو هفته آخر اسفند. کلیک (+)

پایین هر روز توضیحات در خصوص هر روز رو نوشتم. مثل اینکه مهمون بودیم یا نه. 

رنگ صورتی در بخش (ناهار و شام) یعنی غذا رو خودم درست کردم.

رنگ صورتی در میان‌وعده‌ها به معنای خوردن میان وعده است.

برای بعضی از کارها مثل مطالعه‌ها خودم یک سقفی رو برای هر روز تعیین کردم که اگر به حد نصاب می‌رسید، صورتی رنگ میشد. که این حد نصاب رو ننوشتم. فقط در مورد قرآن رو نوشتم که حداقل ۷ صفحه بود.

در مورد نماز‌ها، ملاک همیشه تعقیبات بود. یعنی چه نماز رو بخونم چه نخونم اگر تعقیبات رو انجام ندم خبری از صورتی شدن نیست.

ضربدر با مداد یعنی اون کار قابلیت انجام داده شدن رو نداره. تیک با مداد یعنی انجام شد ولی نه توسط من. البته همه‌ی این تیک‌ها رو نزدم.

برنامه رو کاملِ کامل انجام ندادم ولی برای قدم اول خوب بود. 

روزهای ۲۴ تا ۲۷ اسفند هم خیلی از لحاظ روحی به هم ریخته بودم و خونه مامانم بودم. برای همین به اکثر برنامه‌هام نرسیدم.

همینا.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۹ ، ۱۹:۰۴
صالحه
کمتر از ۶ ساعت دیگه سال تحویل میشه. خدا کنه قلب‌هامون هم تحویل بشه...
قبلا خونده بودم که فرج و ظهور امام زمان در نوروز اتفاق می‌افته. البته من در کتابی خونده بودم ولی بازم شما با یک جستجو در نت می‌تونید روایات رو بخونید.
و اینم خوندم و همه میدونیم که عیسی مسیح به صلیب کشیده نشد. بلکه به آسمان عروج کرد و همراه امام زمان به زمین برخواهد گشت.
و معجزه‌ی عیسی دمِ مسیحایی‌اش بود...
اذ قال الله یا عیسی ابن مریم اذکر نعمتی علیک و علی والدتک اذ ایّدتک بروح القدس تکلم الناس فی المهد و کهلا و اذ علّمتک الکتاب و الحکمه و التوراه و الانجیل و اذ تخلق من الطین کهیئه الطیر باذنی فتنفخ فیها فتکون طیرا باذنی و تبری الاکمه و الابرص باذنی و اذ تخرج الموتی باذنی و اذ کففت بنی اسرائیل عنک اذ جئتهم بالبینات فقال الذین ‌کفروا منهم ان هذا الا سحر مبین. سوره مائده آیه ۱۱۰
حالا ما بیشتر از هر زمانی محتاجیم.
و امیدواریم.
امشب نا خودآگاه یاد این دو مطلب افتادم و توی دلم گفتم: خدایا! چی میشد امام زمان ظهور می‌کرد. چی میشد خدا بهمون رحم می‌کرد. به همه‌ی نوعِ بشر. در آسیا، اروپا، آمریکا و همه‌جا... چی میشد مسیح برمی‌گشت و دوباره معجزه می‌کرد...
+ شاید علی الظاهر هیچ اتفاقی نیافته ولی وقتی قلب‌ها متوجه منجی بشه، ظهور نزدیک و نزدیک تر میشه...
+ اینم بمونه اینجا یادگاری: تا قبل هجده سالگی و زمانی که هنوز پاک و معصوم بودم، چند سال پیاپی در حد فاصل اول تا سیزده فروردین خواب روز ظهور رو میدیدم. 
حتی خوابش هم شیرینه...
+ پ.ن: heaven help us
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۹ ، ۰۱:۴۷
صالحه

#امام_موسی_صدر

دین شما دین «به چالش کشیدن» است؛ دین مبارزه است؛ دین حرکت پیوسته و آرمان‌گرایی همیشگی است؛ دین ورود به ژرفای زندگی و میدان‌های مبارزه در طول زندگی است. پس جای شگفتی نیست که شما از این آموزه‌ها و از این گذشته، توشه‌ای فراوان و عمیق برگرفتید و به راه افتاده‌اید. 

در این دوره برای شما کافی نیست که فقط مادرانی شایسته باشید. شاید اگر در زمانی دیگر بودید، برای شما به همین بسنده می‌کردیم، ولی اکنون امت شما با مرگ و زندگی دست و پنچه نرم می‌کند. امت شما با طمع‌ورزی‌هایی رو‌به‌روست که نظیر آن را در تاریخ سراغ نداریم. در چنین شرایطی باید بیش از زن عادی در شرایط عادی، کارآمدی داشته باشید. باید تلاش خود را چندین برابر کنید تا این تهدید را از امت خود بزداید و امت خود را از نابودی نجات دهید.»

گام به گام با امام موسی صدر؛ ج ۱۱؛ زن و چالش‌های جامعه

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۴۷
صالحه

خطر کرونا ویروس برای من و مصطفی جدی نبود و نبود تا دیشب که از بیمارستان بقیه الله الاعظم برگشت. اونجا رفته بود که همراه بقیه دوستانِ جهادیش، پارکینگ بیمارستان رو تبدیل به بخش نگهداری از بیمارانِ در حال نقاهت کنند. چیزایی می گفت و تعریف می کرد که واقعا نگران کننده بود. مصطفایی که توی این مدت خودش با بی خیالی یکی دوبار رفته بود قم و یک بار هم مشهد، حالا نگران بود و همین من رو نگران کرد ولی زود آروم شدم. و ما تسقط من ورقه الا یعلمها و لا حبه فی ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین...
حالا می خوام سکوتم رو بشکونم و در مورد کرونا صحبت کنم. چند تا فکت و مطلب کوتاه هم قبلش میگم و بعدش با هم آیات پایانی سوره حج رو می‌خونیم. اونایی که دقت کنند، ارتباط مطالب رو با هم متوجه میشن :)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۸ ، ۱۸:۰۵
صالحه

مدتی است ننوشته ام اما در همین مدت اینقدر تایپ کرده ام که دستانم کمی تندتر شده اند. پژوهشم را تحویل دادم. چقدر بی جهت حرص و جوش خوردم. آن هم در شرایطی که من از بسیاری از دوستانم کارهایم را زودتر تحویل داده ام. حالا شاید کیفیتش متوسط باشد اما امتیاز به موقع تحویل دادن را گرفتم حداقل. سفر سه روزه همسر هم قوز بالا قوزِ استرس و ناراحتی های من شد. برای هوش هیجانیِ پایینِ خودم متاسفم. من هر روز بخشی از وقتم را صرف مطالعه و نوشتن تحقیقم می کردم. طبیعتا نباید نگران می بودم ولی بودم. و اینکه همسرم و دوستان از پژوهشم تعریف کردند. گرچه من باورم نمی شود اما به نتایج خوبی رسیدم. حداقل برای زندگی خودم.

تصمیم گرفتم این وبلاگ را به جای پر کردن از هجویات روزانه ام به نوشتنِ نتایج مطالعاتم اختصاص بدم و فقط چک لیست های ماهانه ام رو اینجا به اشتراک بذارم.

شروعش هم باشه با کمی صحبت کردن در مورد این پژوهش اخیرم. چیز جالبی که امروز داشتم بهش فکر می کردم این بود که چه بسا کسی از یک عارف و سالک الی الله، یک سوالی بپرسه و ایشون با علم ویژه ای که به شرایط فرد دارند پاسخ مقتضی بهش بدهند و در نتیجه پاسخ اون سوال قابل تعمیم به دیگران نباشه. اما در مورد حضرت امام و حضرت آقا (به اختصار امامینِ انقلاب) گرچه در اوج عرفان بودند اما این طور نیست که پاسخ شون به سوالات افراد، قابل تعمیم به دیگر افراد نباشه. دلیلش اینه که اونا همواره اصلاح امت و جامعه رو مدّ نظر دارند و اصلاح و تهذیب دانه دانهِ آدم های دور و برشان، دقیقا همان طور که از شأن ائمه اطهار به دوره، از شأن اون ها هم به دوره.
پس وقتی حضرت آقا یک بانو می فرمایند که هم کسب علم کنند و هم فرزند بیاورند، یعنی همه ی بانوان می توانند این دو کار رو با هم انجام بدهند.
قدم اول هم این هست که صحبت ایشون رو درست متوجه بشیم. حضرت آقا نمیگن دانشگاه رفتن، نمیگن فلان کلاس رو رفتن، فلان کتاب رو خوندن، نمیگن فلان رشته، علمی هست و فلان رشته، علمی نیست. کلا برای علم هیچ قیدی نمی آورند و به اصطلاح طلبگی «مطلقِ علم» مدّ نظرشونه. بنابراین این دایره خیلی وسیعه و همه ی خانم ها می تونند در دایره زنانِ اهل علم و طالب علم داخل بشن. بنابراین هم برای اصلِ علم و هم برای نحوه کسب کردن اون علم، قید نمی آورند.
سومین مساله ای که براش قید نمی آورند زمانِ این کسب علم هست. بنابراین در هر شرایطی می شه کسب علم کرد و شاید در درجه اول این مساله به خلاقیت و هوشمندی ما در تبدیل تهدیدها به فرصت ها بستگی داشته باشه. ضمن اینکه حضرت آقا دیدی به وسعت و پهنه ی یک عمر انسانی به فرصت ها و استعداد های انسان دارند. بنابراین ممکنه ما در یک برهه و برش از زمان، شرایط کسب علوم یا مقدماتی از علوم رو داشته باشیم و در برهه و مقطع زمانی دیگری به واسطه شرایط دیگری، زمینه کسب علوم و مقدماتِ دیگری.... اهمیت درک و استفاده کردن از همون شرایط و زمینه ها، شاید بیشتر از اون چیزی که ما تصور می کنیم، مهمه. چیزی که متاسفانه ما به دلیل «زندگی نکردن در زمان حال» ازش غفلت می کنیم. میس می کنیم. :)
من برای این پژوهش، علاوه بر بررسی دیدگاه های امامینِ انقلاب، کتاب های میثاق مهر و ماه و زن آنگونه که باید باشدِ استاد طاهرزاده و نظام حقوق زن در اسلام رو تورقی کردم. بین این کتاب ها، میثاق مهر و ماه در تبیین توحیدیِ پیوند همسری و ازدواج، الحق در ترازِ خاصی قرار گرفته و شاید بهتر باشه برای بررسی بیشتر در رابطه زن و خانواده در نگرش توحیدیِ اسلامی، اون کتاب رو مطالعه بفرمایید. اما حداقل تلاش کردم که در بخش های حقوقی و اقتصادی، حرف نویی زده باشم. به قولِ نسیم جانِ جانان، «دوست داشتم.» اما تا یار چه را خواهد و میلش به چه باشد. :)

اینم لینک دریافت فایل تحقیقم + دوست داشتید بخونید.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۸ ، ۱۸:۴۲
صالحه